باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

آنچه نازی ها از مارکس امانت گرفته اند

لودویگ فون میزس

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

نازی ها پولی لوگیزم (1) را خود ابداع نکردند، بلکه صرفاً نوع مخصوص به خودشان را بوجود آوردند. تا اواسط قرن نوزدهم هیچ کس جسارت به زیر سوال بردن این واقعیت را که ساختار منطقی ذهن بشر غیر قابل تغییر است و در میان تمامی انسان ها مشترک به خود نداده بود. تمامی روابط میان انسان ها مبتنی بر پذیرفتن یک ساختار یک شکل و منطقی است. ما فقط به همین خاطر که به چیزی مشترک در میان تمامی انسان ها یعنی به ساختار منطقی خرد متوسل می شویم است که می توانیم با یکدیگر وارد گفتگو شویم. بعضی انسان ها  می توانند عمیق تر اندیشه کنند و افکار خود را پالایش بیشتری ببخشند تا دیگران. انسان هایی وجود دارد که متاسفانه نمی توانند یک جریان استنتاج متشکل از زنجیره ی طولانی استدلال قیاسی را دریابند. اما تا زمانی که انسان قادر به اندیشیدن و تعقیب جریان اندیشه ی استدلالی است، او پیوسته به همان اصول نهایی اندیشه منطقی وابسته می ماند که در تمامی انسان های دیگر نیز به کار بسته می شود.

انسان هایی وجود دارد که نمی توانند بیش از عدد 3 را شمارش کنند، اما شمارش آنها تا هر جا که از عهده اش برآیند تفاوتی با شمارش دانشمندانی مانند لاپلاس یا گاوس ندارد. هیچ تاریخ نگار یا سیاح گزارشی از انسان های دیگر نیاورده که در میان آنها الف و غیر الف با هم مشابه باشد، یا کسانی که قادر به درک تفاوت میان تایید و نفی نباشند. البته درست است که روزانه مردم اصول منطق را در اندیشه ها و استدلال ها ی خود نقض می کنند، لیکن هر انسانی که استنتاج های خود را به طور کل مورد بررسی قرار دهد می تواند خطاهای خودش را هم پیدا کند.

از آنجا که هر انسانی این واقعیت ها را به عنوان امری مسلم می پذیرد، انسان ها می توانند با هم وارد مباحثه شوند. آنها با همدیگر صحبت می کنند، نامه و کتاب می نویسند. آنها برای اثبات یا رد موضوعاتی تلاش می کنند. همکاری متقابل اجتماعی و فکری میان انسان ها غیر ممکن می بود اگر این قضیه ها به این گونه نمی بودند. ذهن های ما حتی نمی تواند بدون تناقض جهانی را به تصور در آورد که در آن انسان هایی با ساختار های متفاوت منطقی یا با یک ساختار متفاوت از ما زندگی کنند.

با این وجود در مسیر قرن نوزدهم این واقعیت انکار ناپذیر مورد تردید قرار گرفت. مارکس و طرفدارانش ـ مهمتر از همه « فیلسوف پرولتاریایی » Dietzgen ـ این گونه می اندیشیدند و آموزش می دادند که تفکر انسان ها وابسته به جایگاه طبقانی آنها است. آنچه اندیشه ی انسانی را بوجود می آورد نه حقیقت بلکه ایدئولوژی است. منظور از این سخن در فضای مارکسی این است که منافع خودخواهانه طبقه ی اجتماعی که فرد اندیشمند به آن وابسته است خود را در ظاهری مبدل مورد قضاوت قرار می دهد. بنابراین مباحثه در    باره ی هر موضوعی با کسانی که در یک طبقه ی اجتماعی دیگری قرار دارند بی ثمر است. ایدئولوژی ها را نباید توسط منطق استدلالی ابطال کرد، بلکه باید آنها را توسط نقد از جایگاه طبقاتی و زمینه ی اجتماعی که به آن تعلق دارند و نویسندگانشان افشا نمود. مارکسیست ها در مورد ارزش های نظریه های فیزیکی بحث نمی کنند، آنها صرفاً منشا « بورژوازی » فیزیکدانها را برملا می سازند.

مارکسیست ها با ظهور خود، پولی لوگیزم را دوباره احیا کردند، زیرا آنها نمی توانند با روش های منطقی نظریه هایی را ابطال کنند که در اقتصاد « بورژوازی » تکوین یافته است یا استنتاج هایی را رد کنند که غیر عملی بودن سوسیالیسم را نشان داده و از این نظریه ها اقتباس شده اند. از آنجایی که آنها نمی توانند به طور منطقی صحت ایده های خود را نشان دهند و یا اشتباه بودن اندیشه های مخالفینشان را، آنها روش های منطقی پذیرفته شده را مردود می شمرند. موفقیت این ترفند مارکسیستی بی همتا است. به این ترتیب آنها اثبات نادرستی انتقاد های منطقی نسبت به پوچی به اصطلاح علم اقتصاد و جامعه شناسی مارکسیستی را بجا آورده اند. فقط به کمک ترفند های منطقی پولی لوگیزم است که دولت گرایی توانسته است در برابر ذهن معاصر مقاومت کند.

پولی لوگیزم ذاتاً چنان مهمل و بی معنا است که نمی تواند بدون تناقض به نتایج اصلی و منطقی که انتظار دارد بینجامد. هیچ مارکسیستی به اندازه ی کافی متهور نبود که تمامی پیامدهایی که نظرگاه معرفت شناسانه اش متضمن آنها بود را بیرون کشد. اصول پولی لوگیزم به این استنباط منجر می شود که آموزه های مارکسی نیز به طور عینی درست نبوده بلکه فقط اظهارت « ایدئولوژیک » هستند. اما طرفداران مارکس این نتیجه گیری را رد می کنند. آنها در مورد آموزه های خود مدعی حقیقت تمام و کمال هستند. از این رو Dietzgen  این گونه نظر می دهد که « اندیشه های منطق پرولتاریایی نه ایده های حزبی بلکه پیامدهای یک منطق ساده و ناب هستند ». منطق پرولتاریایی « ایدئولوژی » نیست بلکه منطق تمام عیار است. مارکسیست های روزگار خود ما که عنوان « جامعه شناسی شناخت » را برای تعالیم خود برگزیده اند همان آشفتگی و تناقض ها را به اثبات می رسانند.

یکی از چهره های شاخص آنها پروفسور مانهایم تلاش می کند به اثبات برساند که گروهی از انسان ها وجود دارد که « روشنفکران مستقل » هستند و از قریحه ی دریافت حقیقت بدون آن که گرفتار خطاهای ایدولوژیک شوند برخوردارند. البته پروفسور مانهایم شخصاً متقاعد شده است که او خودش یکی از برجسته ترین این « روشنفکران مستقل » است. شما هم نمی توانید به سهولت نظر او را رد کنید. اگر شما با او مخالف باشید تنها ثابت می کنید که خودتان یکی از این نخبگان « روشنفکران مستقل » نیستید و این که سخنان شما مزخرفات ایدئولوژیک است.

ناسیونالیست های آلمانی دقیقاً با همان معضل مواجه بودند که مارکسیست ها. آنها نیز نمی توانستند صحت اظهارات خود را ثابت کنند و قادر به رد کردن نظریه های علم اقتصاد و پاراکسئولوگی (2) نبودند. از این رو آنها در زیر بام پولی لوگیزم پناه جستند که از قبل توسط مارکسیست ها مهیا شده بود. البته آنها هم پولی لوگیزم نوع خودشان را اختراع کردند. ساختار منطقی ذهن به عقیده ی آنها در نژادها و ملت های مختلف متفاوت است. هر نژاد یا هر ملیتی منطق خاص خودش را دارد و از این رو علم اقتصاد، ریاضیات، فیزیک و سایر علوم منحصر به خود را. لیکن با همان آشفتگی و تناقض های پروفسور مانهایم، پروفسور تیرالا یعنی بدیل او به عنوان چهره ی برجسته ای از معرفت شناسی آریایی تصریح می کند که تنها منطق و علم حقیقی، صحیح و همیشگی منطق و علوم نژاد آریایی است. در نگاه مارکسیست ها ریکاردو، فروید، برگسون و آینشتاین همگی بر خطا هستند زیرا آنها بورژوا هستند. در نگاه نازی ها آنها برخطا هستند زیرا یهودی اند. یکی از مهمترین اهداف نازی ها آزاد ساختن روح آریایی از آلودگی های فلسفه های غربی دکارت، هیوم و جان استوارت میل است. آنها در جستجوی دانشی منحصر به خود هستند، یعنی علمی منطبق با ویژگی های نژاد آلمانی ها.

ما می توانیم به عنوان یک فرضیه به طور منطقی تصور کنیم که توانایی های ذهن انسان نتیجه ی ویژگی های بدنی است. البته نمی توانیم صحت این فرضیه را به اثبات برسانیم، لیکن به نحوی مشابه نمی توانیم صحت دیدگاه متقابل را به شکلی که در فرضیه های دینی آمده است اثبات کنیم. ما مجبور به تصدیق این واقعیت هستیم که هنوز نمی دانیم چگونه از فرآیندهای فیزیولوژیکی، افکار نتیجه می شوند. ما دارای بعضی تصورات مبهم از تاثیرات زیان بخشی که توسط ضربه های روحی یا سایر صدمات بر بعضی از اعضای بدن ایجاد می شود هستیم. ما می دانیم که این قبیل صدمه ها می توانند توانایی های ذهنی و اعمال انسان را یا محدود کنند و یا به طور کل از کار بیندازند. لیکن بیشتر از این نمی دانیم. ادعای آن که علوم طبیعی اطلاعاتی در اختیار ما می گذارند که تنوع و گوناگونی ساختار ذهن در انسان ها را به اثبات می رساند چیزی بیش از دغلبازی وقیحانه نیست. پولی لوگیزم را نمی توان از فیزیولوژی یا اندام شناسی یا هر کدام از علوم طبیعی دیگر استخراج نمود.

نه پولی لوگیزم مارکسی و نه نازی هرگز برای تبیین آن که ساختار منطقی ذهن در طبقات یا نژادها متفاوت است توضیح بیشتری ندادند. آنها هرگز در اثبات آن که دقیقاً از چه جهت منطق پرولتاریایی از منطق بورژوازی متفاوت است شجاعتی به خرج ندادند، یا در این باره که از چه نظر منطق آریایی ها از یهودی ها یا بریتانیایی ها متفاوت است. کافی نیست که نظریه ی ریکاردویی مقایسه هزینه ها یا نظریه نسبیت آینشتاین را یکجا با برملا ساختن زمینه های ادعایی نژاد نویسندگان آنها رد کنیم. آنچه مورد نیاز است اول پرواندن نظریه ای در این باره است که منطق آریایی از غیر آریایی متفاوت است. سپس ضروری است که نکته به نکته دو نظریه ی رقیب مورد بررسی قرار گیرند و نشان داده شود که در کجای استدلال و منطق آنها استنتاج هایی انجام شده است که ـ هرچند از دیدگاه منطق غیر آریایی درست است ـ از دیدگاه منطق آریایی غیر متعبر می باشد. و در نهایت بایدتوضیح اده شود که با جایگزین کردن استنتاج های غیرآریایی با استنتاج های آریایی به چه قسم نتیجه گیری می توان رسید. لیکن برای انجام تمامی این ها نه تا به کنون کسی دل و جرئتی به خود داده است و نه اصلاً می توان چنین مخاطره ای را تقبل کرد. قهرمان های پرچانه ی نژادپرستی و پولی لوگیزم آریایی پروفسور تیرالا حتی کلمه ای در باره ی تفاوت میان منطق آریایی و غیرآریایی نمی گوید. پولی لوگیزم چه از نوع مارکسی و یا آریایی یا از هر نوع دیگر هرگز وارد به جزئیات نمی شود.

پولی لوگیزم دارای روش عجیبی در پرداختن به دیدگاه های مخالف است. اگر حامیان آن نتوانند زمینه ی فکری حریف خود را افشا کنند به سهولت او را به عنوان یک خائن بدنام می کنند. هم مارکسی ها و هم نازی ها دو طبقه ی مخالف را می شناسند. بیگانه ها ـ چه اعضای طبقه ی غیر پرولتری یا نژاد غیرآریایی ـ بر خطا هستند زیرا آنها بیگانه اند. دشمنان خاستگاه پرولتاریا و نژاد آریایی بر خطا هستند، زیرا آنها خائن اند. از این رو آنها به سهولت و با بی اعتنایی از شر این واقعیت ناخوشایند مبنی بر آن که در میان اعضای آنچه آنها طبقه ی یا نژاد خودی می خوانند اختلاف نظر و عقیده وجود دارد خود را خلاص می کنند.

نازی ها علم اقتصاد آلمانی را نقطه ی مقابل علم اقتصاد قوم یهود و انگلوساکسون می دانند. لیکن آنچه آنها آن را علم اقتصاد آلمانی می دانند به هیچ وجه تفاوتی از بعضی گرایشات علم اقتصاد خارجی (غیرآلمانی) ندارد. این علم اقتصاد آنها از تعالیم Genevese Sismondi و از سوسیالیست های فرانسوی و بریتانیایی اقتباس شده است. بعضی از نمایندگان قدیمی تر این علم اقتصاد آلمانی ادعایی صرفاً افکار خارجی (غیرآلمانی) را به آلمان وارد کردند. فردریک لیست اندیشه های آلکساندر همیلتون را به آلمان آورد، هیلدبراند و برنتانو اندیشه های اولین سوسیالیست های بریتانیایی را وارد کردند. علم اقتصاد مخصوص آلمان تقریباً مشابه است با گرایشات جاری در کشورهای دیگر مثلا نهادگرایی آمریکایی.

از طرف دیگر آنچه نازی ها آن را علم اقتصاد غربی می خوانند و از این رو آن را نامناسب برای آلمان می دانند تا اندازه ی بسیاری دستاورد بشریت است که حتی نازی ها هم نسبت به آن نمی توانند اصطلاح آلمانی را حاشا کنند. اقتصاددان های نازی در تلاش برای جستجوی شجره ی تبارشناسی کارل منگر از جهت اجداد یهودی او وقت زیادی را تلف کردند و موفق هم نشدند. توضیح این مطلب که نزاع میان نظریه ی اقتصادی از یک طرف و نهادگرایی و تجربه گرایی تاریخی از طرف دیگر یک نزاع نژادی یا ملیتی است مهمل و بی معنی است.

پولی لوگیزم یک فلسفه یا نظریه ی معرفت شناختی نیست، بلکه رویکردی است از متعصبین کوته فکر، کسانی که نمی توانند به تصور در آورند که کسی بتواند منطقی تر یا باهوش تر از خود آنها باشد. پولی لوگیزم موضوعی علمی هم نیست، بلکه جایگزین کردن اندیشه منطقی و علم با خرافات است. پولی لوگیزم ذهنیت ویژه ی عصر آشوب و بی نظمی است.    

 

 

 

1: مغلطه ای است که غالباً با نوعی فلسفه ی اجتماعی همراه است و مطابق با آن انسان های نژادها، طبقات یا عصر های مختلف از منطق های متفاوتی استفاده می کنند. مترجم.

 

2: در مکتب اقتصادی اتریش و به ویژه نزد میزس منظور از این واژه علمی است که حوزه ی فعالیت و تخصص آن فعالیت انسانی است. مترجم.

What the Nazis Borrowed from Marx

by Ludwig von Mises

mises.org

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.