باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

افسون جهان

 اولریش گراینر

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

کتاب رودیگر زفرانسکی در باره ی تاریخ رمانتیسم در آلمان گزارشی شورانگیز

از تاریخ روشنفگری در این کشور است

 

هنگامی که یوهان گوتلیب فیشته کتاب نقد عقل محض را در 1791 خواند، چنان برانگیخته شد که عازم کونیگسبرگ برای دیدار با فیلسوف مشهور آن زمان امانوئل کانت گردید. اما او در آنجا پیرمردی بی علاقه را مشاهده کرد که او را دوباره به شهر خود باز گرداند. اما فیشته دقیقاً پنج هفته بعد کتاب خود « کوششی برای نقد تمامی مکاشفه ها » را نوشت و آن را برای کانت فرستاند. آن فیلسوف مشهور نیز که به طرزی بایسته تحت تاثیر آن کتاب قرار گرفته بود، برای چاپ آن ناشری پیدا کرد. اما کتاب از بیم رفتن به زیر تیغ سانسور بدون نام نویسنده ی اصلی منتشر شد. منتقدی در روزنامه ی Allgemeinen Literatur  در شهر ینا نوشت که هر شخصی اگر ذره ای با کانت آشنا باشد تشخیص خواهد داد که این اثر جدید فقط می تواند کار او باشد و بس. کانت در نامه ای به سردبیر آن روزنامه نوشت که فیشته نامی و نه خود او نویسنده ی آن کتاب است. و به این ترتیب فیشته یک شبه به شهرت رسید.

کتاب حیرت انگیز رودیگر زفرانسکی در باره ی رمانتیسم فقط از شرح چنین رویدادهایی تشکیل نمی گردد، بلکه هنرمندانه تحلیل های فلسفی را با چشم اندازهایی لطیفه وار ترکیب می کند و چنان با زیبایی تمام  از تاملات عمیق به بذله گویی زندگی نامه نوشتی جابجا می شود که ما را با یک اتفاق نادر از نوع اصیل آن مواجه می سازد: تاریخ شورانگیزی از روشنفکری آلمان. عنوان کتاب او به این شکل است: « رمانتیسم، یک واقعه ی آلمانی ». این عنوان هم به آن دوره ای اشاره می کند که به طرزی حیرت انگیز برای مدت فشرده ی 30 سال دوام آورد و هم از طرف دیگر به تاثیر و نفوذ پابرجای اندیشه های رمانتیک و به جهش غالباً خطرناک آن به درون عرصه ی سیاست. در 1798 نووالیس می نویسد: « هنگامی که من به کلیت ارزش بالاتری می بخشم، به امر رایج جلوه ای از رازگونگی می دهم، بر تن آنچه مشهور است منزلت گمنامی می پوشانم و به متناهی ظاهری از بی پایانی می دهم، در این هنگام است که من خیال پردازی می کنم و یا در واقع رمانتیسم را به کار می گیرم. اما این پیش درآمد نسبت به وضعیت رمانتیک می بایست بعدها به طرزی ویرانگر توسط ایدئولوژی اهریمنی و کارفرمایانش به افراط کشیده شود. گوبلز اصطلاح « رمانتیک پولادین » را به کار می برد و زفرانسکی در ارنست یونگر « نسخه ی جنگ افروزانه از دیونیزوس » (1) را می دید که در نیچه (که او نیز خود یک شورشی بود) چنان نقش تعین کننده ای بازی کرده بود.   

اما آیا این رمانتیسم بود که مسبب فاجعه ی آلمان گردید؟ زفرانسکی دو شاهد نام آور را برای تایید این نظریه فرا می خواند: آیزا برلین و اریک فوگلین. « فرضیه ی برلین از این قرار است که رمانتیسم از طریق ذهن گرایی قدرت تخیل زیبایی شناختی خود و شادمانی بازی طنزآمیز به اندیشه ی ژرف بی خیال امکان وجود بخشید و انهدام و براندازی نظم اخلاقی مرسوم را میسر کرد ». فوگلین استدلالی مشابه را مطرح می سازد اما نظم و سنت متزلزل شده را به عنوان نوعی خدادیسی (theomorph) می داند و نقد ذهن گرایی را با اتهام رمانتیسم در به مقام خدایی رساندن سوژه ی خود وسعت می بخشد. این همان اتهامی بود که هاینریش هاینه نیز هنگامی که رمانتیک ها را « خود خداشدگان بی خدا » نامیده بود مطرح ساخته بود.

اما اگر هرگز مفهومی از جادو، یک آغاز معصوم و بی گناه، وجود داشته است باید در همین رمانتیسم اتفاق افتاده باشد. زیرا آنها همگی بسیار جوان بودند. فیشته هنگامی که « کوششی برای نقد همه گونه مکاشفه » را نوشت 29 سال داشت. فردریش شلگل 23 سال داشت وقتی مقاله ی مشهور خود « در باره ی پژوهشی در شعر یونان » را به روی کاغذ آورد. شلایر ماخر 31 ساله بود که سخنرانی معروف خود در باره ی دین را تنظیم کرد. نووالیس 26 سال داشت هنگامی که « سرود نیایش برای شب » را به رشته ی تحریر در آورد و لودویک تیک 23 ساله بود وقتی رمان سه جلدی اش « ویلیام لوول » را نوشت.

همه ی این ها در سالهای پایانی قرن هژدهم روی دادند و زفرانسکی در ارائه ی شرح روشنی از این انفجار نوابغ و شور و اشتیاقی که پی در پی خود را از نو ایجاد می کرد خواننده ی خود را به خوبی قانع می کند. به نظر می رسد که خود او نیز تحت تاثیر آن جوش و خروشها قرار گرفته است، اما حداقل او در یادآوری شرایط اجتماعی و سیاسی کوتاهی نکرده است. او می گوید میان 1750 و 1800 تعداد افرادی که سواد خواندن و نوشتن داشتند دوبرابر گردید. مردم مجبور نبودند که یک کتاب را چندین و چند بار بخوانند، بلکه چندین کتاب را یک بار می خواندند. میان 1790 و 1800 دو هزار و پانصد رمان منتشر شد، یعنی به اندازه ی تمامی رمان های 90 سال گذشته. و البته سپس انقلاب فرانسه، کیش ناپلئون و سرانجام تنفر از او از راه رسید که دست آخر به میهن پرستی، سیاسی کردن رمانتیسم و به آغاز از دست رفتن معصومیت آن انجامید. 

بنابراین رمانتیسم چه بود؟ اگر نظر زفرانسکی را خواسته باشیم، یکی از ویژگی های مهم آن « ادامه دین با روش های زیباشناختی » بود. حتی می توان گفت پیشی گرفتن از دین از طریق آزادگذاری قدرت تخیل بود که جهان را در شیوه ای بازیگوشانه از نو خلق می کرد، یعنی جهانی که در نگرش سیاسی به طرز چشمگیری روشفنکرانه بود. بنابراین می توان گفت که رمانتیسم جانشینی برای عمل بود و در این شکلش می توانست فقط در آلمان، یعنی در یک شرایط تک نظرنه و عقیم سیاسی بوجود آید. به قول خود زفرانسکی: « اگر مسئله فقدان یک جهان خارجی بزرگ است، می توانیم آن را خودمان با مصالحی که در دسترس داریم بسازیم ».  مصالح را « من » در درون خود پیدا می کند. اما زفرانسکی همچنین نشان می دهد که رمانتیک ها آن قدر ها هم خام و بی تجربه نبودند که نسبت به خطرات و مصیبت های سیاسی که در کمین نشسته بود ناآگاه باشند. بعضی مانند آ. تی . هوفمان حتی به جستجوی آنها پرداختند و تیکس ویلیام لاول (1795) « که بدون وقفه خود را موردی برای مشاهده و تامل قرار داده بود سرانجام دریافت که « خود » تاچه اندازه میان تهی و پوچ بود. و ژان پل بعداً گفته بود: « آه، اگر هر سوژه ای (خودی) پدر خود و خالق خود باشد، چرا نتواند ملک الموت خود باشد؟ » و در زیاده روی های خودنابودکنننده ی قرن بیستم عزرائیل عملاً کار خود را به خوبی انجام هم داد.     

اما رمانتیسم صرفاً ادامه ی دین با شیوه های زیباشناختی نبود، بلکه برای بعضی از شعرا محافظت از زیبایی شناسی با کمک دین بود. نووالیس می نویسد: « جنگ در دورن و در بیرون هرگز به پایان نمی رسد مگر آن که انسان شاخه ی خرما را غنیمت شمرد که به تنهایی می تواند قدرت روشنفکری را به کار اندازد ». منظور او در اینجا مذهب کاتولیک بود. زفرانسکی در باره ی آیشندورف شاعر بزرگ رمانتیک می نویسد: « او نسبت به خدای دوران کودکی اش وفادار ماند، خدای جنگل های سرزمین مادری او و نه خدای تفکر و فلسفه. این خدایی است که نیازی به آن ندارد که از نو اختراع شود. او همیشه می تواند در رویاهای کودکی هر انسانی دوباره کشف شود. هر انسانی که توسط خدای کودکی خود محافظت شود می تواند در عین حال متدین و لجام گسیخته، آزاد و مقید باشد ». یعنی درست مانند شعرهای خود او. اگر نووالیس نظریه ی رمانتیسم را بوجود آورده، آیشندورف همان کسی است که آن را جامه ی عمل پوشانده. شعر او « دیوار جادویی » پیوسته بیان نهایی آرزوهای رمانتیک است.

دقت و علاقه ای که زفرانسکی با آن به شعرا نزدیک می شود روح افزا است. هولدرلین و هاینه به روشنی در برابر چشمان ما زنده می شوند. با کلایست او به قضاوتی هوشمندانه می رسد، تنفر او مانند عشق او است. به به قول خودش « وجد و حالی از سرسپردگی ». زفرانسکی توضیح می دهد که معنای طنز رمانتیک چیست و آن طنز چگونه توسط شلگل، آیشندورف و هاینه به طور متفاوت درک می شد و چه هنگام کسی پیدا شد که توانست فلسفه ی فیشته در باره ی « خود » یا سوژه را توضیح دهد، به طوری که دیگران هم بتوانند آن را تا حدی درک کنند. زفرانسکی پژوهشگری بی باک نیست که جرئت نفوذ به مناطق جدید را به خود دهد، اما کاشفی است که می تواند دست به ترکیب و تلفیق زند، کسی که فرزانگی اش (که اگر هوفمان زنده بود چنین نظری می داد)، پرمایگی و تسلط او به زبان وی را قادر می سازد که تاریخ روشنفکری را برای دیگران قابل فهم سازد. و برای اطمینان از آن که بیش از حد احساس ستایش به ما دست ندهد، او گاهی تن به این می دهد که نامرتب و شلخته باشد ـ وی نووالیس را « موزارت رمانتیک ها » می نامد و توماس مان را « دیونیزوسی با خط اتو و یقه های آهارزده ».

چهارصد صفحه برای تاریخ رمانتیسم آنقدر ها هم زیاد نیست. این البته پیامد دو تصمیم مهمی بود که زفرانسکی اتخاذ نمود. اول: در باره ی نقاشی به هیچ وجه صحبتی نمی شود و از موسیقی هم فقط به ریچارد واگنر اشاره می شود. دوم: زفرانسکی خودش را به آنچه در آلمان گذشته است محدود کرده. اما رمانتیک ها خود را به عنوان شهروندان جهانی می پنداشتند. برای مثال آنها شکسپیر را ترجمه می کردند. و این اوسیان بود یا به اصطلاح هومر شمالی (در واقع شیادی به نام جیمز مکفرسون) که بحث آلمان در باره ی امر متعالی را به راه انداخت. در اینجا البته نگاهی به رمانتیسم در انگلستان می توانست بسیار مفید باشد.         

بنابراین چرا رمانتیسم یک فصل به پایان نرسیده است؟ زفرانسکی می نویسد: « رمانتیک ها با احساس ناخوشایندی که از عادی بودن داشتند بر احساس ناخوشایند خود از « ابهام زدایی از جهان به کمک عقل » پیشی گرفتند، آنچه یک قرن بعد ماکس وبر نقادانه آن را مورد بررسی جدی قرار داد. جلوگیری از پیشروی پیروزمندانه اندیشه مبتنی بر فن آوری و صنعت و ماتریالیسم خشن غیر ممکن بود. آلمانی ها از اندرز ماکس وبر پیروی نکردند: آموختن این که چگونه باید با ابهام زدایی کردن زیست. آنها تا حدی چنین چیزی را نمی خواستند و تا حدی هم نمی توانستند، آنچه تا امروز نیز همچنان به قوت خود باقی است. زیرا مدرنیته که بر عقل مبتنی است و به عقل نیز منتهی می شود همچنان بر سرعت و شتاب خود افزوده است. به همین علت است که رمانتیسم به عنوان مکانی برای آرزوها به طور پیوسته از نو باز می گردد ـ البته غالبا و بدبختانه در تیره ترین شکل خود. اما آنچه مهم تر است یادآوری آغاز بسیار روشن و درخشان آن است، آن مردان جوان خوش چهره و زنان روشنفکرشان. آنچه آنها بودند و نوشتند نقطه ی اوج غیر قابل انکار تاریخ اندیشه ی آلمان راتشکیل داده است.   

 

 

1: وحشی و لجام گسیخته، وحشی و شهوانی. فرهنگ آریان پور.

 

 

http://www.signandsight.com/features/1558.html

 

http://images.zeit.de/text/2007/37/ST-Safranski

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.