باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

ایدئولوژی توسعه

ویلیام ایسترلی

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

ایدئولوژی های شکست خورده ی قرن گذشته به پایان خود رسیدند، لیکن یک ایدئولوژی جدید

برای جانشین شدن آنها سربرآورده است. این ایدئولوژی « توسعه » است که وعده ی

حل تمامی مصیبت های جهان را می دهد. لیکن همچون کمونیسم و

سایر ایدئولوژی ها، توسعه گرایی هم یک اشتباه

خطر ناک و مهلک است

 

 

 

یک شبح ایدئولوژیکی تیره افکار جهان را به تسخیر خود درآورده است و تقریباً همانقدر مرگبار است که ایدئولوژی های تکراری در قرن گذشته ـ کمونیسم، فاشیسم و سوسیالیسم ـ که چنان شکست فلاکت باری را متحمل شدند. توسعه گرایی آبشخور بعضی از خطرناک ترین گرایشات زمانه است، از جمله بنیادگرایی دینی. از تولد آن نیم قرن می گذرد اما همچنان پررونق است.

« توسعه » مانند تمامی ایدئولوژی ها وعده ی یک پاسخ نهایی به تمامی معضلات جامعه را می دهد، از فقر و بیسوادی گرفته تا خشونت و حاکمان مستبد. از این جهت ها در ویژگی ایدئولوژی های دیگر سهیم است که معتقد است فقط یک پاسخ درست وجود دارد و مخالفت اندکی را تحمل می کند. توسعه گرایی این پاسخ بی مانند را از یک نظریه ی کلی استنتاج می کند که مطابق با آن برای هرمشکلی و هر جایی از جهان مناسب است. نیازی به میان کشیدن پای بازیگران محلی که از هزینه ها و سودهای آن به منافع کلانی    می رسند نداریم. « توسعه » حتی روشنفکران خودش را هم دارد، متشکل از کارشناسان صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و سازمان ملل.  

قدرت « توسعه » مایوس کننده است، زیرا ناکامی تمامی ایدئولوژی های قبلی می توانست پایه و اساسی  برای قطب مخالف ایدئولوژی باشد ـ یعنی آزادی انسان ها و جوامع در انتخاب سرنوشت خود. با این وجود از زمان سقوط کمونیسم، غرب موفق به تبدیل کردن پیروزی به شکست و البته آن هم با پیامدهای فاجعه آمیز شده است. ایدئولوژی توسعه یک واکنش متقابل خطرناک را آغاز کرده است: آن « تنها پاسخ صحیح » به معنای « بازار آزاد » از کار درآمد و برای جهان فقیر حد و حدود آن معادل شد با تمامی آنچه صندوق بین المللی پول و بانک جهانی تعین می کردند. لیکن واکنش در آفریقا، آسیای میانه، آمریکای لاتین، خاورمیانه و روسیه مبارزه بر علیه بازار آزاد بوده است. به این ترتیب یکی از مهمترین اندیشه های اقتصادی زمانه ی ما یعنی ویژگی بازار آزاد در یکی از بدترین شیوه های ممکن عرضه شد که طی آن خارج نشین های غیر منتخب تعالیم غیر قابل انعطاف خود را بر مردم بی میل و بیگانه هراس تحمیل کردند.

واکنش چنان شدید و خشونت آمیز بود که دیگر ایدئولوژی های شکست خورده در سرتاسر این مناطق مریدان تازه ای به دست آوردند. برای مثال در نیکاراگوئه تنظیمات ساختاری صندوق بین المللی پول و بانک جهانی چنان به روشنی به شکست انجامیدند که اکنون در مقایسه با آن ها رژیم اسف بار ساندنیست ها در دهه ی 1980 به نظر خوب می آید. رهبر آن دانیل اورتگا دوباره به قدرت بازگشته است. اقدامات صندوق بین المللی پول طی بحران مالی آرژانتین در 2001 اکنون که فقط نیم دهه از آن زمان گذشته است باعث واکنش و پذیرفتن هوگوچاوز رهبر غیر لیبرال ونزوئلا در بوئنس آیرس با آغوش باز شده است. دستورالعمل های ناشیانه ی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در بولیوی بستری را آماده ساخت که از میان آن رئیس جمهور نوسوسیالیست اوا مورالیس بیرون آمد. بازده مایوس کننده در پی هشت سال وام تنظیم ساختاری برای زیمباوه و 8 میلیارد دلار کمک های خارجی ده دهه های 1980 و 1990 به رابرت موگابه در به راه انداختن یک تهاجم متقابل وحشیانه به دموکراسی کمک نمود. اجرای نسخه ی کارشناس بانک جهانی و صندوق بین المللی پول یعنی جفری ساکس تحت نام « شک درمانی » (shock therapy)  در مورد اتحاد شوروی سابق باعث ایجاد یک نوستالژی ماندگار برای کمونیسم گردید. در خاورمیانه 154 میلیارد دلار در کمک های خارجی میان 1980 و 2001 ، چهل و پنج وام تنظیم ساختاری و راهنمایی های « کارشناسانه » منجر به رشد تولید ناخالص ملی برابر صفر گردید که به ایجاد بستری مناسب برای بنیادگرایی دینی کمک نمود.

این انفجار بر علیه « جهانی سازی از بالا » که به تمامی گوشه و کنار جهان گسترش یافته است، اکنون تهدیدی برای خاموش ساختن گام های خردمندانه و معتدل به سوی حرکت آزادتر کالاها، اندیشه ها و سرمایه است.

 

کمیته ی مرکزی حزب توسعه

ایدئولوژی توسعه فقط به این موضوع نمی پردازد که که چگونه متخصصین فنی برای شما بازار آزاد را طراحی می کنند، بلکه در صورت وجود کارشناسان آنها می توانند یک طرح جامع فنی برای حل تمامی معضلات مردم فقیر تهیه کنند. این متخصصین فقر را به عنوان صرفاً معضلی فنی می نگرند که باید توسط مهندسی و علوم طبیعی حل شود و در این راه علوم بی نظم و ترتیب اجتماعی (از نظر آنها) مانند علم اقتصاد، علم سیاست و جامعه شناسی نادیده گرفته می شود.

اقتصاد دان مشهور دانشگاه کلمبیا جفری ساکس یکی از مدافعین اصلی این نظریه است. او اکنون نظریه های خود را در باره ی شک درمانی یک شبه مورد بازیابی قرار داده است. نظریه های او که در روسیه دچار شکست فلاکت باری شدند، اکنون قرار است که یک شبه فقر جهانی را کاهش دهند. او می گوید: « معضل آفریقا به کمک فن آوری های عملی و به اثبات رسیده قابل حل است ». ویژگی طرح اصلی او شامل صدها دخالت کارشناسانه در حل تمامی مسائل مردم فقیر است ـ از کودسبز، آموزش شیر دادن به نوزادان و دوچرخه ها گرفته تا سیستم های انرژی خورشیدی، یونیفورم های مدارس برای یتیمان ایدزی و آسیاب های بادی است. با صرف نظر از دخالت های شبه برانگیزی چون « خدمات مشورتی و اطلاعاتی برای مردان در رسیدگی به نیازهای تولید مثلی بهداشتی ». به عقیده ی او « همه ی این مشکلات توسط یک تیم بومی متحد و کارآمد از سازمان ملل که در یک منطقه به عنوان هماهنگ کننده ی سازمان ملل و آژانس های تخصصی، صندوق جهانی پول و بانگ جهانی عمل می کنند حل خواهند شد ».  

به این ترتیب اهمیت تحسین برانگیز کشورهای ثروتمند به مصیبت های جهان فقیر در مسیر پروار کردن و تقویت بوروکراسی کمک رسانی جهانی هدایت گردید، یعنی به سوی همان روحانیت خودگمارده ی « توسعه ». این روش اندیشه نیز مانند ایدئولوژی های دیگر اهداف جمعی مانند کاهش فقر ملی، رشد اقتصاد ملی و اهداف هزاره ی توسعه را مورد حمایت قرار می دهد و به آرزوها و آرمان های فردی توجه چندانی ندارد. بوروکرات هایی که قالب و چارچوب های کاهش فقر را می نویسند برتری را به افرادی می دهند که در عمل فقر را با مثلاً آغاز یک پیشه کاهش می دهند. درست به همان گونه که مارکسیست ها انقلاب جهانی و انترناسیونالیسم سوسیالیستی را در درجه ی اول اهمیت قرار می دادند، « توسعه » نیز اهداف جهانی را بر استقلال جوامع در انتخاب راه خاص خود برتری می دهد و انتزاع های نظری از قبیل « سیاست های دوستانه نسبت به بازار آزاد »، « جو مناسب برای سرمایه گذاری » و « جهانی سازی طرفدار فقر » را بر آزادی افراد مقدم می دارد.

« توسعه » همچنین در ویژگی دیگری از مارکسیسم سهیم است، یعنی می خواهد که علمی باشد. تصور بر آن است که یافتن یک راه حل صحیح برای فقر به عنوان مسئله ای علمی باید توسط کارشناسان فن حل گردد. آنها همیشه مطمئن هستند که پاسخ های صحیح را می دانند و قاطعانه اختلاف نظر ها را رد می کنند و پس از چندی پاسخ های قبلی خود را تغییر می دهند. در روان شناسی به این حالت « اختلال شخصیت بینابینی » می گویند. برای کارشناسان « توسعه » این شیوه ای برای زیستن است. پاسخ آنها ابتدا سرمایه گذاری مالی برای کمک و صنعتی کردن کشورهای فقیر بود، سپس اصلاحات سیاست دولت در انطباق با نظام بازار آزاد عنوان شد و بعداً به تعین معضلات صنعتی شدن از قبیل فساد تبدیل گردید. پس از آن نوبت به جهانی سازی رسید و بعد از آن استراتژی کاهش فقر برای رسیدن به اهداف هزاره ی توسعه.

یک علت برای آن که پاسخ ها در حال تغییر دائم است این است که در عالم واقع کشورهایی با رشد بالا تنوع گیج کننده ای از مسیرهای توسعه را تعقیب می کنند و کشورهایی با نرخ رشد بالا به طور دائم از یک دهه به دهه ی دیگر تغییر می کند. آیا کشورهای متفاوت تری هم از  کشورهای در حال توسعه ای مانند چین و شیلی، بوتسوانا و سنگاپور، تایوان و ترکیه یا هنگ کنک و ویتنام می توان یافت؟ ودر باره ی بیشتر کشورها که سعی به تقلید از این ستارگان در حال ظهور کردند و شکست خوردند چه باید گفت؟ در باره ی ستارگان پیشین مانند ساحل عاج که گرفتار دوران سختی شده اند و زمانی یکی از سریع ترین کشورهای در حال توسعه در دهه های 1960 و 1970 بودند و اکنون درگیر جنگ داخلی شده اند چه؟ در باره ی مکزیک که تا 1980 رشد سریعی داشت و از آن زمان علی رغم استقبال از اصلاحات کارشناسان رشد کندی داشته است چه باید گفت؟

کارشناسان دفتر مرکزی حزب توسعه خیال خود را با این قبیل پرسش ها ناراحت نمی کنند. از نظر آنها تمامی پاسخ های قبلی درست بوده است. آنها فقط یک شرط لازم را کم داشته اند که حالا دیگر کارشناسان به فهرست اضافه کرده اند. « توسعه » مانند تمامی ایدئولوژی های دیگر در یک زمان هم بیش از اندازه در پیش بینی آنچه در جهان به هم ریخته و نامرتب واقعی کار می کند انعطاف ناپذیر است و با این وجود       هم به قدر کافی در فرار از مورد ابطال قرار گرفتن در رویدادهای جهان واقعی انعطاف پذیر. کلیسای               والای « توسعه » یعنی بانک جهانی تضمین کرده است که هرگز با بیان اظهاراتی از قبیل                              « سیاست های متفاوت می توانند به نتایج واحدی برسند و همان سیاست می تواند نتایج متفاوتی داشته باشد و آنهم بسته به شرایط نهادی کشور و استراتزی های زیر ساختی رشد » اشتباه نخواهد کرد. البته شما هنوز هم به کارشناسانی برای ارزیابی شرایط و استراتژی ها نیازمند هستید.

 

مقاومت بی فایده است

شاید نظریه ی ساده ی توسعه در هیچ موردی همچون اجتناب ناپذیری تاریخی ریاکارانه تر نبوده است. آن گونه که کارشناسان می گویند جوامع فقیر و در حال توسعه تا زمانی که به مرحله ی پایانی تاریخ یا همان توسعه نرسیده باشند همچنان فقیر باقی می مانند. تحت یک چنین تاریخ نگاری به پایان رسیدن گرسنگی و قحطی، استبداد و جنگ بیشتر به تبلیغات تلویزیونی شباهت پیدا می کند. این کارشناسان تمامی جوامع را در ادامه ی یک خط مستقیم و بر اساس درآمد سرانه مورد قضاوت قرار می دهند، در حالی که کشورهای ثروتمند برای کشورهایی که در مرحله ی پائین تری از آنها قرار می گیرند تصویری از آینده ی شان را نشان می دهند و آنها کسانی را که در برابر اجتناب ناپذیری مسیر توسعه مقاومت کنند به شدت مورد تحقیر قرار می دهند.

یکی از مطرح ترین طرفداران توسعه گرایی امروزه یعنی توماس فریدمن روزنامه نگار مشهور نیویورک تایمز به دشواری می تواند ریشخند خود را نسبت به کسانی که نمی خواهند در پیشروی تاریخ یا « یکسان سازی جهان » شرکت کنند مخفی نگاه دارد. فرید من می نویسد: « وقتی شما کشور مکزیک هستید و ادعای شهرت شما این است که کشوری هستید که در آن مزد کارگر پائین است و بعضی از مردم شما مجسمه های کوچک قدیسان خود را از چین وارد می کنند، زیرا چین می تواند آنها را ارزان تر از شما تولید و به سراسر پاسیفیک ارسال کند . . . پس شما یک مشکل جدی دارید. تنها راه برای مکزیک جهت شکوفایی اقتصادی راهکار رفرم است . . . هرچقدر مکزیک در این کار تعلل بیشتری ورزد صدمات بیشتری را متحمل می شود ». به نظر می رسد که فرید من با مسرت تمام بی اطلاع است از این که مکزیک فقیر ـ که اگر از خداوند به دور است به صاحب نظری چون آمریکا نزدیک می باشد ـ به مراتب سخت کوشانه تر از چین در به اجرا درآوردن « استراتژی رفرم » کارشناسان تلاش نموده است.

اعتماد به نفس توسعه گرایانی مانند فریدمن چنان قوی است که آنها خود را حتی به کسانی تحمیل می کنند که استراتژی آنها را پذیرفته اند. برای مثال در همین سال جاری کشور غنا به عنوان اولین کشور آفریقای سیاه که توانست به استقلال برسد پنجاهمین سالگرد آن واقعه ای را جشن می گیرد. اهدا کنندگان کمک های رسمی بین المللی به غنا به دولت علی الظاهر مستقل این کشور و از طرف بانگ جهانی چنین گفتند:   « ما شریکان به اینجا آمده ایم تا به شما قول دهیم که بیشترین تلاش خود را به انجام خواهیم رساند تا با به حرکت افتادن چرخ های کشور شما از زندگی آسوده ای برخوردار گردید ». از جمله کارهایی که آنها برای آسوده کردن زندگی این مردم انجام می دهند یکی هم این است که سررشته ی امور کشور آنها را خودشان به دست می گیرند.

متاسفانه ایدئولوژی توسعه دارای سابقه ی تیره ای در کمک رسانی به کشورهایی است که به سوی توسعه می روند. منطقه ای که این ایدئولوژی بیشترین نفوذ را در آن دارد یعنی آمریکای لاتین و آفریقا به بدترین نتایج ممکن رسیده است. آفریقایی ها و مردم آمریکای لاتین بد اقبال با دویدن به دنبال دستورالعمل های دیروزی برای رسیدن به موفقیت تنها ماندند در حالی که کسانی که آن دستورالعمل ها را نادیده گرفته بودند از طریق راه و روش های خودی به موفقیت رسیدند. کشورهایی که در 40 سال گذشته بالاترین موفقیت ها را داشتند در مسیرهای چنان متنوع به چنین جایگاهی رسیده اند که گفتن این که آنها « پاسخ صحیح » را از ایدئولوژی توسعه کشف کرده اند دشوار است. در واقع آنها غالباً به وضوح هرآنچه را که کارشناسان گفته بودند زیر پا گذاردند. برای مثال ببرهای آسیای شرقی در دهه ی 1960 و هنگامی که خرد متعارف کارشناسان صنعتی کردن برای بازار داخلی بود به میل خود جهت گیری اقتصادی را به سوی خارج در پیش گرفتند. رشد سریع چین طی یک چهارم قرن گذشته یقینا در نتیجه ی اتفاق نظر آمریکا در دهه ی 1980 و نهادگرایی دموکراسی و سرکوب فساد در دهه ی 1990 نبوده است.

چه توضیحی می توان یافت برای آن که جاذبه ی ایدئولوژی توسعه علی رغم سابقه ی تیره ای که دارد همچنان باقی مانده؟ ایدئولوژی ها معمولاً در واکنش به وضعیت های غم باری ظاهر می شوند که در آنها مردم شدیداً مشتاق راه حل های کامل هستند. بی عدالتی انقلاب صنعتی مارکسیسم را بوجود آورد، نتیجه ی جانبی عقب ماندگی روسیه لنینیسم بود، شکست آلمان و ناامیدی در اثر جنگ جهانی اول باعث ایجاد نازیسم گردید. مشکلات اقتصادی در همراهی با تهدیداتی نسبت به هویت منجر به ایجاد بنیادگرایی مسیحی و اسلامی گردید. به نحوی مشابه ایدئولوژی توسعه برای کسانی جاذبه دارد که خواهان یک پاسخ قاطع و کامل به فاجعه ی فقر و نابرابری در جهان هستند و این ایدئولوژی به این پرسش که از لنین اقتباس شده پاسخ    می دهد که « چه باید کرد ؟». همانگونه که ساکس می گوید: « من به مرور به درک این نکته ابتدا از طریق تحقیقات علمی خودم و سپس کار مشورتی دیگران برای خاتمه دادن به درد و رنج فراوان مردم به شدت فقیر  رسیدم . . . که با وجودی که کتاب های درسی مقدماتی علم اقتصاد فردگرایی و بازارهای نامتمرکز را موعظه می کنند، ایمنی و شکوفایی ما به اندازه ی بسیاری حداقل به تصمیمات جمعی وابسته است ».    

 

آزاد کردن فقرا

فقط بعضی می دانند که آمریکایی ها در 1776 دارای همان درآمدی بودند که متوسط آفریقایی ها در روزگار خود ما دارند. با این وجود مانند تمامی کشورهای امروزی توسعه یافته ایالات متحده به اندازه کافی خوش شانس بود که از فقر رهایی یابد آنهم قبل از آن که سروکله ی توسعه گرایان پیدا شود. مطابق با سخنان اولین معاون مدیر عامل صندوق بین المللی پول آنه کروگر توسعه در کشورهای ثروتنمد « همین جوری پیش آمد ». جورج واشنگتن اجباری به درافتادن با شرکای کمک رسانی نداشت و این که از نظر ساختاری مجبور نبود که برنامه های خود را با آنها تطبیق دهد یا برای آنها مدارک مربوط به استراتژی کاهش فقر را آماده کند. آبرهام لینکلن دولتی متشکل از اهداکنندگان، توسط اهدا کنندگان و برای آنها را گرامی نداشت. کشورهای توسعه یافته ی امروزی در انجام آزمایش در مسیرهای تجربی خودشان به سوی پاسخ گویی و مسئولیت بیشتر دولت و بازار آزاد کاملاً آزاد بودند. فردگرایی و بازارهای غیر متمرکز به اندازه ی کافی برای ظهور پنیسیلین، دستگاه تهویه هوا، غلات پرمحصول و خودروهای سواری مناسب بودند ـ حالا استانداردهای سطح زندگی بهتر، مرگ و میر کمتر و دستگاه های Ipod به کنار.

نقطه ی مقابل ایدئولوژی، آزادی است، توانایی جوامع در زیر فشار نبودن و آزاد بودن از کنترل خارجی. تنها « پاسخ » به کاهش فقر مجبور نبودن به دریافت پاسخ است. جوامع و افراد آزاد ضمانتی ندارند که حتماً به موفقیت می رسند. آنها شاید انتخاب های بدی بکنند. اما حداقل هزینه ی اشتباهات خود را تحمل کرده و از آنها درس می آموزند. یک چنین حالتی کاملاً از توسعه گرایی فارغ از پاسخگویی متفاوت است. این فرآیند آموزش از خطاها آن چیزی است که منابع عقل سلیم را ایجاد می کند که در اثر آنها جریان اصلی علم اقتصاد بوجود می آید. نقطه ی مقابل ایدئولوژی توسعه نه هرچیزی که کار کند بلکه استفاده ی عملی از اندیشه های اقتصادی مورد آزمون قرار گرفته است ـ فواید تخصصی شدن، مزیت نسبی، منافع حاصل از تجارت، قیمت های شفاف بازار، موازنه و محدودیت های بودجه ای ـ توسط افراد، شرکت ها، دولت ها و جوامع به هنگامی که بخت خود را می یابند.

تاریخ ثابت می کند که تا چه اندازه از افرادی که هم هزینه ها را متحمل می شوند و هم از ثمرات انتخاب های خود برخوردار می گردند ـ و آنهم هنگامی که آزادی برای انجام آنها را دارند ـ فوایدی به دست می آید. از جمله آنها سیاستمداران محلی، فعالان سیاسی و تجارت پیشگان هستند، کسانی که راه خود را به سوی آزادی بیشتر کورمال کورمال می گشایند، برخلاف توسعه گرایانی که آزادی انتخاب را از دیگر انسان ها سلب می کنند. کسانی که درس های قرن بیستم را به خوبی دریافته اند می دانند که پرسش قرن نه « چه باید کرد؟ » که ایدئولوژیک بود بلکه « مردم چگونه می توانند از آزادی بیشتر برخوردار باشند؟ » است تا به این ترتیب راه حل های مخصوص به خود را بیابند.

ایدئولوژی « توسعه » را باید به درون صندق هایی ریخته و آنها را به موزه ی ایدئولوژی های مرده و درست به سالنی که در آن سوسیالیسم، فاشیسم و کمونیسم قرار داده شده اند بفرستیم. وقت تشخیص این موضوع رسیده است که تلاش برای تحمیل یک ایدئولوژی غیر قابل انعطاف « توسعه » بر مردم فقیر جهان دچار شکست فلاکت باری شده است. خوشبختانه بسیاری از جوامع فقیر در حال پدیدآوردن راه مخصوص خود به سوی آزادی و شکوفایی اقتصادی بیشتر هستند. به همین ترتیب است که انقلاب های واقعی به وقوع       می پیونندد.   

 

.

ویلیام ایسترلی پروفسور علم اقتصاد در دانشگاه نیویورک است.

 

The Ideology of Development

By William Easterly

Foreign policy

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.