باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

بمب گذاران انتحاری: قهرمان های طبقه متوسط

راندال کولینز

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

 ما بیشتر تمایل به آن داریم که بمب گذاران انتحاری را به عنوان جانیان سنگدل و خون آشام به تصور درآوریم. با این وجود بیشتر مردم بر خلاف باور عموم کمتر حاضر به انجام

 اعمال خشونت انگیز هستند. این درواقع اعضای آرام و سربه راه طبقه متوسط

هستند  که تبدیل به بهترین ابزارهای انفجاری انسانی می شوند و این

همان  چیزی است که جلوگیری از سلاح های کشتار

جمعی آنها  را با دشواری روبرو می سازد. 

 

 

 

علت بسیار ساده ای وجود دارد که چرا از دهه 1980 جهان شاهد هزاران بمب گذار انتحاری بوده است: این شکل از خشونت در واقع کارآمدترین روش عمل خشونت آمیز از فاصله نزدیک است. گسترش این روش به ظاهر غیرقابل جلوگیری باعث گشته است که خشونت سیاسی به مراتب موثرتر از پیش باشد و آنهم توسط نام نویسی و عضوگیری از اعضای طبقه متوسط به عنوان کادر غیر متعارفی از داوطلبان بمب گذاری انتحاری.

این واقعیت که بمب گذاران انتحاری معمولاً اعضای آرام طبقه متوسط هستند به نظر بعید و دورازانتظار می آید. در هر حال مگر نه آن که بیشتر اعضای طبقه متوسط دارای تحصیلات سطح بالا، رفتار و آداب معاشرت درست و متین بوده و به این که عضو خوبی از خانواده باشند گرایش دارند. آنها شباهتی به اراذل و اوباش انگلیسی در مسابقات فوتبال یا به دیگر انسان های جنجال برانگیز ندارند. در مقایسه با روش بمب گذارای انتحاری هیچ شکل دیگری از خشونت دارای چنین سهم بالایی از زنان نیست. حتی می توان گفت که گاهی زنان برای انجام چنین عملیاتی راغب تر از مردان هستند.

اما چرا این گونه است؟ به باور من علت آن این است که بمب گذاری انتحاری ساده ترین شیوه خشونت برای افراد معمولی طبقه متوسط است، چنانچه اصلاً تصمیمی برای اجرای آن گرفته شده باشد.

برای آن که بتوانیم به درک این نکته نائل شویم اول باید این افسانه را کنار گذاریم که برای انسان انجام اعمال خشونت انگیز گار ساده ای است. اگر فردی احساس بی عدالتی که به اندازه کافی قوی باشد در خود داشته باشد او فکر کردن را تعطیل کرده و فقط کافی است که از جایی یک اسحله پیدا کرده و شروع به کشتن مقصرین ادعایی کند. اما چنین تصوری بسیار دور از واقعیت است. جامعه شناسان در جنگ جهانی دوم و در تحقیقات خود به این نتیجه رسیدند که فقط 15 تا 25 درصد از سربازان خط مقدم واقعاً سلاح های خود را آتش کرده بودند. روش های آموزش بعدی دفعات تیراندازی را بالاتر برد، اما تیراندازی ها تقریباً بسیار نادقیق بودند. تیراندازی کردن در میدان مشق بسیار متفاوت است از تیراندازی به سوی یک انسان. تحقیقات فردی در باره شکل های ملایم تر خشونت با مشت، لگد و چماق نشان می دهد که بیشتر برخوردها هنگامی که افراد درگیر در دعوا بتوانند بهانه ای برای عقب نشینی پیدا کنند با موازنه به پایان می رسد.

یک افسانه دیگر هم این است که مردم اهل خشونت تا حدی به این دلیل چنین اند که آنها در شرایطی بزرگ شده اند که در آن نظارت اجتماعی خانواده ها و مدارس وجود نداشته و آنها با گروه هایی رفت و آمد داشته اند که رسم و رسوم خشونت ورزی را ترغیب می کنند، چه برای بزه کاری و چه از جهت جلب نظر کردن دیگران. مورد دیگر آن که این نظریه بر این فرض مبتنی است که وقتی افراد به مسئله ی مورد اختلاف می رسند دیگر انجام خشونت بسیار ساده خواهد بود. لیکن بررسی دقیق در باره برخوردهای میان گروه های خشونت طلب و سرقت های مسلحانه نشان می دهد که بزه کاران برای انجام خشونت چندان راحت تر از سربازان یا افراد پلیس نیستند. در واقع حتی برایشان دشوار تر هم هست. به لحاظ آماری یک عضو عادی از گروه های اراذل و اوباش به ندرت به خشونت دست می زند. تبهکاران بیشتر وقت کاری خود را با بیان جمله های خشن می گذرانند و چنانچه ماشه را فشار دهند غالباً بدون خواست خودشان چنین می شود و چنانچه گلوله به کسی برخورد کند غالباً او یک ناظر بی تقصیر است و نه کسی که هدف قرار گرفته بوده.

نمونه ی شاهد روشن است: انسان ها در انجام خشونت چهره به چهره ومستقیم مهارتی ندارند، اما در بیان احساسات خود موفق اند و می توانند به هنگام لزوم فهرست طولانی از شکوه ها و گلایه های خود ارائه کنند، اما از آن نتیجه گرفته نمی شود که برداشتن گام نهایی برای انجام خشونت توسط آنها ساده است. تصویر انسان در حالتی که انفجار خشم او به مویی بسته و در آستانه انفجار قرار دارد و فقط منتظر انگیزه ای برای اعمال خشونت است مغایر است با آنچه ما  در باره ی جامعه شناسی خُرد (microsociology)  در همکاری متقابل میان انسان ها می دانیم.

افراد انسانی خود را تابع حال و هواهای غالب می کنند. چه آنها از یکدیگر خوششان بیاید یا نیاید، آنها گرایش دارند به تطبیق دادن خود با آداب و رسوم موقعیت. مخالفت کردن شفاهی با دیگری بسیار دشوارتر است از موافقت کردن با او. هلهله و شادی در جمع معمولاً بسیار بیشتربه طول می انجامد تا هنگامی که جمعیت های انسانی دست به هو کردن کسی می زنند. این تمایل برای تطبیق دادن خود احتمالاً در دستگاه عصبی و احساسی ما از پیش برنامه ریزی و کار گذاشته شده است ـ آنچه توضیح می دهد که چرا درگیر شدن در منازعه ای خشونت آمیز هنگامی که آن فرد دیگر در برابر ما قرار دارد تا این اندازه کار دشواری است.  

برای آن که بتوان اعمال خشونت نمود باید این موانع را پشت سر گذارد. برای چنین منظوری سه روش بسیار متداول چنین است: اولین و ساده ترین آنها اعمال خشونت از فاصله دور است، مانند بمب انداختن از هواپیما یا آتش توپخانه به دوردستها. این روش از روبرو شدن با چهره ی دشمن کاملاً اجتناب می ورزد.

اگر قرار است که با دشمن روبرو شویم روش دوم و سوم را باید به کار گرفت. در روش دوم یک گروه از افراد به ناگهان سر وقت فردی از گروه مقابل می روند که تنها مانده و معمولاً مقاومتی نمی کند. در نزاع های دسته جمعی هنگامی بیشترین صدمه ها روی می دهد که اعضای باند اراذل و اوباش یا نیروهای پلیس در دسته های چند نفری به کتک کاری یک نفر از گروه مقابل می پردازد که روی زمین افتاده است. باندهای اراذل و اوباش مانند یکه بزن ها هنگامی به خوبی از عهده طرف مقابل برمی آیند که آنها نیز از نظر تعداد بر حریف غالب باشند. نیروهای پلیس نیز هنگامی که از نظر تعداد بسیار بیشتر از افراد مظنون هستند احتمال آن که دست به خشونت بزنند بسیار بیشتر است. در نبردهای نظامی قتل عام ها هنگامی روی می دهد که دشمن به ناگهان از حرکت و توان می افتد و به لحاظ عاطفی و احساسی دچار ضربه روحی شده و ناتوان از مقاومت است. در این شکل از خشونت برتری و تفوق احساسی حتی از اهمیت بیشتری برخوردار است تا برتری و تفوق فیزیکی و بدنی. این روش دوم بسیار مشمئز کننده است، آنهم علی رغم آن که احتمالاً متداول ترین شکل از خشونت است. در ابعاد کوچکتر این روش از اعمال خشونت در بیشتر موارد در خشونت خانوادگی دیده می شود.

برخلاف آنها، شیوه سوم اعمال خشونت روشی آرمانی و شرافتمندانه در چارچوب مبارزه ای منصفانه است. در اینجا حریف های هم وزن برای رویارویی انتخاب می شوند و مطابق با قواعد خاص و در درون یک گروه که خود را به برای این مبارزه به عنوان افرادی سربلند می نگرد می جنگند: چه آن دوئل کننده های آغاز عصر مدرن، چه بچه های خشن دبیرستانی در حیاط مدرسه و یا ورزشکارانی که طی یک مسابقه تمام توان خود را برای از پای درآوردن حریف به کار می گیرند. این گونه مبارزه ها همیشه در برابر تماشاچیان علاقمند انجام می شود و هرچقدر هم که خشونت انگیز باشد باید قواعد بخصوصی رعایت شود. جمعیت حاضر طبق معمول مبارزین را برای مدت زمانی از پیش تعین شده ی نبرد تشویق می کند، آنچه باعث می شود که مبارزین بر تنش های حاصل از رویارویی با حریف فائق آیند و توجه خود را متوجه جمعیت حاضر کنند تا خصومت با طرف مقابل.

لیکن بمب گذاران انتحاری در وضعیت دیگری قرار دارند و بسیار متفاوت از روش های قبلی هستند. آنها معمولاً به تنهایی با قربانیان خود روبرو می شوند. آنها نه حریف خود را تـهدید می کنند و نه این که تلاشی برای درهم شکستن روحی و روانی آنها به خرج می دهند. راز شیوه مبارزه آنها در این خلاصه می شود که باید تا لحظه آخر که بمب را منفجر می کنند هیچ خشونتی نشان ندهند. امتیاز تاکتیکی بمب گذاران انتحاری در این است که، درحالی که آنها به قربانیان خود نزدیک تر می شوند جوری وانمود می کنند که گویی هیچ چیز غیر عادی در جریان نیست. در اینجا هیچ گونه تنش حاصل از رویارویی وجود ندارد زیرا شیوه عمل بمب گذاران انتحاری به نحوی است که گویی رویارویی در کار نیست.

خشونت مخفیانه و اجتناب کننده از رویارویی مانند بمب گذاری انتحاری راه چهارمی است برای غلبه کردن بر تنش های حاصل از رویارویی. این روش فقط به این جهت عمل می کند و درست از آب در می آید که ضارب به نحوی ظاهر خود را نشان می دهد که دیگران هیچ خطری را از جانب او احساس نمی کنند. انسان هایی که به شکل های مردانه اعمال خشونت خو کرده اند به درد این روش نمی خورند. اعضای باند های اراذل و اوباش نیز بمب گذاران انتحاری خوبی از آب در نمی آیند. لیکن افراد آرام و سربه راه طبقه متوسط برای این روش بسیار مناسب هستند. از آنجایی که آنها ذاتاً اهل دعوا نیستند، نیازی به کنترل رفتار و حالت های حاصل از رجزخوانی و تهدید طرف مقابل ندارند، آنچیزی که البته می تواند توجه قربانیان را به سوی آنها جلب کند. آنها که افراد درون گرا و خودتصمیم گیر هستند هنگامی که به قربانی های خود نزدیک می شوند نیازی به شنیدن تشویق خود توسط تماشاچیان ندارند. فرهنگ طبقه متوسط بسیار خودتطبیق گرا است و از بیرون ظاهری متعارف به خود می گیرد که جلب نظر نکند. ما در درون خود هرنوع احساساتی هم که داشته باشـیم، می آموزیم که نباید آنها را در محل کار، اوضاع و احوال اجتماعی یا در انظار عمومی بیان کنیم و نشان دهیم. این بهترین تمرین و آموزش برای وضعیتی است که در آن بمب گذار انتحاری بمبی را در زیر لباس های خود پنهان ساخته و منتظر وضعیتی می ماند که با انفجار بمب بالاترین خسارت ها را بوجود آورد.

به بیان دیگر در بمب گذاری انتحاری مسئله اصلی فقط انگیزه نیست بلکه مهمتر از آن فن آوری است. نهضت های سیاسی خشونت طلب می توانند از آن برای اهداف ایدئولوژیک خود استفاده کند، اما این که مورد استفاده هم قرار می گیرند فقط یک دلیل ساده بیشتر ندارد: این روش به خوبی وظیفه خود را عملی می سازد.

 

راندال کولینز استاد جامعه شناسی در Dorothy Swaine Thomas  است و عضوی از موسسه تحقیقاتی جرم شناسی در دانشگاه شیکاگو. مهمترین کتاب وی « خشونت: یک نظریه جامعه شناسی خرد » است.  

 

http://www.foreignpolicy.com/story/cms.php?story_id=4131

 

http://www.fr-online.de/in_und_ausland/kultur_und_medien/feuilleton/?em_cnt=1277222

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.