باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

آرامگاه نجیب محفوظ بستر مرگ لیبرالیسم عربی

طارق عثمان

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

 

به عقیده ی طارق عثمان عبور دنیای عرب از سکولاریسم مترقی به

خشکه مقدسی دینی در این پنجاه سال گذشته را می توان در

 آثار بزرگترین نویسنده ی عرب

به خوبی مشاهده کرد

  

مرگ رمان نویس مصری نجیب محفوظ در 13 آگوست 2006 یعنی تنها نویسده عرب که موفق به دریافت جایزه ی نوبل در ادبیات گردیده است، در سراسر جهان مورد اهمیت و توجه قرار گرفت، به ویژه توسط کسانی که حتی قادر به خواندن کلمه ای از آثار او در زبان اصلی نبودند. هرچند که این لحظه ی جهانی در درجه ی اول رویدادی مصری و عربی بود، و آنهم نه فقط به دلیل فقدان این نویسنده ی بزرگ، زیرا مرگ نجیب محفوظ در عین حال نمادی از اضمحلال لیبرالیسم عرب نیز به حساب می آمد. این در واقع ماجرای یک قرن بود و « داستایوفسکی قاهره » همان کسی است که این داستان را تجسم بخشیده است. 

یک قرن پیش از این، غرب جهان عرب را با هراسی که امروز از بمب گذاری های انتحاری و هواپیمارباها دارد با نگرانی ورانداز نمی کرد بلکه در حال به زیر استعمار خود بردن جهان عرب بود و آنهم به دلایلی چند: موقعیت استراتژیک، کانال سوئز، ایمن ساختن مسیر تجارت، دسترسی به شبه قاره ی هند، حفاظت از اقلیت ها، غارت منابع اقتصادی، ساختن امپراتوری و متمدن ساختن صحراگردان وحشی به پندار خودشان. عرب ها در ایستادگی و مخالفت با استعمارگران به طور گسترده به دو اردوگاه تقسیم شدند: طردگنندگان و ادغام شوندگان.

طردکنندگان عمدتاً از اسلام گرایان و سلفی ها تشکیل می شدند و حقارت و عجز جهان عرب را به عنوان پیامدی از دست کشیدن از مسیر پرهیزکارانه ای که در قرآن و سنت پیامبر مقرر شده بود می نگریستند. اما ادغام شوندگان در طرف دیگر طیف روشنفکری قرار گرفته بودند و عجز و ناتوانی جهان عرب را نتیجه ای از عقب ماندگی آنها در تمامی ویژگی های اندیشه ی مدرن می پنداشتند و نیاز مبرمی برای ادغام مدرنیته ی غربی به درون فرهنگ سنتی عربی و اسلامی احساس می کردند. طه حسین به عنوان یکی از برجسته ترین افراد این طیف و کسی که در اوایل قرن بیستم در مصر وزیر مشهور آموزش و پرورش بود آن را چنین عنوان می کند: « درد ما فقدان اندیشه ی روشنگری است ».

این سخن متضمن آن است که پذیرا شدن علم، هنر و انسان گرایی و جدایی حکومت از کلیسا و از این رو آزادی ذهن اروپایی از محدوده های الهیات توسط اروپایی ها علتی بودند برای تفوق اروپا در قرن های 19 و 20. او و دیگران این گونه استدلال می کردند که اگر جهان عرب ـ و اسلامی ـ قالب فکری اندیشه ی روشنگری را پذیرا گردد، مطابق با مسیر اروپایی ها به پیشرفت و تکامل هم دست خواهد یافت.

 

یک نیمه ی قرن منازعه

اولین پنج دهه از قرن بیستم شاهد منازعه های جالب توجه میان دو اردوگاه بود. طرد گرایان خود را زیر پرچم اسلام مستقر ساختند. در مصر یا همان میدان مرکزی منازعه، بعضی از مسیرها با یکدیگر تلاقی نمودند: اخوان المسلمین از یک نهضت کوچک در شهر اسماعیلیه که در دوردست ها واقع شده بود به قدرتی قابل ملاحظه در زندگی سیاسی مصر تبدیل گردید. اعتبار و شهرت حسن البنا به عنوان واعظ شهری کوچک به یک رهبر اجتماعی افزایش یافت. نویسندگانی از قبیل احمد امین کسی که تاریخ اسلام را مورد تمجید قرار می داد خوانندگان وسیعی به دست آوردند. نفوذ و تاثیر الازهر افزایش یافت. اندیشه ی احیای خلیفه گری برای مدتی نیرو گرفت.

آن اردوگاه برای لیبرالیسم سبک غربی فضای چندانی نمی دید و پیشرفت و تکامل عملکردی از وفاداری به قواعد آسمانی به نحوی که در قرآن و سنت تجویز شده بودند در نظر گرفته می شد. حتی توقع از اجتهاد (یعنی حق فضلای اسلامی برای جستجوی تفسیرهای جدید و کاربردهای نوین از قوانین قرآنی) آن بود که فقط در درون محدوده ی آنچه تشکیلات دینی مقرر می کردند به اجرا درآید. شیخ محمد عبدو در آخرین سال های قرن 19 برای ادغام اندیشه ی مدرن اروپایی با فلسفه ی اسلامی تلاش های بسیاری نمود که نتیجه ی آن گرفتاری های بسیار برای خودش بود. عبدالرحمان الکواکبی از نوع جدیدی از اجتهاد حمایت کرد (اجتهاد باز و نامحدود) لیکن بعضی از نزدیک ترین همکارانش با آن به مخالفت برخاسته و شدیداً آن را مورد انتقاد قرار دادند.

در طرف دیگر، ادغام شوندگان فیلم های سینمایی، تئاتر، روزنامه نگاری، ادبیات و نظام سیاسی که همگی ملهم از غرب بودند را تشویق می کردند و آنچه سرنوشت سازتر بود آن که آنها شیوه ای از اندیشه را که متفاوت از تشکیلات دینی بودند مورد حمایت قرار می دادند. آنها باعث به وجود آمدن انقلاب فرهنگی در مصر ـ و البته در جهان عرب ـ گردیده و قالب ذهنی میلیون ها انسان، بخصوص مردمی از طبقه ی متوسط را از توجه به سنت که در اسلام به عنوان هویت دینی و چهارچوب زندگانی تجویز شده بود به استقبال لیبرالیسم سبک غربی جابجا کردند ـ و اگر نه به طور کامل در اندیشه، اما یقیناً در شیوه ی زندگی غربی.            

پرسش ها، چالش ها و مخاطرات بسیاری در آفرینش های فرهنگی غالب مطرح شده بود. توفیق الحکیم، طه حسین، یحی حقی، حتی نویسنده ی اسلامی عباس محمود العقاد هدفشان آزاد کردن ذهن مصری و عربی از گوشه ی خلوت و دنج خود و کشاندن آن به سوی تیغه های تیز اندیشه و استدلال لیبرالی بودند. هم زمان، افراد مطرح این قشر شیوه ها، دیدگاه ها و سبک های زندگی غربی را در شکل های مختلف هنر و فرهنگ به عنوان شیوه های مدرن ومترقی و مدروز  مطرح می ساختند.  

 

1956 و 1967

منازعه میان طردگرایان و ادغام شوندگان در میانه ی دهه ی 1950 و پس از انقلاب 1952 مصر و به قدرت رسیدن جمال عبدالناصر به لحظه ی حساس و سرنوشت سازی رسید. نهضتی که نظام اجتماعی مصر را زیرورو کرد در حک کردن آموزه ی اصلی خود به حیات اجتماعی و اقتصادی مصر کاملاً مصمم به نظر     می رسید. هر دو اردوگاه اکنون به دنبال اعمال نفوذ خود در آن بودند.

طردگرایان که مظهر آنها اخوان المسلمین، الازهر و سایر نیروهای سیاسی و اجتماعی با گرایشات اسلامی بودند ابتدا به نظر می رسید که مبارزه را باخته است، و ادغام شوندگان که نماینده ی اصلی آنها نهضت های لیبرالی مصری بودند در حال پیروزی هستند. آنچه در واقع روی داد یک پیروزی بسیار گزینشی بود. ناصری ها سکولاریسم را با آغوش باز پذیرفته و نگاهشان به خارج از مرزها و به پیدایش جامعه ای بود که ملهم از اروپا ـ چه در هنرها و چه در سبک زندگی ـ است.

با این وجود آموزه ی ناصری گرچه در برابر آزادی بیان و گشودگی سیاسی و اقتصادی لیبرالیسم اهل مدارا نبود، اما به نحو جالب توجهی نسبت به لیبرالیسم مصری هم زیان آور نبود. نیروهای لیبرال به نظر می رسید که شیوه ای برای زندگی تحت آن رژیم به وجود آورده اند و خط قرمزها را تشخیص داده و از آنها پرهیز   می کنند و در حالی که به ارزش های لیبرالی تاکید می نهند، اما جنبه های سیاسی آن را دور زده و اندیشه ها را در پیام های رمزی مطرح می سازند و مخاطره ی مجازات شدید در موقع مناسب را می پذیرند. با این حال علی رغم تردید و دودلی ناصری ها، جاذبه ی افسانه ای خود ناصر و موج ناسیونالیسم سکولار عربی به نظر می رسید که بلیط برنده ای برای لیبرالیسم مصر و جهان عرب است.

اما این تجربه هنگامی به پایان خود رسید که در ژوئن 1947 ناصریسم سقوط کرد و به بدترین شکست در برابر اسرائیل تن داد. دهه ی بعدی یک بازگشت کامل بود. لحظه ی سکولار دوره ی ناصری به طرف معکوس حرکت نمود. انورسادات، جانشین بعدی ناصر بر روی نهضت اسلامی یا همان طردگرایان شرط بندی نمود.

برای مدتی نهضت سکولار به ویژه در دانشگاه ها و اتحادیه ها ایستادگی نمود. اما حمایت کامل رژیم از نهضت طردگرایان که به ظهور وهابیسم در عربستان سعودی و مهاجرت میلیون ها مصری به خلیج (فارس) برای جستجوی کار متصل گردید آنها را به نیروهای مقاومت ناپذیری تبدیل کرد. لیبرالیسم در کنج های خلوت، آرامش و تسکین خود را جستجو می کرد، فرصت هایی چون جنبش های فرهنگی، گروه های کوچک دانشجویی و بعضی علائق اقتصادی. موج اسلام گرایی و انکار غرب طی دهه های 1980 و 1990 تحت رژیم مبارک ادامه یافت و امروز همچنان به راه خود ادامه می دهد. 

 

دستاوردهای محفوظ

کل ماجرا از این قرار بود که آمد و نجیب محفوظ خود یک شخصیت اصلی در آن، و آنهم به سه دلیل ساده. اول، محفوظ خودش تجسمی از آن ماجرا بود. وی از خانواده ای متوسط از قاهره می آمد. خانواده ی او در اصل اهل محله ای تاریخی، سنتی و شدیداً اسلامی در قاهره یعنی جمالیه بود، اما مدتی بعد به منطقه ی عباسیه که در آن بیشتر خانواده های مدرن طبقه ی متوسط زندگی می کردند نقل مکان کرد. این جابجایی در کودکی او انعکاسی بود از جابجایی ذهنی بخش اصلی جامعه ی قاهره و مصر. ماجراجویی های اوان کودکی او در خیابان های الازهر سپری گشت، مکانی که در اطراف آن بنای یادبودی هزارساله و فضایی از پرهیزکاری، سنت گرایی، محافظه کاری و تاریخ قرار گرفته بود.       

بقیه ی زندگی او در قاهره ی مدرن و ملهم از غرب گذشت. محفوظ مانند بسیاری از کودکان طبقه ی اجتماعی خودش در آن زمان تعلیم و تربیت را با آموزش قرآن و تاریخ اسلامی آغاز کرد. بعد ها وی به مطالعه ی جدی فلسفه ی غربی پرداخت. تعلیم و تربیت او نمایانگر تعلیم و تربیت یک عرب روشنفکر و مدرنیست بود: کسی که بنیان های اسلام را جذب کرده و سپس در دریای اندیشه ی غربی مسافرت خود را آغاز می کند. او البته خودش شاهد کل ماجرا هم بود. او نوشتن را در زمانی آغاز کرد که طردگرایان و ادغام شوندگان در حال مباحثه در باره ی هویت معاصر و رقابت برای تثبیت خود بودند. محفوظ بخش اصلی کار خود را طی دهه های 1950 ، 1960 و 1970 به انجام رساند، دوره ای که شاهد خیزش و سپس سقوط سکولاریسم و لیبرالیسم بود و او بازی را به همان شیوه ای انجام داد که قبل از او لیبرال های هم عصرش به انجام رسانده بودند ـ نوشتن در تمثیل و مثال های به رمز درآمده، بیان کردن و فهماندن دیدگاه هایش و با این حال پرهیز از رویارویی های آشکار.

طی دهه ی 1980 هنگامی که اسلام گرایان قدرت مسلط در خیابان های مصر بودند حجم تولیدات ادبی او نیز کاهش یافت. شخصی گردن او را با چاقو مورد اصابت قرار داد که در نتیجه ی آن طی دهه ی 1990 وی از نوشتن باز ماند، یعنی در هنگامی که فعالیت های سینماها، تئاترها، ادبیا‌ت و تولیدات فرهنگی در مصر به کمترین مقدار خود رسیده بود. و او در زمانه ای چشم از جهان فرو بست که نیروهای لیبرال مصری احتمالاً جزو ضعیف ترین نیروهای صحنه ی سیاسی کشور بودند.

دوم، محفوظ کل ماجرا را در آثارش به تسخیر درآورد و در معرض دید خواننده قرار داد و او البته این هنر را در سه سطح مختلف به انجام رساند. او کلیات شهر قاهره را به ترسیم در آورد: نمای شهر، خیال و احساس آن، خیابان هایش، کوچه ها، کلیشه ها، روزهای سربلندی و ایام مصیبت و بدبختی و رایحه ی قاهره را و این که این ها همگی چگونه طی ایام و دوره های مختلف دچار تغییرات شده اند. او همچنین به جزییات آن شهر نیز پرداخت: کندوکاو در ذهن و روان شخصیت هایش، ترجمان افکار آنها، دردها و آرزوهایشان، همگی را عریان در برابر خواننده در جریان مطرح ساختن دیدگاهش در باره ی تحولاتی که در جامعه شکل می گرفتند آشکار نمود. گاهی آن تحولات به بهترین وجه از طریق تغییراتی عرضه می گردید که در یک شخصیت رمان در دوره های متفاوت و تحت تاثیر مسائل مختلف به وقوع می پیوست. قابل ملاحظه ترین نمونه از آنها شخصیت « کمال » بود، جوان ترین پسر در تریلوژی قاهره و کسی که به نظر می رسد تجسمی از شخصیت خود نویسنده است. کمال در بالارفتن به سوی محراب های روشنفکری فلسفه ی غرب و لیبرالیسم، و در انجام این مهم شورش بر علیه محافظه کاری و پیشینه های سنتی و در سقوط خود بر عرصه ی واقعیت جامعه ی مصر و سپس برای خاتمه دادن به چهره ای مبهم در جامعه ای که دست رد به سینه ی او گذارده بود ناکامی های لیبرالیسم مدرن عربی را در دگرگون کردن اطراف خود نشان می دهد و سرنوشت آنها را به عنوان نیروهای اجتماعی حاشیه ای و از پا افتاده در برابر خواننده قرار می دهد.

اما محفوظ نه فقط آن ماجرا را به عنوان پس زمینه ی رمان هایش عرضه کرد که همچنین به عنوان نظرگاه هایی برای مورد توجه قرار دادن تحولات آن جامعه. او در تمامی آثارش هدف اندیشمندان لیبرال، کسانی که به بیرون از مرزها نظر داشتند، غیر سنتی ها و گاهی شورشی ها ـ حتی چنانچه نه کاملاً آشکار ـ را مورد حمایت قرار داد. و او تقریباً همیشه در سبک معمول تمثیلی اش برای آینده ی تیره ی لیبرالیسم عرب به نحوی که خود شاهدش بود به سوگواری می نشست. 

سوم، محفوظ به خاطر حجیم نبودن آثارش و ترجمه های آنها به ده ها زبان، زندگی طولانی اش، سرانجام شگرف حرفه ی نویسندگی (زخم چاقویی به ناحیه ی  گردن)، جایزه ی نوبل و البته نبوغش تنها نویسنده ی عرب و مصری قرن بیستم باقی خواهد ماند که ماجرای شکست لیبرالیسم عربی را برای تمامی مردم جهان تعریف نموده است. نجیب محفوظ به عنوان نویسنده ای باقی خواهد ماند که آثارش را هرکسی که هدفش درک ماجرای لیبرالیسم در مصر قرن بیستم است باید بخواند.

  

 

 

Mahfouz’s Grave, Arab Liberalism’s Deathbed by Tarek Osman.

Opendemocracy.net   

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.