باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

پرسش و پاسخ با برنارد لوئیس

وال ستریت جورنال

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

  

فردریک کمپل نویسنده ی بخش « جهانی اندیشیدن » در وال ستریت جورنال با

برنارد لوئیس گفتگو می کند، با تاریخ نگار و وزنه ی روشنفکری که مدافع

 خط و مشی های ایالات متحده در خاور میانه است. آنها در باره ی

 گستره ی  باریک توجه آمریکایی ها، تلاش برای گسترش

 دموکراسی، مقایسه ی اوضاع عراق با ویتنام، خط و

مشی های « آزاد کردن » در مقایسه با خط و مشی

های  « بازدارندگی » و دامنه ی تهدید های

افراط گرایان اسلامی به گفتگو

می نشینند.

 

 

پرسش: شما به عنوان یک تاریخ نگار، آیا بر این باور هستید که مردم آمریکا ها به اهمیت وضعیت فعلی در عراق آگاهی دارند؟

 

پاسخ: در این خصوص باید به دو نکته اشاره کنم. اول، در این کشور به گمانم که شما نیز تصدیق می کنید که یک کمبود عمومی در علاقه به تاریخ وجود دارد. حتی شاید بتوان از نوعی بی اعتنایی و کوچک شمردن تاریخ صحبت کرد. در زبان ما وقتی کسی می گوید « تاریخ همین است » معنایش این خواهد بود که این موضوعی تمام شده و به پایان رسیده است بدون هرگونه اهمیت فعلی یا بستگی موضوعی. مورد دوم، در این کشور یک گرایش عمومی در عدم توجه کافی به فرهنگ ها و تمدن های دیگر به چشم می خورد. با این حال، نوعی غریزه ی اصلی برای آنچه در یک جامعه ی خوب و درست ضروری است نیز در اینجا وجود دارد که این یکی به نحو اعجاب آمیزی به خوبی کار می کند.

 

پرسش: اخیراً یک ژنرال آمریکایی به من می گفت که او از بیش از اندازه محدود بودن گستره ی توجه آمریکایی ها در رابطه با ابتکار عملی که برای رسیدن به موفقیت به سال ها زمان نیاز دارد بسیار نگران است.

 

پاسخ: افق دید آمریکایی ها بسیار محدود است. در این خصوص من با آن ژنرال کاملاً موافق هستم. برای اثبات این ادعا چندین مثال خوب در دهه ی 1990 وجود دارد. دو تا از آنها یکی لبنان و دیگری موگادیشو بود.

 

پرسش: قانع کننده ترین استدلالی که دولت بوش در این خصوص مطرح می سازد که چرا باید در عراق تا نتیجه ی نهایی ایستاد متوسل شدن به احساس ما از تاریخ است و این که ما 20 یا 30 سال دیگر بسیار خشنودتر از امروز خواهیم بود.  

 

پاسخ: محکم ترین استدلال برای موفقیت حیرت انگیز فعلی، جریان دموکراتیک در عراق است. این همان کشوری است که تجربه ی چندین دهه دیکتاتوری سبعانه دارد. با این حال در زمانی نسبتاً کوتاه آنها ابتدا انتخاباتی واقعی، آزاد، درست و رقابتی برگزار کردند که در آن میلیون ها عراقی هشیارانه و با آگاهی از خطر قربانی شدن در صف های طولانی رای ایستادند. این آموزشی در خور ملاحظه بود، هرچند که نتایج انتخابات ناکافی بود. به این ترتیب عراقی ها به سوی آزمون دوم برای دموکراسی جلو می روند، یعنی مذاکره و گفتگو و مصالحه و سازش که احتمالاً دشوارتر است تا حتی برگزاری انتخابات و آنها حقیقتاً در حال انجام آن هستند. البته یک انتخابات دیگر هم در آنجا برگزار گردید، یک همه پرسی برای قانون اساسی و اکنون در این هفته آنها انتخابات دیگری برای مجلس ملی برگزار می کنند. علی رغم دشواری های داخلی و خرابکاری های خارجی جریان ایجاد دموکراسی فراتر از انتظارات هیجان زده ی مردم به موفقیت رسید.

 

پرسش: با این وجود بعضی نگران آن هستند که دموکراسی می تواند به نتیجه ای به مراتب بدتر از آن چه در حال حاضر شاهد آن هستیم بینجامد. موفقیت اخوان المسلمین در انتخابات اخیر مصر خود شاهدی بر این ادعا است.

 

پاسخ: جریان دموکراسی نه سریع است و نه ساده و همیشه با خطراتی همراه است. هیتلر از طریق انتخاباتی درست و آزاد به قدرت رسید. اما هنگامی که ما به عنوان حامیان رژیم های فاسد و سرکوبگر و بی تفاوت نسبت به آزادی و رفاه اجتماعی اتباع آن رژیم ها دیده شویم مخاطرات افزایش می یابد.

در عراق من چندان نگران نیستیم. دموکراسی که یک مرتبه از راه نمی رسد، بلکه باید در مراحل متعددی پرورانده شود و چنین به نظر می رسد که به خوبی به جلو می رود. اخوان المسلمین درمصر مظهری از یک خطر واقعی است و با این وجود چنانچه آنها به قدرت برسند باید که از عهده ی معضلات هولناکی که مصر با آنها مواجه است برآیند. اگر همچون حکومت دینی در ایران نتوانند این معضلات را حل و فصل کنند با خشم طرفداران خودشان روبرو خواهند شد. اما آنها جایگاه خود و حکومت را از طریق انتخاباتی آزاد که آنها را به قدرت رسانده بود ترک نخواهند کرد و خطر اصلی اینجاست. 

 

پرسش: شاید بعضی چنین استدلال کنند که توان و استقامت شورشیان عراقی نشان می دهد که نتیجه ی به دست آمده نظام بهتری نیست بلکه وضعیتی است به مراتب بدتر از گذشته و شاید حتی معادل باشد با هرج و مرج واقعی.

 

پاسخ: در اروپا و در بعضی از محافل ایالات متحده این نگرانی ابراز شده است که دموکراسی در عراق کار نمی کند. واقعیت این است که در خاورمیانه هراس به مراتب مرگبارتری وجود دارد در این باره که دموکراسی در عراق به راستی کار خواهد کرد و این واقعیت که دموکراسی نسبتاً در آنجا خوب کار می کند است که روشن می کند چرا این کلکسیون مندرس از مستبدینی که بر بیشتر خاورمیانه حکومت می کنند تا حد مرگ به وحشت افتاده اند. از این رو هنگامی که تروریست ها به یک جشن عروسی در عمان حمله کردند این اقدامی از فرط استیصال بود. آنها احساس می کنند که دارند بازنده می شوند و واقعاً هم همینطور است. 

 

پرسش: اگر این پیروزی تا این حد روشن است چرا آمریکایی ها چنین احساسی ندارند؟

 

پاسخ: تخصص من در واقع خاورمیانه است نه غرب میانه.

 

پرسش: حمایت مردمی در ایالات متحده در تاثیر گذاری بر این فرآیند موثر واقع خواهد شد و آنها هم باید سعی خودشان را بکنند. 

 

پاسخ: احساس من این است که بخش قابل توجهی از مردم آمریکا واقعاً بر این اعتقاد نیستند که جهانی خارج از آمریکا هم وجود دارد. در اینجا ناشکیبایی بخصوصی وجود دارد که می گوید یا همه چیز باید به سرعت درست شود و یا اصلاً نخواهد شد. ما این دیدگاه را در موقعیت های گوناگونی در گذشته دیده ایم و گاهی هم البته چنین نگرشی خود ‍ـ ویرانگر است. دشمنان ما از چنین رفتاری استقبال می کنند. اگر شما به نوشتارها و بیانیه های اسامه بن لادن و متحدانش مراجعه کنید خواهید دید که آنها درس خود را از ویتنام و موگادیشو به خوبی فراگرفته اند، بسیار بهتر از آن که مردم ما از آن رویداد ها چیزی آموخته باشند.

 

پرسش: بعضی می گویند که عراق یک ویتنام جدید است.

 

پاسخ: مقایسه اغلب با ویتنام انجام می شود. منتها افراد می توانند دیدگاه های متفاوتی از آنچه در ویتنام روی داد داشته باشند، هرچند که در هر حال آن عقب نشینی برای ویتنامی ها یک فاجعه بود. یک میلیون یا بلکه بیشتر از آنها پناهنده شدند، هر مخاطره ای را پذیرفتند تا از جهنمی که ما آنها را در آن رها کرده بودیم خلاصی یابند. اما آن پایان ماجرای ویتنام بود. ویت کنگ ها نه تا به اینجا به دنبال ما آمدند و نه لزومی به آن بود. اما فرق این ها این است که اینجا هستند. ما در حال دست و پنجه نرم کردن نه با یک دشمن محلی که با دشمنی جهانی هستیم. آنها این موضوع را به خوبی روشن کرده اند که این را به عنوان جنگی در سه فاز مختلف می نگرند. فاز اول بیرون کردن کفار از سرزمین های اسلامی است، فاز دوم دوباره به دست آوردن آنچه آنها به عنوان سرزمین های از دست رفته اسلامی تلقی می کنند است ـ که منظور از آنها اسپانیا، سیسیل و کشورهای بالکان است و البته فلسطین ـ و فاز سوم آوردن جنگ به درون اردوگاه دشمن برای رسیدن به پیروزی نهایی در جهان است.

 

پرسش: آیا به عقیده ی شما دولت بوش در تعهد خود نسبت به آوردن دموکراسی به خاورمیانه دچار تردید شده است؟

 

پاسخ: تشخیص دقیق آن دشوار است، گاهی چنین به نظر می رسد و گاهی هم نه.  

در کشورما مکتب فکری وجود دارد که نه فقط برای خاورمیانه بلکه برای آمریکای مرکزی و همه ی جای دیگر جهان چیزی شبیه به این می گوید: این مردم توان یک حکومت به راستی دموکراتیک یا متمدن را ندارند. ما هر کاری هم که بکنیم، بالاخره یک حرامزاده ای پیدا می شود که بر آنها حکومت کند و بنابراین اساس دیپلوماسی ما باید تضمین این هدف باشد که آنها حرامزاده های خودی باشند نه غریبه. این فلسفه ی به خوبی شناخته شده ای است که هنوز هم بعضی از سیاست سازان خاورمیانه ی ایالات متحده به آن معتقد هستند. به باور من این مغلطه ای بس خطرناک است، اما به شدت از آن حمایت می شود و به نظر می رسد که در حال پیشروی است.

 

پرسش: گفته شده است که امروزه شما نزدیک ترین چیزی هستید که ما در طراحی دکترینی برای حکومت فعلی در عراق در چهارچوب همان دکترینی که جورج کنان در جنگ سرد با طرح « بازدارندگی » خود مطرح ساخته بود داریم.

 

پاسخ: شاید، با کمی تعدیل. اما من از آن بیم دارم که که در انجام آن همان وضعیتی را ایجاد کنیم که در آمریکای لاتین پیش آوردیم، جایی که باید میان کاسترو و نوریگا، دیکتاتور تندخو و دیکتاتور مطیع، انتخاب می کردیم.

 

پرسش: بعضی می گویند که ما باید اکنون در خاورمیانه به جای آن که جان سربازان خود را به خطر بیندازیم شکل جدیدی از سیاست بازدارندگی را ارائه کنیم.

 

پاسخ: سیاست مهار اکنون دیگر کار نمی کند. در مورد روس ها ما در حال درافتادن با یک دولت در قدرت بودیم و بازدارندگی متقابل عمل می کرد. چندان طولی نخواهد کشید که به اصطلاح اسلام گرایان به سلاح های هسته ای مجهز شوند و چنانچه از آنها استفاده کنند، این دولت ها نیستند بلکه تروریست ها هستند که آنها را به کار می گیرند، یعنی افرادی گمنام و نامشخص که نمی توان به آنها ضربه ی متقابل زد.

 

پرسش: در نگرش دولت بوش به نظر نمی رسد که علاقه ای به تغییر رژیم در سوریه وجود داشته باشد، یعنی  به جایی که اکثر تروریست ها از آنجا به عراق می آیند.

 

پاسخ: حکومت سوریه دچار تزلزل شده و در خانه ی خود زیر فشار شدید قرار دارد. فعلاً از لبنان نیروهایش را خارج کرده. در لبنان یک جریان دموکراسی خواهی در حال جان گرفتن است. و حتی بارقه هایی از آن را   می توان در مصر و در عربستان سعودی مشاهده کرد. در نواحی فلسطینی نیز شما می توانید یک هشیاری عمومی را برای دموکراسی ببینید. در این ماه های اخیر توانستم با مردم در کشورهای عربی گفتگوهایی را داشته باشم که پیش از این هرگز مقدور نبود.  

 

پرسش: مثلاً؟

 

پاسخ: مردم اکنون آمادگی بیشتری برای بیان انزجار خود از رهبرانشان دارند. در آنجا یک گرایش فزاینده برای جامعه ای بازتر و آزادتر دیده می شود. چیزهایی را می توان شنید که پیش از آن به راستی هولناک    می نمود. از قبیل: « اسرائیل اولویت اول ما نیست، بلکه مسائل دیگری وجود دارد که باید اول آنها را سر و سامان دهیم ». حتی در انجا می توان دید که با احترام از اسرائیل سخن گفته می شود. من در کشور های عربی با انسان های بسیاری هم سخن بوده ام که در تلویزیون اسرائیل تماشاکرده اند که چگونه یک عرب عضو پارلمان اسرائیل در مجلس می ایستد و سیاست های دولت اسرائیل و سمت و سوی آن را شدیداً به زیر پرسش می برد ـ دیدن چنین صحنه هایی در تلویزیون اسرائیل برای آنها موضوعی به راستی حیرت انگیز است. البته آنها به این ترتیب علاقه شان نسبت به اسرائیل بیشتر نمی شود بلکه به این ترتیب به آنها امکان شناخت و درک بهتر جریان دموکراسی خواهی داده می شود. به نظر آنها می رسد که وضعیت کلی و رفاه  یک شهروند درجه دوم در یک کشور دموکرات به مراتب بهتر از امکانات یک شهروند درجه یک در کشوری استبداد زده است.

 

پرسش: اما چرا شما بر این تصور هستید که این جنگ عراق است که به ایجاد تغییرات در جای دیگر کمک نموده؟

 

پاسخ: به این خاطر که بر خلاف باور عموم شکل حکومت صدام حسین در این بخش از جهان در گذشته ریشه نداشته. چنین شکلی از استبداد در گذشته ی کشورهای عربی و اسلامی دیده نمی شود. شکل سنتی حکومت آنها دموکراتیک نبوده، استبدادی بوده، اما نه استبدادی مطلق العنان، نه حکومتی خودسرانه و حکومتی که بتواند فراتر از عرف و قانون باشد، بلکه کشورهای اسلامی دارای سنت سیاسی بسیار نیرومندی مطابق با قانون و محدوده های سیاسی بودند.

آنچه برای خاورمیانه در عراق مهم بود این واقعیت است که یک رژیم خودکامه اکنون کنار گذاشته شده و مردم برای بیان نظرات خود آزادی کامل را دارند، و این که ایالات متحده تلاش های برای مستقر ساختن دیکتاتوری مطیع به خرج نداده بلکه به واقع سعی نموده که راه را برای مردم عراق باز کند تا دولت دلخواه خود را انتخاب کنند و این هم البته چیزی جدید و فوق العاده است.

برای مثال یک دموکراسی موفقیت آمیز در عراق برای حکومت فعلی ایران بسیار نامطلوب است. عراق، یعنی کشوری که اکثر جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند و دموکراسی را به کار گرفته اند برای همسایگانش نگران کننده خواهد بود. 

 

پرسش: آیا بر این اعتقاد هستید که شیوه های نظامی می تواند تغییرات بیشتری در منطقه مثلاً برای ایران و سوریه در بر داشته باشد؟

 

پاسخ: اگر منظور به کمک ارتش ایالات متحده است من با آن مخالفم. به عقیده ی من هم در سوریه و هم در ایران مخالفت های وسیعی با حکومت هایشان وجود دارد. با مساعدت خارج آنها می توانند خودشان این کار را انجام دهند.

 

پرسش: نظرگاه کلی شما در باره ی وضعیت فعلی عراق و خاورمیانه چیست؟ آیا تغییرات مثبت به نظر شما اطمینان بخش هستند؟

 

پاسخ: من می توانم موضع خودم در قبال منطقه را به عنوان نوعی خوش بینی محتاطانه توصیف کنم. خوش بینی من از رویدادهای خاورمیانه نشئت گرفته و احتیاط من از مشاهده ی ایالات متحده. وضعیت در عراق به مراتب بهتر است از آنچیزی است که می توان از خواندن روزنامه ها پیدا کرد. آنها غالباً تصویری گمراه کننده از آنچه روی داده ارائه می کنند. از بسیاری جهات زندگی مردم عراق به نحو قابل توجهی بهبود یافته است، از جهت آزادی مطبوعات، پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی، و نظام آموزشی هم جانی تازه گرفته. تروریسم فقط به ناحیه ی بخصوصی محدود است اما تروریست ها و حامیانشان بیشتر و بیشتر تا امید می شوند زیرا می بینند که در حال یاختن اند.

 

 پرسش: اما گزارشات روزانه از قتل ها در عراق می تواند انسان را به نتایج دیگری هم بیندازد.

 

پاسخ: آنچه شگفت انگیز است آن که هنگامی که نیمی از کسانی که جلوی مراکز جذب نیروی نظامی برای استخدام به صف ایستاده اند با یک انفجار به قتل می رسند، باز هم روز بعد می بینیم که آن نیمه ی دیگر باز گشته اند و برای ثبت نام در صف ها ایستاده اند. این موردی قابل توجه است که بارها و بارها در عراق همه شاهد آن بوده اند.

 

پرسش: ما در عراق چه کار اشتباهی انجام داده ایم؟

 

پاسخ: هرچقدر زودتر از آنجا خارج شویم بهتر است، اما نمی توانیم همینجوری فلنگ را ببندیم. مردمی که من در عراق با آنها صحبت کردم می گویند که ما با انتقال قدرت و دادن سهم بیشتر به عراقی ها، برای مثال در پذیرش نیروهای نظامی و پلیس و آموزش نیروهای امنیتی، به آنها کمک به مراتب بیشتر خواهیم کرد.

موارد متعددی وجود داشت که می توانستیم از تمامی این گرفتاری ها با دردسر بسیار کمتر اجتناب کنیم. هنگامی که در 1991 صدام در حال فرار بود می توانستیم ظرف چند ساعت کار را یکسره کنیم. استدلال آن زمان این بود که چنین عملی به معنای رفتن به بغداد و نصب یک حکومت امپریالیستی است، آنچه که البته سخن مهملی بود. عراقی ها در آن زمان قادر بودند که خودشان این کار را به انجام برسانند، اما ما مانع شدیم و گذاشتیم که صدام حکومتش را تجدید سازمان کند. ما درست در همان لحظه ی تعین کننده جا زدیم.

به منطقه ی آزاد شمال توجه کنیم که در آن زمان امکانات جالب توجهی داشت، زیرا یک پنجم خاک عراق و یک پنجم جمعیت آن کشور را در بر گرفته بود. این ناحیه عملاً از دسترسی صدام خارج شده بود. در آن زمان کارهای بسیاری بود که می توانستیم از آنجا انجام دهیم که نکردیم که این هم یک فرصت و موقعیت تلف شده ی دیگری بود.

 

پرسش: و اشتباهات ما در رابطه با جنگ؟

 

پاسخ: آنچه واقعاً چشمگیر بود سهولتی بود که همراه آن پیروزی کامل شد. حقیقتاً هیچ مقاومت واقعی وجود نداشت. ارتش صدام محو شد. کشور ابتدا برای مدت کوتاهی در صلح و آرامش بود و این فرصتی بود که از دست رفت. می شد چیزی را مستقر ساخت که اصالت عراقی تری داشت. انجام چنین چیزی در آن زمان به راستی که میسر بود. ایجاد نوعی نظام فرمانروایی در سبک امپراتوری بریتانیای قرن نوزدهمی ایده ی خوبی نبود. اکنون در بازگشت به گذشته می بینیم که شکست صدام حسین و اشغال عراق به طرز قابل توجهی آسان و بی دغدغه بود. بسیاری با تمسخر می گفتند که عراقی ها ورود ما را خوشامد نمی گویند اما آنها گفتند. چنانچه ده سال قبل از آن از کمک به آنها دریغ نکرده بودیم حتی ما را با آغوش بازتری هم          می پذیرفتند.

 

پرسش: درسی که ما از آن می توانیم بگیریم چیست؟

 

پاسخ: وظیفه ی ما ایجاد دموکراسی نیست، بلکه برداشتن موانع آن است تا عراقی ها خودشان این کار را به سبک خود انجام دهند. این همان کاری است که ما در آلمان، ژاپن و ایتالیا انجام دادیم و اکنون باید در عراق انجام دهیم و البته چنین به نظر می رسد که در همین مسیر هم به جلو می رویم.

 

پرسش: اگر دکترین جورج کنان « بازدارندگی » بود شما دکترین خودتان را برای خاورمیانه چگونه توصیف می کنید؟

 

پاسخ: آزاد سازی.

 

پرسش: ممکن است در این خصوص توضیح بیشتری بفرمائید؟

 

پاسخ: فکر می کنم که منظورم را به روشنی بیان کردم. بگذاریم که آنها به آزادی خود برسند یا آن را دوباره به دست آورند، آزادی که آنها نیز همچون هر کشور دیگری مستحق آن هستند.

 

پرسش: چرا در مقایسه با سیاست بازدارندگی در برابر شوروی طرح شما مبارزه جویانه تر است؟

 

پاسخ: خب، ما در آن زمان در حال درآویختن با اتحاد شوروی یعنی یک قدرت امپریالیستی پرصلابت بودیم و نه با چیزی مانند خاورمیانه ی فعلی. اما در نگرشی نسبی جنبش های تروریستی کوچک اکنون به طور بالقوه خطرناک تر هستند تا اتحاد شوروی زیرا در اینجا دیگر بازدارندگی متقابل عمل نمی کند و خلاصه آن که اتحاد شوروی هرگز از بمب گذاری های انتهاری استفاده نمی کرد و خودکشی بخشی از ایدئولوژی اش نبود.

 

پرسش: گفته شده است که تاثیر و نفوذ شما بر حکومت بوش بسیار تعین کننده بوده.

 

پاسخ: تا حدی شاید درست باشد، اما به عقیده ی من این ارزیابی ها تا حد زیادی غلو شده هستند. من هرگز در هیچ زمانی یک مشاور رسمی نبوده ام . . .

 

پرسش: به باور شما آیا حکومت بوش در انجام این خط و مشی آزادسازی دچار تردید شده است؟

 

پاسخ: شناخت دقیق آن دشوار است. گاهی چنین به نظر می رسد و گاهی هم نه.

 

پرسش: بهترین شیوه ی مقابله با شورشیان عراقی چیست؟

 

پاسخ: این پرسشی نظامی است که من برای پاسخ آن هیچ صلاحیتی ندارم.

 

پرسش: اما پرسشی اساسی است. هیچ گونه عقیده ی کلی هم ندارید؟

 

پاسخ: ما باید مناطقی را که شورشیان از آنجا می آیند دقیق تر مورد بررسی قرار دهیم، یعنی سوریه و عربستان سعودی.

 

پرسش: به عقیده ی شما آن موقعیت تاریخی که آمریکا و اروپا از آن محروم مانده اند چیست؟

 

پاسخ: خطری که اکنون ما با آن روبرو هستیم بیشتر شبیه به خطر رایش سوم است تا اتحاد شوروی و نسبت به دشمن قبلی ما مبارزه جویانه تر و خش تر است و از حمایت های قابل توجهی برخوردار. ما امروز در مقایسه با دوران اتحاد شوروی زیر فشار تهدید بیشتری قرار داریم. می توانم خطرات وضعیت فعلی را با شرایط ما در بریتانیا در 1940 مقایسه کنیم که هیتلر و نازی ها روی کار آمده بودند. در ابتدای آن سال من عضوی از مدرسان جزء در دانشگاه لندن بودم و در پایان همان سال عضوی از ارتش پادشاهی. در آن زمان ما تنها بودیم، اتحاد شوروی از هیتلر حمایت می کرد، ایالات متحده مصمم بود که بی طرف بماند، و با این حال ما همگی یقین داشتیم که پیروزی با ما است. دلم می خواست امروز به همان اندازه برای پیروزی مطمئن بودم.     

 

پرسش: چرا اکنون اعتماد کمتری دارید؟

 

پاسخ: در 1940 ما کمترین تردید و دودلی نداشتیم. می دانستیم که با یک دشمن شقی و خطرناک روبرو هستیم و می دانستیم که باید باهم و در کنار هم بایستیم و تاب آوریم. در بازگشت به آن زمان، فکر می کنم اگر قرار بود چرچیل و تیم او با همان نوع از مخالفت هایی که پرزیدنت بوش با آنها روبرو است مواجه بودند، هیتلر جنگ را برده بود. آنها از هیتلر خطرناک تر هستند زیرا ما هم دیگر آن استواری در برابر هیتلر را نداریم. و البته باید دانست که زمانه نیز تغییر کرده است. ما با تروریست های هسته با هدف عملیات انتهاری روبرو نبودیم.

 

پرسش: تفاوت دیگر با زمان هیتلر آن که ما هیچگونه هدف معینی در منطقه ی دشمن نداریم.

 

پاسخ: و این همه چیز را دشوار تر می کند.

 

پرسش: اما معنایش این است که آنها نمی توانند سرزمین ما را اشغال کنند. 

 

پاسخ: موضوع خطر اشغال نیست بلکه نابودی است. آنها از همه گونه امکاناتی برخوردار هستند. و در اروپا از بعضی جهات هم اکنون دست به کار شده اند. در بسیاری موارد شما این را می بینید. در حال حاضر دین اسلام از مصونیت در برابر انتقاد برخوردار است که مسیحیت دیگر چنین نیست و دین یهود هم که هرگز نبوده. در این غرب مسیحی انتقاد از ارزش های مسیحیت برای منتقد با ایمنی بیشتری همراه است تا انتقاد از  ارزش های اسلامی.  

 

تاریخ انتشار اولیه یکشنبه 11 دی 1384

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.