باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

من از مرگ هراسی ندارم

گفتگوی اشپیگل آن لاین با آلکساندر سولژنیتسین

بخش دوم

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

نویسنده ی برجسته ی روسی و برنده ی جایزه ی نوبل آلکساندر سولژنیتسین در باره ی

تاریخ پرتلاطم روسیه، قرائت پوتین از دموکراسی و شیوه ی برخورد

خودش به مرگ سخن می گوید

 

اشپیگل: اثر اخیر و دوجلدی شما « 200 سال در کنار هم » تلاشی برای غلبه بر منع مباحثه ی تاریخ مشترک روسیه و یهودی ها بود. این کتاب بیش از هر کجا در غرب باعث ایجاد سردرگمی شده است. شما می گوئید که یهودی ها نیروی اصلی سرمایه ی جهانی هستند و آنها در میان بزرگترین کسانی بودند که باعث نابودی بورژوازی روسیه شدند. آیا باید از مجموعه ی غنی منابع شما بیه این نتیجه برسیم که یهودی ها در ناکامی تجربه ی شوروی مسئولیت بیشتری دارند؟

 

سولژنیتسین: من دقیقاً از آنچه پرسش شما متضمن آن است پرهیز می کنم. من خواهان هیچ گونه مقابله امتیازها یا مقایسه میان مسئولیت های اخلاقی گروه های مختلف مردم نیستم. علاوه بر آن من به طور کامل تصور از مسئولیت یک ملت علیه ملت دیگر را طرد می کنم. همه ی آنچه من خواهان آن هستم اندیشه ی خود انتقادگری است.  

شما می توانید پرسش سوال خود را از خود کتاب بگیرید: « هر انسانی باید به لحاظ اخلاقی پاسخگوی تمامی گذشته ی خود باشد ـ از جمله آن گذشته ای که شرم آور است. پاسخ به چه طریقی؟ با تلاش برای فهمیدن: چگونه هرگز چنین چیزی می توانست مجاز باشد؟ اشتباه ما در این میان چه بوده است؟ و آیا می توان دوباره چنین وقایعی روی دهد؟ در چنین حال و روحیه ای است که شایسته است مردم یهودی به آن پاسخ دهند، هم برای قاتلین انقلابی و هم کسانی که با علاقه به آنها خدمت کردند. نه پاسخی در برابر دیگر انسان ها، بلکه پاسخی به خود و به وجدان خود و در برابر خداوند. درست همانگونه که ما روس ها باید پاسخ دهیم ـ برای نسل کشی ها، برای آن زارعین بی رحم آتش به پا کن، برای آن سربازان دیوانه ی انقلابی و آن ملوان های وحشی ».

 

اشپیگل: به عقیده ی ما، در میان آثار شما « شبه جزیره ی گولاگ » بیشترین انعکاسات عمومی را ایجاد کرد. در این کتاب شما سرشت مردم ستیزانه و دیکتاتوری شوروی را نشان داده اید. امروز در نگاهی به گذشته آیا می تانید بگوئید تا چه اندازه این کتاب در شکست کمونیسم در جهان نقش داشته است؟

 

سولژنیتسین: شما نباید این را از من بپرسید ـ یک نویسنده نمی تواند چنین ارزشیابی [در باره ی کار خود] انجام دهد.

 

اشپیگل:  در بازگویی آنچه خود شما زمانی گفته بودید، تاریخ سیاه قرن بیستم می بایست به خاطر بشریت  و توسط روسیه تحمل شود. آیا مردم روسیه از درس های این دو انقلاب و پیامدهای آنها چیزی هم آموخته اند؟

 

سولژنیتسین: به نظر می رسد که آنها تازه شروع به چنین کاری کرده اند. تعداد زیاد انتشارات و فیلم های سینمایی در باره ی تاریخ قرن بیستم ـ هرچند با کیفیتی متفاوت ـ شاهدی بر نیاز فزاینده برای آن هستند. همین تازگی ها کانال تلویزیون دولتی « راشا » مجموعه ای را پخش کرد که بر آثار وارلام شالوموف مبتنی بود و حقایق وحشتناک و ظالمانه در باره ی اردوگاه های استالین را بدون هرگونه سطحی سازی نشان       می داد.

و برای مثال از فوریه گذشته من توسط مباحثات فراگیر، پرهیجان و دراز مدتی که مقاله ی من در باره ی انقلاب فوریه ـ که قبلاً نوشته شده و جدیداً دوباره منتشر شده بود ـ ایجاد کرد بسیار شگفت زده شدم و از جمله از کسانی که با نظر من مخالف بودند، چرا که آنها علاقه ی خود را به درک گذشته نشان دادند که بدون آن آینده ای پرمعنا نمی تواند وجود داشته باشد.

 

اشپیگل: شما دوره ی حکومت و اداره ی امور توسط پوتین را در مقایسه با مقامات قبلی اش یلتیسین و گورباچف چگونه ارزیابی می کنید؟

 

سولژنیتسین: روش گورباچف در حکومت و اداره ی امور در قضاوتی سیاسی به طرز حیرت آوری بی تجربه، خام و در برابر کشور همراه با بی مسئولتی بود. آن اصلاً حکومت نبود بلکه انصراف بی ملاحظه از قدرت بود. و در عوض، ستایش غرب از او فقط این باور را در او تقویت کرد که گویا در راه درستی به جلو می رود. در هر حال باید به خاطر آورد که، بر خلاف آنچه فعلاً به طور گسترده ادعا می شود، این گورباچف و نه یلتیسن بود که ابتدا آزادی بیان و فعالیت سیاسی را به شهروندان کشور اعطا کرد.

مشخصه ی دوره ی یلتسین نیز به همان اندازه بی مسئولیتی در برابر زندگی مردم بود، اما به شیوه های دیگر. او در شتابی که برای تبدیل مالکیت دولتی به خصوصی در سریع ترین نحو ممکن داشت، آغاز به حراج چندین میلیارد دلاری میراث ملی کرد. یلتسین در طلب به دست آوردن حمایت رهبران منطقه ای یکراست خواهان جدایی طلبی گردید و قوانینی را به تصویب رساند که سقوط حکومت شوروی را تشویق و در واقع مقدور می ساخت. البته این عمل او روسیه را از نقش تاریخی خود که برای ایفای آن به سختی کار کرده بود محروم ساخت و جایگاه شوروی را در جامعه بین المللی تنزل داد. اما تمامی این ها با تحسین صمیمانه ی بیش از پیش غرب مواجه گردید.

 

اشپیگل: اکنون برای همه به مرور روشن شده است که ثبات روسیه به نفع غرب است. اما یک مسئله که به ویژه باعث تعجب ما است: وقتی از شکل درست استقلال ملی روسیه صحبت می شود، شما همیشه طرفدار خودمختاری مدنی هستید، و این که شما این مدل حکومتی را درست در برابر دموکراسی غربی می دانید. با گذشت هفت سال از حکومت پوتین ما می توانیم کاملاً خلاف آن رویداد را مشاهده کنیم. قدرت در دستان رئیس جمهور متمرکز است و هرچیزی را باید خود او برنامه ریزی کند.

 

سولژنیتسین: بله ، من همیشه بر نیاز برای خودمختاری محلی برای روسیه پافشاری کرده ام، اما هرگز نه با ذکر مثال هایی از نظام های شدیداً کارآمد خودمختاری محلی مانند سوئیس و نیوانگلاند که هردوی آنها را از نزدیک می شناسم.

شما در پرسش خود خودمختاری محلی را ـ آنچه فقط در سطح مردم عادی مقدرو است و آنهم هنگامی که مردم شخصاً مقامات مسئول منتخب خود را از نزدیک می شناسند ـ با سلطه ی فقط چند دوجین فرماندار محلی خلط می کنید، کسانی که طی دوره ی یلتیسین خیلی از این بابت خوشوقت بودند که به دولت فدرال در سرکوب هرگونه ابتکار عمل برای خودمختاری می پیوندند.

امروزه همچنان به شدت نگران تکامل کند و ناکارآمد دولت مستقل محلی هستم، اما در هر حال چنین چیزی بالاخره واقعیت پذیرفته است. در زمان یلتسین دولت مستقل محلی عملاً مسدود بود در حالی که « قدرت عمومی » حکومت (به عبارت دیگر حکومت متمرکز و از بالا به پائین) همواره تصمیمات بیشتری را به عهده  مردم محلی می گذارد. بدبختانه این جریان هنوز هم به طور روشمند شکل نگرفته است.  

 

اشپیگل: اما تقریباً هیچ اپوزیسیونی هم وجود ندارد.

 

سولژنیتسین: البته اپوزیسیون امری ضروری و مطلوب برای تکامل سالم هر کشوری است. شما تقریباً به ندرت می توانید کسی را به عنوان مخالف پیدا کنید، مگر درمیان کمونیست ها. اما اگر شما نگاه بی طرفانه ای به وضعیت بیندازید: در دهه ی 1990 یک کاهش سریع در استانداردهای سطح زندگی وجود داشت و سه چهارم خانواده های روسیه را مورد تاثیر قرار می داد و البته همه آن کسانی را که تحت « شعار دموکراسی خواهی » گردآمده بودند. پس تعجبی ندارد که مردم دیگر به دور این شعار جمع نمی شوند. و اکنون رهبران این احزاب حتی نمی توانند در این باره به توافق برسند که در یک دولت تصوری و در سایه چگونه پست های مهم را با هم قسمت کنند. تاسف انگیز است که هنوز هم هیچ اپوزیسیون سازنده، شفاف و فراگیری در روسیه وجود ندارد. رشد و تکامل اپوزیسیون و به همچنین جاافتاده تر شدن تشکیلات دموکراتیک نیازمند زمان و تجربه بیشتری است.

 

اشپیگل: طی آخرین مصاحبه ای که با هم داشتیم، شما قوانین انتخاباتی نمایندگان دومای کشوری را مورد انتقاد قرار دادید، زیرا فقط نیمی از آنها در حوزه های خود بطور مستقیم انتخاب می شدند، در حالی که نیم دیگر، یعنی نمایندگان احزاب سیاسی غالب بودند. پس از انجام اصلاحات نظام انتخاباتی توسط پوتین، دیگر نمی توان به طور مستقیم در هر حوزه نماینده ی مورد نظر را انتخاب کرد. آیا این برداشتن گامی به عقب نیست؟

 

سولژنیتسین: بله. به عقیده ی من این یک اشتباه است. من یک ناقد جدی و همیشگی « پارلمانتاریسم حزبی »  هستم. من طرفدار انتخابات غیر حزبی نمایندگان واقعی مردم هستم، کسانی که مسئول مناطق و حوزه های خود هستند و کسانی که در صورت رضایت بخش نبودن کارشان مورد بازخواست قرار می گیرند. من البته شکل گیری گروه ها بر اساس اصول اقتصادی، تعاونی، منطقه ای، آموزشی، حرفه ای و صنعتی را درک کرده و ارج می گذارم، لیکن در اجزاب چیزی که ارگانیک باشد را نمی بینم. پیوندهایی که انگیزه ی آنها سیاسی است می تواند ناپایدار باشد و غالباً آنها دارای انگیزه های فردی هستند. لئو تروتسکی همین را طی انقلاب اکتبر چنین بیان کرد: « حزبی که برای گرفتن قدرت تلاش نکند ارزشی هم ندارد ». ما در باره ی تلاش برای کسب منافع برای خود حزب و به هزینه ی بقیه ی مردم صحبت می کنیم. چنین چیزی می تواند روی دهد، حال به دست گیری قدرت چه صلح جویانه باشد و چه نباشد. رای دادن برای احزاب فاقد هویت انسانی و برای برنامه ی آنها جایگزین غلطی است برای تنها راه درست در انتخابات نمایندگی مردم: رای دادن یک فرد واقعی برای انتخاب یک نامزد واقعی. این تمامی نکته ی اصلی در پس نمایندگی برای مردم است.

 

اشپیگل: علی رغم درآمدای سرشار از صادارت نفت و گاز و علی رغم تکامل و رشد یک طبقه ی متوسط، هنوز هم میان فقیر و غنی تفاوت فاحشی در روسیه به چشم می خورد. برای بهبود این وضع چه می توان کرد؟

 

سولژنیتسین: به عقیده ی من شکاف میان فقیر و غنی بی نهایت پدیده ی خطرناکی در روسیه است و این موضوع نیازمند توجه فوری حکومت است. با وجودی که ثروت های بسیاری در دوران یلتسین با تاراج جمع آوری گردید، تنها راه معقول در اصلاح وضعیت امروز رفتن به دنبال تجارت های بزرگ نیست ـ مالکین امروزه در گرداندن آنها تا آنجا که مقدور است تلاش می کنند ـ بلکه دادن فضای تنفس به تجارت متوسط و کوچک است. معنای آن حفاظت از شهروندان و کارفرمایان کوچک در برابر حکومت استبدادی و فساد اداری است. یعنی سرمایه گذاری در آمدهای حاصل از منابع طبیعی در زیرساخت های کشور، در آموزش و پرورش و در بهداشت و درمان. و ما باید بیاموزیم که آن را بدون دزدی و حیف و میل شرم آور آنها انجام دهیم.      

 

 

 

 

ادامه دارد . . .

       

 

http://www.spiegel.de/international/world/0,1518,496003,00.html

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.