باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

رنگ خاکی

عباس خیدر

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

جامعه ی نظامی گرانه: چگونه فرهنگ خشونت از ده ها سال پیش عراق را

به نابودی کشانده است

 

هنگامی که من در 2003 و بلافاصله پس از تهاجم نظامی ایالات متحده به عراق از شهر زادگاهم بغداد دیداری به عمل آوردم، تصمیم به جستجوی ادبیات از دوره ی رژیم صدام گرفتم. من می خواستم بدانم که  چه کتاب هایی میان 1980 و 2003 نوشته شده بودند تا شخصا خودم در باره ی آنها یک کتاب بنویسم. من نیاز به جستجوی زیادی نداشتم. در همان اولین کتاب فروشی با فروشنده ای مهربان برخورد کردم. من به او توضیح دادم که در جستجوی یافتن شعر غنایی و نثر هایی که برای صدام تالیف شده بودند هستم. فروشنده با پوزخندی چنین گفت: « آیا با خودت یک ماشین باری هم آورده ای؟ ». من ابتدا منظور او را درک نکردم. سپس او چنین ادامه داد: « من یک انبار پر از این آت و اشغال هایی دارم که شما دنبالش می گردید».

 

این قبیل آثار ادبی در باره ی صدام حسین و جنگ های او بخشی از یک جریان طولانی از نظامی کردن زندگی عمومی در عراق بودند که زنگ ها را برای خاتمه دادن به تمدن و آغاز وحشی گری در عراق به صدا در آورده بودند. این جریان در اوایل دهه ی هشتاد میلادی آغاز گردید. در آن زمان صدام حسین در تلویزیون عراق نشان افتخاری را به سینه ی یک مرد نصب نمود. علت آن: آن مرد فرزند خودش را شخصا به قتل رسانده بود، زیرا پسرک نمی خواست که در جنگ شرکت کند. اکنون دیگر به طور قانونی مقدور شده بود که هر کس به دلایل میهن پرستانه فرزند ذکور خودش را به قتل رساند.

 

خشونت روزانه ی فعلی در عراق که از سال 2003 در تلویزیون شاهد آن هستیم همین جوری از آسمان نیفتاده است، بلکه بخشی است از یک جریان طولانی که آغاز آن به جنگ ایران و عراق باز می گردد. حکومت عراق در 1980 تصمیم گرفت که این جنگ نه تنها باید در مرزها انجام گیرد که درمدارس و در خیابانها. نظامی گراکردن زندگی بالاترین اصل اساسی حزب بعث و رهبری آن حزب بود. به این ترتیب طی سالها فرهنگی از خشونت عمیقا در خودآگاهی جامعه عراق ـ و البته در ناخودآگاه آنها ـ جای گرفت و به بخش دائمی آن تبدیل گردید.  

 

هر عراقی می بایست طرز کار با اسلحه را بیاموزد. در کنار ارتش معمولی و ثابت، حکومت به ایجاد یک ارتش کودکان، یک ارتش نوجوانان و یک ارتش مردمی مبادرت ورزید. در تلویزیون به طور روزانه برنامه ای با نام  « رهبر در قلب شعرا » پخش می شد که در آن یک شاعر مشهور در لباس خاکی رنگ نظامی ظاهر گشته و از بر شعرهایی در باره ی جنگ و رهبر می خواند. قبل از برنامه ی نماز که پنج بار در روز پخش می شد، برنامه ی « تصاویری از جبهه » قرار داشت که در آن تصاویری از سربازان کشته شده در جنگ در حالی نشان داده می شدند که صدای هراس انگیز شاعر فلسطینی ادیب ناصر پخش می شد و همه ی این ها قبل از سخنرانی چندین ساعته ی صدام. طی این جنگ و جنگ های بعدی در عراق ایدئولوژی بعثی حاکم بود، اعدام های علنی به وقوع می پیوست، اخراج شیعیان به عنوان « نژاد غیر اصیل عراقی » انجام می گردید و مخالفان سیاسی توقیف می شدند. کشور فقط یک رنگ بیشتر را نمی شناخت: رنگ خاکی نیروهای نظامی.

 

در سال 2004 شاعر عراقی نجم والی نوشت: « 1980 برابر بود با پایان یک نوگرایی سطحی در ادبیات ». در واقع نه فقط پایان ادبیات، که باید گفت پایان تمامی فرهنگ مدرن در عراق. تحت حکومت صدام دونوع هنر از یکدیگر متمایز می شدند: در یک طرف هنری که در خدمت نظام سیاسی بود، در طرف دیگر هنر تبعید که آن را به عنوان « خیانت » تلقی می کردند. در رسانه های دولتی فقط برای همان هنر نوع اول جای مطرح شدن وجود داشت و تقریبا تمام روشنفکران مهم جهان عرب در دهه ی 80 صدام را به عنوان نماد همبستگی ملت عرب تلقی می کردند. در تاریخ ادبیات بسیار به ندرت ممکن بود که چنین تعداد بیشمار از شعر و سرود برای یک فرد تنها نوشته شود. من شخصا در حدود یک میلیون شعر را شمارش کرده ام که در آنها از رهبر مقدس و جنگ هایش صحبت می شود. برای روشن شدن ذهن خواننده چند بیت از یک شاعر تونسی به نام علی دوب را می آورم: « این سرزمینی است که با هیچ جای دیگر این جهان نمی توان آن را مقایسه کرد. رنگ دیوار هایش خاکی است. شیر کودکانش خاکی رنگ است و رنگ من هم خاکی است. آه، شما شاعران پیشگو! این کشوری است ناب ! ».

 

بسیاری از شعرا و نویسندگان به طور علنی خود را به عنوان سرباز صدام می نامیدند. در دسامبر 1980 در حدود یک هزار نویسنده ی عرب در جشن ادبی به نام Al Marbid  در شهر جنوبی بصره بیانه ای را با این مضمون امضا کردند: « ای رهبر، ما شعرا و نویسندگان عرب خود را در آب پیروزی هایت تطهیر می کنیم ». تقریبا تمامی امضا کنندگان آن بیانیه امروز جزو چهره های مطرح و برجسته ی صحنه ادبیات عرب هستند. تا همین امروز هیچ کدام از آنها توضیح نداده است که چرا یک چنین بیانیه ای را به امضا رسانده است. البته منظور من انتقاد از تک به تک این هنرمندان نیست ـ آنچه من می خواهم مورد انتقاد قرار دهم آن فضای فرهنگی است که شدیدا از « خاکیسم » تاثیر پذیرفته است.   

 

سه مهمترین محتوای هنر حکومتی عراق تحسین و ستایش شهدا، سربازان و رهبر بود. شاعری به نام عبدالعمر موالا می نویسد: « ما صلیب را خم می کنیم، شهادت را برمی گزینیم و روز رستاخیز و قیام پس از مرگ را. مرده ها دوباره برمی خیزند و درهای تمامی پرسش ها بسته می شوند. رودی از خون به سرزمین آسمانی می چسبد. رودی که ما آن را با بریدن سرهای دشمن ایجاد کرده ایم ». و شاعر عراقی عبدالوحد وظیفه ی روشنفکران را در شعری که وی آن را به سربازان هدیه کرده است چنین تشریح می کند: « برای زدن سرهای دشمن به دنبال شما می آئیم، ما روشنایی شما را با خود حمل می کنیم و به راه می افتیم ».

 

این روشنفکران صرفا به این اکتفا نمی کردند که برای حکومت شعر بسرایند, بلکه آنها حتی به جنگ سایر شکل های فرهنگ هم می رفتند. این استراتژی را شاعره ی کویتی سواد الصباح در 1985 این گونه توضیح می دهد: « شاعری که ما می خواهیم باید مانند یک سرباز در جبهه ها باشد. اشعاری که بوی خون و باروت ندهند شعرهای گندیده و فاسدند. شاعری که اهل سازش و مصالحه باشد، مانند سربازی است که از جبهه فرار می کند. ما باید او را تعقیب کرده و شعرهایش را به آتش بکشیم ». شعرای « خاکیسم » خود را به جای داور قرار می دهند. از این رو شاعر مصری مختارالنادی در 1999 در شعری که به صدام تقدیم کرده می نویسد: « سرهای خیانت کاران در تبعید را با تبر قطع کن و آنها را با پست برای اربابانشان بفرست ».

 

برای خشونت بی وقفه در عراق دلایل و علت های بسیاری وجود دارد: کشورهای عربی در همسایگی عراق با داشتن حکومتی مستبدانه از یک عراق دموکراتیک به وحشت افتاده اند. مورد دیگر منافع و علائق دیرینه ی ایران و ترکیه در عراق است و باز هم مسئله ی دیگر شبه نظامیان اسلام گرا هستند. البته نقش دموکراسی عجیبی که نیروهای ایالات متحده در نظر داشت به کمک تانک ها و آتش مسلسل های خود به تحقق برساند را نباید فراموش کرد و در کنار آن اشتباهات بیشمار دولت عراق و آنها که در کاخ سفید نشسته است. دلایل و علت ها بسیار اند اما فرهنگ خشونتی که از 1980 تا 2003 در عراق بوجود آمد برای آن که خشونت جاری تا همین امروز همچنان ادامه یافته است و به نظر هم نمی رسد که به پایان برسد نقش اصلی و تعین کننده را دارد. دوره ی « خاکیسم » به هیچ وجه به پایان نرسیده است. حتی می توان ادعا نمود که با گروه های اسلام گرا خونی تازه در رگ هایش به جریان افتاده است: محتویات قدیمی با مجموعه واژگانی مشابه جانی تازه یافته است، مسلح کردن مجدد ارتش عراق با اشعار و سرودهای بسیاری همراه گردیده. روشنفکران میهن پرست طرفدار خشونت را در عراق جدید هم می توان یافت: مثلا آ. الحسن شاعری که پیش از این هنر خود را در خدمت صدام قرار داده و لقب « شاعر رهبر ما صدام » را گرفته بود امروز با عنوان « شاعر رهبر ما مقتدا » به همان وظیفه ادامه می دهد.

 

دیکتاتوری و خاکیسم نه فقط سرزمین عراق را به نابودی کشیده اند که حتی روح و روان مردم عراق را. ارزش ها و هنجارهای آموزش نظامی تا همین امروز رفتار انسان ها را تحت تاثیر خود قرار داده است. یک آغاز جدید در عراق قابل پیش بینی نیست، زیرا ارزش های قدیمی حزب بعث همچنان حضور دارند و دموکراسی نظامی که با تانک ها آمده است آخرین چیزی بود که این ملت آن را کم داشت. کشور امروز نیازمند یک فرهنگ جدید است که بتواند با واژه هایی مانند « زندگی » و « عشق » سروکار داشته باشد. دولت ایالات متحده و عزیرداردانه هایش در حاکمیت فعلی عراق و البته القاعده و گروه های شبه نظامی خارجی فقط سرباز، راکت و قتل عام و یک فرهنگ نظامی گرای جدید را برای مردم به ارمغان می آورند ـ فرهنگ جدیدی از « خاکیسم ».

 

 

عباس  خیدر متولد 1973 در بغداد در حال حاضر به عنوان نویسنده در مونیخ زندگی می کند. کتاب او « خاکیسم: جنایت روشنفکرانه در عراق » در 2005 و توسط انتشارات Al-Kamel  در کلن منتشر شده است.  

 

 

Die Farbe Khaki

Militarisierte Gesellschaft: Wie die Kultur der Gewalt den Irak seit Jahrzehnten ruiniert
Von Abbas Khider

http://www.tagesspiegel.de/kultur/archiv/27.04.2007/3227470.asp

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.