باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

وقتی دشمن دشمن تو دوست تو نیست

امیر طاهری

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

در زمستان 1995 و در دوره ی پساکمونیستی در افغانستان من مشغول صرف شام با رئیس جمهور وقت برهان الدین ربانی بودم. من از او پرسیدم که نظرش در باره ی طالبان چیست، گروهی ستیزه جو که به تازگی در صحنه ی سیاسی افغانستان و با حمایت پاکستان ظاهر شده بود.

ربانی در اشاره به اقدامات طالبان در نابودی « حزب اسلامی » گلبدین حکمتیار یعنی گروهی عمدتا پشتون که از حمایت روحانی های تهران برخوردار بود چنین گفت: « حقیقتا که کار خود را به بهترین وجه انجام می دهد  ». در آن زمان دارودسته ی آدمکش حکمتیار همچنین درگیر نبرد بی پایان بر ضد گروه ربانی بودند، یعنی بر علیه « جماعت اسلامی » و آنهم برای کنترل شهر کابل، مبارزه ای که پایتخت افغانستان را به تلی از ویرانه ها تبدیل نمود.

وقتی به ربانی گفتم که به نظر من طالبان به مراتب از حکمتیار بدتر است و این سخن به طور غیر مستقیم منظوری در بر داشت، رهبر افغان اهمیتی به گفته ی من نشان نداد. او درحالی که از بردن نام حکمتیار امتناع می ورزید گفت: « هیچ کس نمی تواند به بدی آن حیوان بخت برگشته باشد ».

یک سال بعد ربانی که اکنون برای سر او جایزه تعیین شده بود توسط همان طالبان از کابل بیرون رانده شد. تحیلی ربانی مبتنی بود بر توهمی کلاسیک و سیاسی بر اساس این سخن کلیشه ای که « دشمن دشمن من دوست من است ».

رهبر افغان اولین فردی نبود که گول آن گلیشه بی مزه را می خورد. در 1970 من از رئیس جمهور مصر انور سادات تحلیل مشابهی شنیدم. او در مصاحبه ای طرح خود برای دور کردن مصر از اردوگاه شوروی و به عنوان بخشی از یک استراتژی برای صلح و جبران خسارت هایی که ناصر به کشورش وارد کرده بود را شرح می داد. در چنین حال و هوایی او به پاکسازی عناصر طرفدار شوروی در حزب حاکم مصمم بود، و این در حالی بود که او در باره ی دیگر چپگرایان و گروه ها و احزاب کمونیستی دستور سرکوب را صادر کرده بود. در عوض او اقدامات ناصر بر ضد اسلام گرایان را تعدیل کرد و در مواردی توافقاتی با آنها به انجام رساند تا در عوض از حمایت قانونی آنها در برابر نیروهای چپ برخوردار شود.

ده سال بعد همان اسلام گرایان که مورد لطف سادات قرار گرفته بودند او را ترور کردند. از دوست نزدیک سادات شاه ایران نیز همان اشتباه سر زد. او که تحت تاثیر نفرت تقریبا بیمارگونه ای از از چپ قرار داشت گروه های اسلامی را مورد حمایت قرار داد، به روحانیون کمک های مالی کرد، در رسانه ها وقت زیادی را به برنامه های دینی اختصاص داد و حتی یک سپاه دین تشکیل داد که وظیفه اش توسعه ی تعالیم دینی در سراسر کشور بود.

یک دهه بعد روش او میوه ای غیر منتظره به بار آورد. کمونیست ها با پیروان آیت الله خمینی متحد شده و شاه را به نام اسلام سرنگون کردند. « دشمن دشمن من » به یک دوست تبدیل نشد. شاه سرنگون شده در تبعید و در نیویورک، هزاران مایل دور تر، به خاطر اشتباهی که مرتکب شده بود شدیدا متاسف بود. او از روی تخت بیمارستان به من گفت: « من به ملاها آزادی بیش از حدی داده بودم ».

تاریخ مثال های بسیار دیگری هم از اتحاد های غیر طبیعی دارد که به اندوه و رنج ابداع گرانش ختم شده است. در 1917 حزب لیبرال کادت روسیه و دیگر گروه های میانه رو با بولشویک ها برای سرنگون ساختن تزار هم پیمان شدند. لنین آن رویداد را این گونه شرح می دهد: « وصلتی میان گردن و حلقه ی طناب ». در اینجا گردن متعلق به لیبرال ها بود، در حالی که حلقه ی طناب مظهری از بولشویک ها.     

بنیتو موسولینی یک ماجراجوی لاف زن رهبری حزب فاشیست را به دست آورد و در نهایت به کمک سرمایه داران ایتالیا که از چپ وحشت داشتند دیکتاتوری را در کشور برقرار کرد و سپس چنان آنها را بر جای خود نشاند که از کمونیست های ایتالیا هرگز ساخته نبود. 

پس از شورش اسپارتاکوس در برلین بورژوازی آلمان برای جلوگیری از یک انقلاب کمونیستی با دستپاچگی به تقویت مالی افراطی ترین احزاب جناح راست پرداخته و سرانجام حزب نازی با پول های فراهم شده توسط سرمایه داران مطرح که بعضی از آنها نیز یهودی بودند شکل گرفت. یک دهه بعد « دشمن دشمن من » در حال نابودن کردن بورژوازی آلمان و طراحی هولوکاوست بر علیه یهودیان بود.

موضوع اینجاست که بیشتر رهبران سیاسی یا تاریخ نمی خوانند و یا نمی توانند از آن درسی بیاموزند. به همین خاطر است که چرا یک اشتباه واحد پی در پی تکرار می شود.

در دهه ی 1980 نخبگان حاکم بر الجزایر تحت حکومت چدلی بندجدید، سرهنگی درستکار اما فاقد خلاقیت تصمیم گرفت تا بر خلاف آرمان فزاینده ی مردمش برای آزادی بیان و کثرت گرایی سیاسی از اسلام استفاده کند. به این ترتیب آموزگاران و واعظین اسلام گرا از مصر وارد شدند و مردم از همه جا بیخبر را به جان هم انداختند. رسانه ی کوچک دولتی به منبرهایی برای فروشندگان دوره گرد پوپولیسم مانند محمد الغزالی مرحوم تبدیل گردید.

سرمایه گذاری آن سرهنگ در اسلام گرایی میوه ای خود را در اواخر دهه ی 1980 به بار نشاند، یعنی هنگامی که جبهه ی نجات اسلامی (FIS) به عنوان بهترین دستگاه سیاسی تشکل یافته و با بهترین کمک های عظیم مالی کشور ظاهر شد. پس از یک دهه جنگ ناخوشایند و شدید بر علیه اسلام گرایان ـ جنگی که حد اقل 100 هزار قربانی گرفت ـ رئیس جمهور عبدالعزیز بوتفلیقه تصمیم به از سر گرفتن استراتژی بندجدید در کنار آمدن با اسلام گرایان در ازای به حاشیه راندن چپ ها و لیبرال ها گرفت.

امروز الجزایر اسلام گراترین دولت در تاریخ خود است. جبهه ی رهایی ملی (FLN) که به عنوان حزب حاکم در کشور همچنان باقی مانده است همیشه دارای یک شخصیت چندگانه بوده. از یک طرف خود را به عنوان سوسیالیست توصیف می کند و در نهضت جهانی چپ فعال است، و از طرف دیگر به عنوان عنصری از دفاع از خود در برابر اربابان استعمارگر سابق الجزایر خود را اسلامی جا می زند.

جناح اسلامی FLN  امروز در تفوق قرار دارد. حد اقل یک سوم پست های کابینه در اشغال اسلام گرایان میانه رو قرار دارد، در حالی که لیبرال ها و چپگرایان طرد شده اند. یکی از چهره های آن Ahmad Ouyaha یا همان نخست وزیر پیشین که نقش مرکزی در شکست دادن اسلام گرایان داشت کنار گذاشته شده است و اصلاحات کلیدی او که اسلام گرایان را به خشم آورده بود یا رها شده و یا به عقب بازگردانده شده.

با قدرت گرفتن اسلام گرایان در FLN یک عفو عمومی به اجرا گذارده شد که در نتیجه ی آن هزاران نفر از مجرمین خطرناک به جامعه بازگشتند و هزاران نفر دیگر که بعضی از آنها دستانشان به خون مردم آلوده بود از زندان آزاد شدند و حتی در موارد بسیاری به خدمت ادارات دولتی درآمدند. و با این وجود هنوز هم اسلام گرایان راضی نشده اند. همانگونه که آخرین حمله ها در تمامی کشور نشان دادند، از جمله عملیات چشمگیر انتحاری در پایتخت، موضع ضد چپ و ضد لیبرال دولت تاثیری در افزودن بر محبوبیت آن نزد افراط گرایان دینی نداشته است.

رژیم در انتخابات ماه آینده چه خواهد کرد؟ آیا از سیستم بدنام خود در تقلب برای ایجاد یک اکثریت دورغین جهت راضی کردن اسلام گرایان استفاده می کند؟ یا فضای لازمی که تشکل های لیبرال و اصلاح طلب برای اعلام حضور خود به آن نیاز دارند را در اختیار آنها قرار می دهد؟

 

 

When the Enemy of Your Enemy is Not Your Friend by Amir Taheri.

http://www.asharq-e.com/news.asp?section=2&id=8698

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.