باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

جهنمی در آفریقا

بریان بریواتی

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

در منطقه ی دارفور در سودان افراد غیرنظامی را مورد تجاوز قرار داده و به قتل می رسانند و آنهم نه به خاطر زمین یا ثروت آنها بلکه بخاطر خودشان. به قتل رساندن آنها

هدفی برای خود است. 

  

فاجعه ی انسانی دقیقا در همین لحظه در منطقه ی دارفور سودان در حال گسترش یافتن است که البته     می توان جلوی آن را گرفت. بیش از 300 هزار انسان که اغلب آنها از نظر قوم شناختی آفریقایی هستند طی دو سال گذشته به قتل رسیده اند. در حدود 3/3 میلیون نفر مجبور به فرار به اردوگاه ها به عنوان عملیاتی برای ایجاد وحشت در میان آنها و توسط شبه نظامیان جنجوید شده اند و ارتش حکومت سودان نواحی وسیعی از این منطقه را پاکسازی می کند. این عملیات در واقع از قبل هماهنگ و برنامه ریزی شده است. ان جی او هایی که امیدوارند کمک محدودی ارائه دهند خودشان نیز در معرض تهدید قرار دارند. آخرین گزارش ها حکایت از آن دارند که تا 40 درصد از کسانی که به لحاظ قوم شناختی به عنوان آفریقایی مشخص شده اند نمی توانند مورد حفاظت قرار گیرند. شورشیانی که با دولت می جنگند نیز به این اردوگاه های حمله می کنند و افراد غیر نظامی را به قتل می رسانند. هرچند که در آنجا میان گروه های شورشی و نیروهای  دولتی ـ جنجوید یک اختلاف کامل در قدرت و خشونت وجود دارد. علاوه بر آن دولت یک ایدئولوژی علنا برتری جویانه ی عربی را به کار گرفته است، آنچه به طرز موحش و تکان دهنده ای در سرودهای جنجوید « بکشید سیاهان را، بکشید برده ها را » بیان می شود و شواهدی از دستورات مکتوب دولتی وجود دارد مبنی بر آن که « بافت جمعیتی دارفور باید تغییر داده شده و از قبیله های آفریقایی تصفیه شود ».

یک عنصر مهم در این عملیات ارعاب، جمعیت زدایی و جنایت استفاده از خشونت جنسی است. ماه گذشته سازمان عفو بین المللی گزارشی در باره ی « افزایش چشمگیر تعداد قربانی های تجاوزات جنسی در دارفور » منتشر نمود. سازمان عفو بین المللی، یونیسف، بنیاد حمایت و سایر گروه هایی که این مناقشه را از زوایای گوناگون مورد بررسی قرار می دهند، همگی در این خصوص متفق النظر بوده اند که خشونت جنسی در این درگیری و مناقشه مسئله ی اصلی را تشکیل می دهد.

در تاریخ بشر موارد اندکی از قتل عام های روشن وجود داشته که در آنها یک کشور مسلط به محو و نابودی یک گروه قومی آنهم فقط به خاطر وجود و ماهیت نژادی آن گروه (و نه به این خاطر که آنها به چه می اندیشند یا چه انجام می دهند) آغاز نموده است. نازی ها همین نوع از جنایت را نسبت به یهودی ها انجام داده و هوتوهای رواندا این شیوه را بر ضد توتی ها به کار بردند. اما موارد بسیار بیشتری وجود داشته است که در آنها قتل عام ها صرفا به خاطر مناقشه های داخلی یک کشور شدت گرفته و به کشورهای دیگر کشیده شده است. در اینجا باید به دو مورد اشاره کرد که حساب این نوع از موارد را از جنگ های واقعی « معمولی » جدا می کند. اولی به قتل رساندن تعداد قابل توجهی از مردم غیر نظامی است و آنهم فقط به خاطر هویت هایی است که به قربانی ها نسبت داده می شود. دومی این است که این هویت های نسبت داده شده معین می کند که چه کسی باید زنده مانده و کدام ها بمیرند. قتل انسان ها تبدیل به هدف اصلی خود پروژه می شود: مردم غیر نظامی نه به خاطر رسیدن به قطعه ای زمین یا دیگر منابع کشته می شوند بلکه فقط به دلیل هویت قومی خود و این که چه کسانی هستند. این نوع از کشتارها چرخه ای را ایجاد می کنند که در آن قربانی ها به خاطر دلایلی همانقدر بی معنی به لحاظ استراتژیکی یا اقتصادی دیگران را به قتل می رسانند. این قبیل از تلافی جویی ها انسان را به پرسش از استفاده ی واژه ی قتل عام هدایت می کند. همچون در رواندا در دارفور نیر مباحثه ی غیر سازنده ای در باره ی مناسبت این اصطلاح در جریان است. به نظر چنین می رسد که ما از این که قتل عام را عنوان چیزی متمایز می بینیم وحشت زده می شویم. این مباحثه به یک بازی لغوی تبدیل می شود: آیا این مناقشه اصلا قتل عام است یا خیر؟ هرچند که ما به جای آن که به دام معنی شناسی گرفتار افتیم باید بر این نکته متمرکز شویم که چگونه قتل عام هایی که حکومت باعث و بانی آنها است به پویایی نوع خود می رسد.

دارفور، و البته سودان به طور کل، برای مدت 200 سال قربانی امپریالیسم بریتانیایی و مصری بود. سپس برای چندین نسل پیاپی منطقه توسط دولت مرکزی سودان مورد بی توجهی و غفلت قرار گرفت. دفتر خدمات سیاسی سودان که طی دوره ی مستعمراتی بریتانیا بر منطقه حکومت می کرد با دارفور به عنوان قطعه ی کوچکی از آفریقای « اصیل » برخورد می کرد و در آن خودش را در نقش سلطان قرار می داد. این نخوت و تکبر نهادینه شده یک الگوی تفاوت گذاری ایجاد کرد که دولت های پس از رسیدن به استقلال در دارفور همچنان همان را ادامه دادند. در دستان نخبگان حاکم دوره ی پسا استعماری به این الگو یک آهنگ برتری جویانه ی عربی نیز اضافه گردید که سپس به ایدئولوژی این قتل عام ها تبدیل گردید. قحطی در دوره ی  85 ـ 1984 ابعاد بی تفاوتی دولت مرکزی نسبت به سرنوشت دارفور را بی خوبی نشان می داد.

طی دوره ی طولانی جنگ داخلی سودان منطقه ی دارفور بیشتر از پیش دچار انزوا گردید. هنگامی که در ژانویه ی 2005 پیمان همه جانبه ی صلح به امضا رسید، یک موافقت نامه ی شتابزده برای صلح درافور نیز به اجرا درآمد، لیکن به هیچ وجه پاسخگوی کمبودها و نیازمندی های مردم این منطقه نبود.

« جامعه ی بین الملل » چگونه می تواند به جنایات بر علیه بشریت پاسخ دهد که در واقع محصول سیاست های پسااستعماری و ایدئولوژیکی است و بنابراین ریشه در یادگارهای امپریالیستی دارد؟ باید پذیرفت که ما نه یک جامعه ی بین الملل که مجموعه ای از گروه های ذینفع در حال رقابت هستیم. در جهانی تک قطبی که بر آن ایالات متحده حکومت می کند، تظاهر به این که دخالت نظامی برای جلوگیری از جنایت علیه بشریت یا قوم کشی غیر ممکن است به نفع بعضی از گروه ها خواهد بود.

لیکن این به هیچ وجه صحت ندارد: چین و سایر کشورها دولت خارطوم را مورد محافظت قرار دادند در حالی که ایالات متحده ناتوان از هرگونه اقدامی بود. واقعیت این است که از دست واشنگتن هیچ کاری برای جلوگیری کردن از هرگونه اقدام یک جانبه در متوقف ساختن قتل عام ها برنمی آید و عملا از هرکس که بتواند چنین کند استقبال خواهد کرد.

جدیت و سخت کوشی بین المللی حقوق بشری که مفتون تاریخ ایالات متحده و عراق در دروه ی پس از جنگ است در اعتراض به وضعیت کاملا آشکار به کندی عمل می کند. این یک معضل آمریکایی نیست. این یک مسئله ی بریتانیایی ها نیست. و حتی این مشکل ربطی به اتحادیه ی اروپا هم ندارد. هیچ کدام از آنها نمی توانند در حل آن نقش اساسی بازی کنند. این در اصل معضلی است آفریقایی، عربی و آسیایی و راه حل آن تهاجم نظامی، اشغال یا تغییر رژیم هم نیست. راه حل آن در دستان چین و آفریقایی ها و عرب ها و سایر کشورهای آسیایی است که در همسایگی سودان قرار دارند یا با آن دارای روابط تجاری هستند و یا از این کشور پشتیبانی مالی به عمل می آورند.

اما از دست این گروه از کشورها چه برمی آید؟ خارطوم قانع شده است که استقرار یک نیروی اندک و آمیخته را بپذیرد. اولین بخش از یک نیروی سازمان ملل متشکل از 43 نفر از افسران ستاد و 24 فرمانده ی پلیس در 28 دسامبر به سودان وارد شدند. این آرایش باید اکنون بر روشی متفاوت استوار گردد. اول، استقرار اولیه ی نیروهای سازمان ملل در دارفور باید شدیدا تسریع گردیده و ادامه یابد. دوم یک قطعنامه ی سازمان ملل باید تحمیل یک منطقه ی پرواز ممنوع بر فراز دارفور غربی را جهت حفاظت از اردوگاه های آوارگان داخلی به تصویب رساند.

دولت خارطوم باید هردوی این اقدامات را با اعتراف به آن که کنترلی بر اوضاع ندارد و نیازمند کمک برای حفاظت از تدارکات کمک رسانی است بپذیرد. اما در عین حال باید برای آن دولت روشن شود که هردوی این مداخله ها در صورت لزوم اجباری است. دولت رئیس جمهور عمرالبشیر با بی تفاوتی نسبت به جهان در باره ی سرنوشت مردم دارفور دست به قمار خطرناکی زده است و چنین به نظر می رسد که می خواهد همچنان به آن ادامه دهد. در عین حال او با زیرکی تمام سودان را به عنوان کشوری اسلامی که قربانی دخالت های امپریالیستی و آنهم برای رسیدن به نفت است جا می زند. آنچه به هیچ وجه صحت ندارد و درواقع قدرت امپریالیستی که در حال حاضر در سودان شدیدا به دنبال نفت است چین کمونیست است.

واکنش به حد کفایت ساده ای نسبه به این بازی وجود دارد. استقرار نیروها باید از کشورهای آسیایی، آفریقایی و عربی تشکیل شود و سازمان های منطقه ای که نماینده ی این کشور ها هستند باید روشن سازند که دولت سودان کاملا منزوی خواهد شد مگر برای کنترل جنجویدها حرکتی به خود دهد. فشار برابری باید بر کشورها و گروهایی وارد آید که درحال حاضر از شورشیان حمایت می کنند، به ویژه به چاد. نقش غرب و کشورهایی که با سودان روابط تجاری دارند ـ مانند ژاپن، چین و مالزی ـ وارد آوردن فشار اقتصادی برای تاثیرگذاری بر دولت سودان است و برای ارائه ی مشوق های اقتصادی به آن کشور.

این که برای آوردن صلح به دارفور چه اقداماتی باید انجام گیرد روشن است. اما آیا آنها به مورد اجرا در خواهند آمد؟ فاجعه ای انسانی در برابر چشمان ما نمودار می شود اما برای جلوگیری از آن نمی توانیم کاری کنیم. یک نیروی مختلط شاید بتواند طی 8 الی 9 ماه آینده به مرور در آنجا مستقر گردد، اما در این میان چندین هزار انسان دیگر قربانی شده اند و دولت و شورشیان به یک اندازه توسط اقدامات متقابل به عملیات افراط آمیز کشیده خواهد شد و نبردها ادامه یافته و احتمالا به کشورهای همسایه نیز سرایت خواهد نمود. تبعات آنها برای نظام روابط بین الملل در جهان پس از جنگ عراق وسیع است و به طور جدی ایده های اروپایی از جهانشمولی حقوق بشر را به چالش خواهد گرفت. این جهانشمولی از این ایده دفاع می کند که در جهان ارزش هایی وجود دارد که تمامی انسان ها باید از آنها برخوردار باشند و بعضی چیزهای دیگر که هیچ انسانی نباید به آنها تن دهد.

می توان امپریالیسم غربی را برای بسیاری از موارد نکوهش کرد اما هیچ توضیح امپریالیستی برای آن که چرا کشورهای آفریقایی، آسیایی و عرب هیچ اقدامی در مودر دارفور انجام نمی دهند وجود ندارد. آنها با هیچ مانع لجستیکی برای ایجاد یک منطقه پرواز ممنوع روبرو نیستند. مسئله ی اصلی در اینجا اراده برای انجام آن است و نه توانایی یا میانجیگری.

و در نهایت آنچه باید ما را در برابر نسل کشی متعهد کند این است که هیچ گونه منفعت ژئوپولیتیکی قابل قبولی در همکاری با رژیم های مبتنی بر نسل کشی وجود ندارد. راهی که آنها باید در پیش گیرند دارای ابعاد استراتژیک نبوده و دیر یا زود به ضرر خود آنها تمام خواهد شد. متحدینی وجود دارد که انسان تمایلی به داشتن آنها ندارد، همسایه هایی که اطمینانی به آنها نیست و جنایت هایی که نمی توان با آنها به زندگی ادامه داد.

 

 

Africa's Inferno by Brian Brivati.

Newstatesman.com.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.