باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

از مردم سالاری تا پوتین سالاری

دومینیک مویزی

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

هنگامی که من در هفته ی گذشته در پاریس در جلسه ای شرکت کردم که به افتخار خبرنگار تازه به قتل رسیده ی روسی آنا پولیتکوفسکایا برگزار شده بود ـ زنی که در سخن سردبیر فرانسوی اش « شجاعتی بی حد و مرز » داشت ـ به یاد مراسم قدرانی دیگری افتادم که تقریباً 17 سال پیش در مسکو در آن حضور یافته بودم. آندره ساخاروف دانشمند بزرگ و فعال حقوق بشر روسیه بر خلاف پولیتکوفسکایا به قتل نرسیده بود و مراسم قدردانی که برای او ترتیب داده شده بود بیشتر شباهت به تجلیل از یک عصر جدید بزرگ داشت. برگ دیگر و تازه ای در دفتر تاریخ ورق خورده بود، برگی که پر بود از عدم اطمنیان، اما همچنین امیدی که نشان می داد روسیه در مسیر تبدیل شدن به یک « کشور معمولی » به جلو می رود.    

دقیقاً همین برگ بود که با سوء قصد به جان پولیتکوفسکایا احتمالاً به طور کامل بسته شد. جماعت کوچکی از روشنفکران سوگوار که در پاریس به دور هم جمع شده بودند در واقع سوگوار امید از دست رفته ی خود برای یک روسیه ی متفاوت بودند. ما در مراسم تشیع جنازه ی رویای مشترک روشنفکران و دموکرات ها برای روسیه ای شرکت جسته بودیم که در آن آزادی و حکومت قانون پس از یک دوره ی طولانی و سرد از زمستان حکومت شوراها ریشه گرفته و با بار می نشست. تصاویر چهره ی پولیتکوفسکایا مانند هزاران آینه ی تو در تو ما را به یک واقعیت به مراتب دلگیر تر باز می گرداند و خبر از آن می داد که رویای امید برای دگرگونی به پایان رسیده و اکنون روشن شده است که به احتمال زیاد هرگز چنین رویایی تحقق یافتنی هم نبوده است.

آنچه ما امروز شاهد آن هستیم یک ماجرای به کلی متفاوت است. روسیه به معنای دقیق کلمه در حال اشغال مجدد جایگاه خود در نظام بین المللی به عنوان یک کنشگر ممتاز است، یعنی به عنوان کنشگری که نفوذ و قدرت خود را دوباره به جای استفاده از سلاح های هسته ای این بار با استفاده از سلاح نفت و گاز به دست می آورد و برای انجام آن طمع ورزی را جایگزین وحشت ساخته و تعادل وحشت حکومت عصر شوراها جای خودش را اکنون به وابستگی یک طرفه به انرژی نفت و گاز روسیه داده است. میلیاردرهای روسی با گردش عظیم پول نقد خود در حال معامله ی ملک و دارایی های باشکوه در سراسر جهان هستند و روسیه هم اکنون مشغول خریدن آلمانی های برجسته ای مانند صدراعظم پیشین گرهارد شرودر است، اگر چه شاید نتواند حمایت دولت آلمان را در این مورد برای خود به دست آورد. 

اما هرگونه تفاوت های عمیقی که روسیه ی پسا کمونیستی را از ایران بنیادگرا جدا کند، آنها هنوز هم نقاط مشترک فراوانی با یکدیگر دارند. ثروت حاصل از فروش نفت و گاز به هر دوی آنها احساسی از قرار داشتن در یک موقعیت ممتاز بخشیده است، یعنی این باور را که زمان به سود آنها در جریان است و این که آنها اکنون می توانند خفت و خواری را که از جهان خارج متحمل شده بودند جبران کنند. گویی که آنها احساس فرهنگ حقارت عربی ـ اسلامی را با فرهنگ امید و انتظار آسیایی ترکیب کرده اند. مشخصه های هردوی آنها ناسیونالیسم مبارزه جویانه است و هردوی آنها احساس می کنند که مقاومت ناپذیراند، زیرا بر این فرض اند که ایالات متحده آمریکا در اثر گیر کردن در باتلاق عراق ـ و شاید افغانستان ـ در حال زوال است.   

البته واضح است که تفاوت میان ایران و روسیه بسیار زیاد است. رژیم ایران شدیداً ایدئولوژیک است و اشتیاق شدید و علنی برای نابودکردن اسرائیل دارد. این رژیم از حمایت وسیع جامعه ی خود برخوردار نیست، مگر آن که موضوع بر سر غرور و افتخار ملی باشد و یا تلاش برای رسیدن به موقعیت یک قدرت هسته ای.

برخلاف آن انگیزه ی اصلی رژیم روسیه پول است و نه ایدئولوژی. پرزیدنت پوتین در تلاش خود برای تجدید بنای قدرت ژئوپولیتیکی و نفوذ روسیه از حمایت وسیع مردم روسیه برخوردار است. شعار او « ثروت بیندوز و ساکت باش » است، شعاری که شباهت بسیار دارد به الویت های Guizots  در اواسط قرن 19 در فرانسه، هرچند که البته با اندکی غرور امپریالیستی کاملاً آشکار چاشنی خورده است. تا هر زمانی که پول حاصل از نفت همچنان جریان داشته باشد، بیشتر مردم روسیه هیچ گونه اشتیاق شدیدی برای گشودگی دموکراتیک سالهای یلتسین آشکار نخواهد ساخت، سالهایی که همراه بودند با ترکیبی از هرج و مرج، فساد اداری، ضعف بین المللی و بی احترامی نسبت به حکومت. 

آیا روس ها در مقایسه با ما در جهان دموکراتیک غربی تا این اندازه متفاوت هستند یا آن که دموکراسی یک کالای تجملی است که فقط جوامع قدیمی، پایدار، شکوفا و خشنود می توانند از عهده ی آن برآیند؟ مردم روسیه در تلاش های پساکمونیستی خود برای رسیدن به ثبات به نظر می رسد که در پوتین اطمنیان خاطر خود را دوباره یافته اند. او البته هیچ کونه شباهت ظاهری به پتر کبیر ندارد، اما ثابت کرده است که یک سیاستمدار با استعداد است و توانا در درک روحیه ی مردم روسیه و به زیر کنترل درآوردن آنها.

شکوفایی اقتصادی و سرگرمی های تلویزیونی برای بیشتر مردم روسیه به جایگزین جدیدی از فرمول روم باستانی panem et circenses (1) تبدیل شده است. جنگ چچن شاید در فساد اخلاقی روسیه به طور کل نقشی داشته باشد، و در سقوط هولناک آن به ورطه ی فرهنگی از خشونت. اما این جنگ همچنین احساسات میهن پرستانه را نیز تغذیه می کند ـ یک آرزوی عمومی برای تجدید بنای جایگاه و اعتبار امپراتوری روسیه ـ یعنی آنچه رژیم پوتین آن را با زیرکی تمام مورد بهره برداری قرار می دهد.

در این میان مردم معمولی روسیه چیز چندانی به دست نیاورده اند. چندین برابر شدن ترور دشمنان سیاسی و حریفان اقتصادی و شیوه های مافیایی در قتل های سفارشی را نمی توان به عنوان نشانه ای از ثبات سیاسی تلقی و توجیه نمود ـ و همینطور دستکاری رژیم پوتین در ایجاد احساس بیگانه هراسی مردم بر علیه شهروندان امپراتوری سابق شوروی مانند گرجستان.

شاید روسیه جایگاه و مقام خودش را به عنوان یک قدرت بزرگ دویاره برقرار کرده باشد، اما آیا روسیه ی امروز یک قدرت سزاوار احترام یا حتی سعادتمند است؟ روسیه ثروتمند است اما مردمش ـ حد اقل بیشتر آنها ـ همچنان فقیر باقی مانده اند، با انتظار طول عمری که به مردم آفریقا بسیار نزدیک تر است تا مردم اروپای غربی. بالاخره روزی آنها باید دریابند که ادامه ی حیات کشور های مدرن نمی توانند بر اساس قدرت به تنهایی بنا شود.

 

دومینیک مویزی بنیان گذار موسسه تحقیقاتی روابط بین الملل فرانسه است و در حال حاضر پروفسور در کالج اروپا در ناتولین، در ورشو.

 

 

۱: این عبارت از شاعر رومی Juvenal  از قرن اول میلادی گرفته شده است و معنای لغوی آن « نان  و بازی های سرگرم کننده ی سیرک » است و اشاره به وضعیتی دارد که در آن حاکمان با توزیع وسیع مواد خوراکی و بازی های سرگرم کننده مردم را از سیاست دور کرده و آن را برای جمع کوچک خود محفوظ نگه می دارند. مترجم.

 

From People Power to Putin Power By Dominique Moisi

Project Syndicate 2006.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.