باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

چگونه مسیحیت و سرمایه داری به علم رسیدند

رودنی ستارک

برگردان علی محمد طباطبایی

 

  

 

هنگامی که اروپایی ها برای اول بار آغاز به کاوش در جهان کردند، بیشترین حیرت آنها نه از وجود فرهنگ ها و تمدن های دیگر، بلکه از وسعت برتری فن آوری خود بر سایر نقاط جهان بود. نه فقط تمدن های پرشکوه مایاها، ازتک ها و اینکاها در مقابله با مهاجمین اروپایی ناتوان و درمانده بودند، که حتی تمدن های افسانه ای شرقی چین، هند و کشورهای اسلامی نیز در مقایسه با اروپایی های قرن 15 « عقب مانده » به حساب می آمدند. چگونه چنین تفاوت هایی ایجاد شده بود؟

 

چرا این گونه پیش آمده بود که، با وجودیکه بسیاری از تمدن ها کیمیاگری را دنبال کردند، اما فقط در اروپا بود که کیمیاگران به علم شیمی رسیدند؟ چرا برای قرن ها تنها این اروپایی ها بودند که دارای دوربین نجومی، دودکش ها، ساعت های قابل اطمنیان، سواره نظام سنگین، یا نظامی از علامت های موسیقی (نت) بودند؟ چگونه کشورهایی که از خرابه های روم سربرآوردند، با چنین فاصله ای از بقیه ی جهان پیشی گرفتند؟

اخیراً چندین تن از محققین راز موفقیت غرب در جغرافیا را مورد بررسی قرار داده اند. اما همان جغرافیا که به مدت طولانی فرهنگ اروپایی ها را حفظ کرد به مراتب عقب تر از فرهنگ آسیایی بود. مفسرین دیگر ظهور غرب را به فولاد، یا به سلاح های آتشین و کشتی های بزرگ اقیانوس پیما نسبت داده اند و بعضی دیگر موفقیت غرب را ناشی از کشاورزی حاصلخیزتر دانسته اند. مشکل اینجاست که آن پاسخ فقط بخشی از آن چیزی است که باید توضیح داده شود: چرا اروپایی ها در فلزشناسی (متالوژی)، کشتی سازی یا زراعت از دیگر نقاط جهان پیشی گرفتند؟

قانع کننده ترین پاسخ به این پرسش ها برتری غرب را به ظهور سرمایه داری نسیت می دهد، یعنی آنچه فقط در اروپا بود که به وقوع پیوست. حتی آشتی ناپذیرترین دشمنان سرمایه داری بر این عقیده اند که این نظام به همراه خود چنان پیشرفت و بهره وری را به ارمغان آورد که قبل از آن کسی خواب آن را هم نمی دید. در مانیفیست کمونیستی، کارل مارکس و فردریش انگلس این نظریه را مطرح ساختند که قبل از ظهور سرمایه داری انسان ها گرفتار « کاهل ترین سستی و بی حالی » بودند. نظام سرمایه داری « اولین نظامی بود که نشان داد فعالیت بشر چه ثمرات گران بهایی می تواند با خود به همراه آورد ».    

برای رسیدن به چنین معجزه ای نظام سرمایه داری به سرمایه گذاری مجدد و دائمی جهت افزایش بهره وری مبادرت نمود، که منظور از آنها هم افزایش ظرفیت و توان بالاتر بود و هم بهبود فن آوری ها. مورد دیگری که به پیشرفت این نظام کمک نمود ایجاد انگیزه ی بیشتر برای کارفرما و کارگر از طریق افزایش پاداش ها بود.

حتی با این فرض که سرمایه داری باعث ایجاد « جهش بزرگ به جلو » در اروپا شده باشد، اما هنوز هم نیاز به این توضیح باقی می ماند که چرا سرمایه داری فقط در اروپا به شکوفایی رسیده است. بعضی از محققین ریشه های سرمایه داری را در اصلاحات پروتستانی دانسته و دیگران منشا آن را به شرایط متفاوت سیاسی نسبت می دهند. اما چنانچه کسی عمیق تر جستجو کند برایش روشن خواهد شد که مبنای اساسی واقعی نه فقط برای سرمایه داری که برای ظهور غرب یک چیز بیشتر نبوده است: ایمان استثنایی به عقل.

مجموعه ای از پیشرفت ها و تحولاتی که در آنها عقل به پیروزی رسید شکل بی نظیر و منحصری به فرهنگ غرب و نهادهای آن داد. و مهمترین این پیروزی ها در داخل خود مسیحیت به وقوع پیوست. در حالی که سایر ادیان جهان بر اسرار و قوه ی شهود اصرار می ورزیدند، این مسیحیت به تنهایی بود که عقل و منطق را به عنوان مهمترین رهنمون ها به حقیقت دینی پذیرفت. ایمان مسیحی به عقل تحت تاثیر قلسفه ی یونان قرار داشت. اما واقعیت به مراتب مهمتر این که فلسفه ی یونانی بر ادیان خود یونان تاثیر اندکی داشت. ادیان یونانی همچنان در شکل کیش های مرموز باقی ماندند که در آنها ابهام و تناقضات منطقی به عنوان نشانه های منشا مقدس نگریسته می شد. فرض های مشابهی که توضیح ناپذیر بودن ضروری خدایان و تفوق فکری درون نگری را مهمتر از هر چیز دیگر می دانست در سایر ادیان اصلی جهان حکمفرما بود.

اما از همان روزهای نخست، پدران دینی بر این اندیشه بودند که عقل برترین هدیه ی خداوندی است و وسیله ای برای افزایش گام به گام درک نوشته های کتاب مقدس و الهام الهی. در نتیجه جهت حرکت مسیحیت به سوی آینده بود، در حالی که سایر ادیان اصلی، بر ارجحیت گذشته تاکید می کردند. تعالیم مسیحی حداقل در اصول ـ هرچند البته نه همیشه ـ این امکان را داشت که به نام پیشرفت و چنانچه عقل آن را به اثبات برساند اصلاح شود. ایمان به قدرت عقل که از حمایت و دلگرمی حکمای مدرسی برخوردار بود و در دانشگاه های بزرگ قرون میانه که توسط کلیسا تاسیس شده بودند تجسم می یافت، فرهنگ غرب را آکنده ساخت و باعث برانگیختن جستجو و طلب علم و برآمدن نظریه و عمل دموکراتیک گردید.  ظهور سرمایه داری همچنین پیروزی بود برای آن عقلی که الهام بخش آن کلیسا بود، زیرا سرمایه داری در کنه خود کاربست روشمندانه و مستمر عقل در تجارت بود ـ آن چیزی که ابتدا درون املاک وسیع صومعه ها به وقوع پیوست. 

طی قرن گذشته روشنفکران غربی در نسبت دادن امپریالیسم اروپایی به خاستگاه های مسیحی بیش از حد علاقمند بوده اند، هرچند که آنها تماماً در تشخیص این نکته که مسیحیت در توانایی غرب جهت سلطه بر سایر جوامع (جدا از عدم بردباری در برابر جوامع دیگر ) شرکت داشته است بی علاقه بوده اند. به جای آن چنین گفته می شود که غرب دقیقاً هنگامی پیشرفت خود را آغاز کرد که بر محدودیت های دینی، به ویژه آنهایی که علوم در حال ظهور را مانع می شد غلبه نمود. لیکن چنین ادعایی به هیچ وجه صحت ندارد. موفقیت غرب و از جمله ظهور علم تماماً بر بنیان های دینی استوار بود و کسانی که آن موفقیت ها را باعث شدند همگی مسیحیان مومنی بودند. متاسفانه حتی بسیاری از تاریخ نگارانی که مشتاق آن هستند که به  مسیحیت نیز در تکوین پیشرفت های غرب نقشی بدهند، ترجیح داده اند که خود را به نسبت دادن تاثیرات نافع دینی به اصلاحات پروتستانی محدود کنند. گویی که در حوادث 1500 سال گذشته، یا تاریخ مسیحیت چندان اهمیتی نداشته و یا آن که زیان بخش به حال آن بوده است.            

چنین نگرش های آکادمیک ضد مذهب کاتولیک رومی الهام بخش مشهور ترین کتابی است که در باره ی خاستگاه های سرمایه داری نوشته شده است. در آغاز قرن بیستم جامعه شناس آلمانی ماکس وبر کتابی منتشر نمود که به زودی به تحقیقی شدیداً نافذ تبدیل گردید.: اخلاق پروتستانی و روح آئین کاتولیک. در آن کتاب وبر این نظریه را مطرح ساخت که منشا سرمایه داری را باید فقط در اروپا دانست زیرا در میان تمامی ادیان جهان این تنها آئین پروتستان است که دیدگاه اخلاقی فراهم می آورد که انسان ها را به بازداشتن از مصرف مادی خود هدایت می کند، آن هم در حالی که شدیداً در جستجوی ثروت است. وبر چنین استدلال نمود که قبل از اصلاحات دینی، جلوگیری از مصرف همواره با پرهیزگاری مرتبط بود، و از این رو با نکوهش تجارت. برعکس، تعقیب ثروت با مصرف مسرفانه مرتبط بود. در هر حال الگوهای فرهنگی هردوی آنها با سرمایه داری خصومت می ورزید. مطابق با نظر وبر اخلاق پروتستانی آن پیوندهای سنتی را متلاشی کرد و فرهنگی از پبشه وران مقتصد ایجاد نمود که به سرمایه گذاری مجدد برای رسیدن به حتی ثروتی بیشتر راغب بودند و کلید رسیدن به سرمایه داری و استیلای غرب در همین نکته قرار دارد.

شاید از آنجا که آن نظریه ای خوش ساخت (الگانت) بود چنان به طور گسترده مورد پذیرش قرار گرفت، علی رغم این واقعیت که به طور کاملاً آشکاری برخطا بود. حتی امروزه « اخلاق پروتستانی » در میان جامعه شناسان تقریباً از جایگاه مقدسی برخوردار است، آن هم با وجودیکه تاریخ نگاران اقتصادی بی درنگ آن رساله را که به طرز تعجب آوری فاقد استنادهای قابل قبول است رد کردند. دلیل غیر قابل انکار آنها این بود که ظهور سرمایه داری در اروپا به چندین قرن قبل از اصلاحات دینی باز می گشت. تنها یک دهه پس از آن که وبر کتاب خود را منتشر نمود، محقق مشهور بلژیکی هنری پیرنه (Henri Pirene) به منابع نوشتاری بسیاری اشاره کرد که همگی آنها « این واقعیت را به اثبات می رسانند که ویژگی های اساسی سرمایه داری ـ روحیه ابداع فردی در تجارت، پیشرفت هایی در اعتبارات بانکی، سودهای تجاری، سوداگری و غیره ـ از قرن 12 در جمهوری شهر های ایتالیا مانند ونیز، جنووا و فلورانس مشاهده می شد ».یک نسل بعد تاریخ نگاری به همان اندازه مشهور یعنی برنارد برودل اهل بلژیک شکوه می کند که « تمامی تاریخ نگاران با این نظریه ی نحیف به مخالفت برخاسته اند، با وجودیکه آنها از عهده ی خلاص شدن از آن برای همیشه برنیامده اند. با این وجود این نظریه به روشنی در اشتباه است. کشورهای شمالی اروپا جایگاهی را اشغال کردند که پیشتر از آن برای مدت های طولانی و به طرزی ماهرانه در تصرف مراکز قدیمی سرمایه داری کشورهای منطقه ی مدیترانه قرار داشت. آنها هیچ چیزی ابداع نکردند، نه در فن آوری و نه در مدیریت بازرگانی ». البته برودل می توانست اضافه کند که طی دوران سرنوشت ساز آن کشورها در پیشرفت اقتصادی، آن مراکز سرمایه داری در شمال اروپا در واقع کاتولیک بودند نه پروتستان ـ اصلاحات دینی هنوز هم می بایست چندین قرن منتظر بماند. علاوه بر آن، همانگونه که تاریخ نگار کانادایی جان گیلکریست (John Gilchrist) صاحب نظری در فعالیت های اقتصادی کلیساهای قرون وسطا اشاره کرده است، اولین نمونه های سرمایه داری در صومعه های بزرگ مسیحی ظاهر شده بود (1).

باوجودیکه وبر در اشتباه بود، اما از این جهت درست می گفت که اندیشه های دینی نفش تعین کننده ای در ظهور سرمایه داری در اروپا به عهده داشته اند. شرایط مادی لازم برای سرمایه داری در بسیاری از تمدن های نقاط مختلف جهان شامل چین، جهان اسلامی، بیزانس و احتمالاً روم باستانی و همچنین یونان وجود داشتند. اما هیچکدام از این جوامع از موانع عبور نکرده و به سرمایه داری نرسیدند، همانگونه که هیچکدام از آنها نیز به دیدگاه های اخلاقی سازگار با آن نظام پویای اقتصادی شکل نبخشیدند. در عوض، ادیان مطرح خارج از جهان غرب در جستجوی ریاضت کشی و زهد بوده و سود های مادی را تقبیح می کردند، در حالی که ثروت از روستائیان و بازرگان ها توسط سرآمدان طماع که دارایی های خود را به رخ می کشیدند و زندگی را در مصرف می گذراندند به زور گرفته می شد. چرا در اروپا اوضاع و احوال به گونه ی دیگری شد؟ علت آن تعهد مسیحیت به الیهات مبتنی بر منطق بود، چیزی که شاید در ایجاد اصلاحات دینی نقش داشته است، اما یقیناً بیش از یک هزاره از پروتستانتیسم زودتر واقع شده بود.

با همه ی این احوال سرمایه داری فقط در بعضی از مناطق تکوین یافت، اما چرا نه در همه جا؟ زیرا در بعضی جوامع اروپایی ـ همچون در سایر جوامع جهانی ـ این مستبدین طماع بودند که مانع از ایجاد آن می شدند. پس آزادی برای تکوین سرمایه داری ضروری بود. در اینجا مشکل دیگری نیز سربرمی آورد: چرا آزادی در بیشتر نقاط جهان چنین نادر بود و چگونه آزادی در بعضی از کشورهای اروپایی قرون وسطایی بال و پر گرفت؟ این هم برای عقل یک پیروزی دیگر بود. قبل از آن که کشوری اروپایی از قرون وسطا عملاً کوششی برای اداره ی حکومت توسط یک شورای منتخب به خرج داده باشد، متکلمین مسیحی مدت ها بود که در باره ی طبیعت برابری و حقوق فردی نظریه پردازی می کردند ـ در واقع آثار بعدی نظریه پردازان سیاسی و سکولار قرن 18 مانند جان لاک بر اصول اولیه برابری طلبانه که از عالمان کلیسایی اقتباس شده بود قرار داشت.  

همه ی این ها از این واقعیت ناشی می شود که از همان ابتدا متکلمین اصلی چنین آموزش دادند که ایمان به عقل از ایمان به خداوند جدایی ناپذیر است. همانگونه که کووینتوس ترتولیان در قرن دوم میلادی تعلیم داد « عقل امری متعلق به خداوند است، زیرا هرچه که خداوند خالق جهان فراهم آورده و مقرر نموده توسط عقل بوده ». در نتیجه این گونه تصور می شد که عقل کلید پیشرفت در شناخت و درک کلام الهی است و این که شناخت انسان از خداوند و اسرار خلقت او با گذشت زمان بیشتر می شود . سنت آگوستین (430 ـ 345 ) با صراحت اصرار می ورزید که از طریق کاربست عقل ما شناختی از خداوند به دست خواهیم آورد که به مرور دقیق تر خواهد شد. وی اشاره می کند که با وجودیکه « موارد بخصوصی ملازم با آئین رستگاری وجود دارد که ما هنوز هم نمی توانیم از آنها سردربیاوریم، اما یک روز قادر به درک آنها خواهیم شد ».

البته باور مسیحی به پیشرفت صرفاً محدود به الهیات نبود. آگوستین به تفصیل در باره ی پیشرفت های حیرت آور ـ و بلکه مبهوت کننده ـ که صنعت بشر انجام داده است سخن می گوید. همه ی آنها نتیجه ای از « موهبت وصف ناپذیر » ی هستند که خداوند به آفریده ی خود اعطا کرده است، یعنی « طبیعت عقلانی ». آن دیدگاه طی قرن های بعدی بارها تکرار گردید. سخنانی که در فلورانس در 1306 توسط فرا جوردانو موعظه می شد از این نظر نمونه اند: « آفرینش هنر و صنعت بشر هنوز به انتهای خود نرسیده و هرگز هم نخواهد رسید ».

ایمان مسیحی به عقل و به پیشرفت شالوده ای بود که موفقیت غرب بر آن اساس به دست آمد. آنگونه که فیلسوف سرشناس آلفرد نورس وایتهد طی یک سخنرانی در هاروارد در 1925 بیان نمود، علم فقط در اروپا بود که ظهور کرد زیرا فقط در آنجا بود که مردم این گونه می اندیشیدند که علم می تواند تحقق یابد و باید متحقق شود، باوری که « از الهیات قرون وسطا اقتباس شده بود » (2).  

افزون بر آن، ایمان مسیحی در قرون وسطا به عقل و به پیشرفت پیوسته با پیشرفت واقعی، با نوآوری های فنی و تشکیلاتی تقویت می شد که بسیاری از آنها را مسیحیت پرورانده بود. در این چندین قرن گذشته انسان های بسیاری توسط این پندار غیر قابل باور به اشتباه افتادند که گویا از زمان سقوط امپراتور روم تا حدود قرن پانزدهم، اروپا در میان اعصار تاریکی غوطه ور بوده است، یعنی در قرن هایی از جهالت، خرافات و فلاکت و این که اروپا از این دوران تاریکی به ناگهان و تقریباً به طور معجزه آسا نجات یافت. ابتدا به کمک رنسانس و سپس روشنگری. اما همانگونه که بالاخره اخیراً فرهنگ نامه ها و دانشنامه ها آغاز به تصدیق آن کرده اند همه ی آن ادعا ها دروغی بیش نبود!

طی دوره ی به اصطلاح اعصار تاریکی بود که علم وفن آوری اروپایی از بقیه ی جهان پیش افتاد. بعضی از آنها اختراعات و اکتشافات جدیدی بودند و بعضی دیگر از آسیا منشا گرفته بودند. اما آنچه تا آن اندازه قابل توجه بود این بود که چگونه ظرفیت های کامل آن فن آوری های جدید در اروپا مورد تایید قرار گرفت و به اهمیت آنها پی برده شد. در حدود قرن 10 میلادی اروپا از جهت فنون و تجهیزات مربوط به زراعت از بقیه ی جهان بسیار جلو افتاده بود و دارای امکانات منحصر به فردی در استفاده از آب و نیروی آبی بود و همچنین برخوردار از تجهیرات و شیوه های برتر نظامی. آنچه نباید در میان تمامی آن ابداعات قرون وسطایی نادیده گرفته شود ابداع شیوه ی کاملاً جدیدی در ساماندهی و فعالیت تجارت و صنعت بود: یا در واقع همان سرمایه داری.

سرمایه داری در املاک وسیع صومعه ها پرورش یافت. در سراسر قرون وسطا کلیسا بزرگترین زمین دار تمامی اروپا بود و دارایی جاری (نقدینه) و درآمد سالیانه اش احتمالاً از مجموع درآمد تمامی اشراف اروپا بر روی هم بیشتر بود. بخش قابل توجه آن ثروت به خزانه ی فرقه های دینی سرزیر می شد، نه فقط به این خاطر که آنها بزرگترین اربابان زمین دارا بودند، بلکه همچنین در قبال خدمات مربوط به انجام مراسم دینی ـ هنری هفتم در انگلستان برای برگزاری 10000 مراسم عشای ربانی و برای آمرزش روحش مبلغ بسیار عظیمی پرداخت کرد. با پیشرفت قابل توجه در فنون مربوط به کشاورزی فرقه های دینی نیز به مازاد قابل توجهی در محصولات کشاورزی رسیدند، و به این ترتیب کلیسا نه فقط به سرمایه گذاری مجدد سودهای خود جهت افزایش تولید مبادرت ورزید که به شیوه های دیگر درآمد مالی نیز روی آورد. فرقه های دینی که مبالغ قابل توجهی پول نقد در اختیار داشتند، آغاز به قرض دادن سرمایه ی خود در مقابل دریافت بهره کردند. آنها به زودی رهن را برای قرض دادن پولی که زمین زراعی تضمین بازپرداخت آن بود ابداع نمودند (رهن یا mortgage در معنای حقیقی کلمه یعنی وثیقه ی بی جان یا  dead pledge ) . به این ترتیب تمامی درآمد زمین در صومعه ها جمع می شد، زیرا درآمد زمینی که در رهن بود از اصل مبلغ وام کسر نمی شد. این شیوه زمین های زراعی صومعه ها را بیشتر کرد زیرا راهب ها کمترین تردیدی در به اجرا گذاردن وثیقه ها نشان نمی دادند. افزون بر آن، بسیاری از صومعه ها به نیروی کار اجاره ای متکی شدند و توانایی خارق العاده ای در گزینش جدیدترین پیشرفت های تکنولوژیکی از خود نشان دادند: به این ترتیب سرمایه داری از راه رسید.

با این حال مسیحیت نیز مانند سایر ادیان اصلی جهان برای قرن ها دیدگاه مبهمی داشت. هنگامی که بسیاری از فرقه های مسیحی صومعه نشین، سودهای خود را به منتها درجه گسترش دادند، و با هر نرخ بهره ای که بازار کشش آن را داشت پول قرض می دادند، آنها به نحو فزاینده ای از سوی اعضای سنتی تر روحانیت در معرض نکوهش شدید قرار گرفتند، یعنی از طرف روحانی هایی که آنها را در معرض اتهام مال اندوزی و طمع قرار می دادند.

با در نظر گرفتن تعهد مبنایی متکلمین مسیحی به عقل و به پیشرفت، آنچه در صومعه ها انجام گرفت تجدیدنظری در تعالیم سنتی مسیحیت محسوب می شد. پرسش آنها این بود که بهای عادلانه برای کالایی که شخصی برای فروش دارد چیست؟ مطابق با نظر سنت آلبرتوس ماگنوس (1280 ـ 1193) که در دوره ی خود دارای نفوذی عمیقی بود بهای عادلانه ی یک کالا فقط ارزشی بود که خریدار و فروشنده در بازار بر سر آن به توافق رسیده بودند (3). معنای آن این بود که بهای عادلانه تابعی از سود نیست، بلکه مبلغی است که خریداری که از روی رضایت خرید می کند حاضر به پرداخت آن است. چنانچه آدام اسمیت در آن زمان وجود می داشت این نظریه را می پذیرفت، و سنت توماس آکویناس (74 ـ 1225) در هر حال با آن نظریه موافق بود. تعدادی از متکلیمن مطرح وقت همانگونه که با رباخواری، با این نظر نیز مخالفت خود را اعلام نمودند. اما طولی نکشید که ربا را با توجه به وجود واقعی آن در جامعه تعریف (مجدد) نمودند. برای مثال چنانچه بهره ای برای جبران در دسترس نبودن پول وام دهنده برای فعالیت مالی دیگری که برای او در آن لحظه ممکن    می بود پرداخت می شد، این دیگر ربا به حساب نمی آمد و این هم البته عملی بود که اثباتش بسیار ساده بود.

آنچه به این ترتیب روی داد خود دگرگونی بسیار مهمی بود، زیرا اغلب این متکلمین بالاخره مردانی بودند که انزوا اختیار کرده و بیشترشان زندگی فقیرانه ای در پیش گرفته بودند و چنانچه زهد و ریاضت کشی به واقع در صومعه ها ادامه می یافت، به نظر غیر محتمل می نمود که تحقیر سنتی برای مخالفت با تجارت بتواند ملایم تر هم بشود. این که بالاخره چنین شد و آن هم در چنان ابعاد انقلابی خود نتیجه ی مستقیم بر خورد با ضروریات دنیوی بود. سرپرستان صومعه ها با وجود تمامی اعمال صادقانه ی خود در دادن خیرات به فقرا اما در صدد بخشیدن تمامی دارایی و ثروت صومعه به مستمندان نبودند. آنها تولیدات خود را به قیمت تمام شده می فروختند و یا به امیران وام های بدون بهره می دادند. شرکت فعال فرقه های بزرگ دینی در بازار آزاد باعث گردید که متکلمین صومعه ها اخلاق تجارت را مورد بازنگری قرار دهند.

فرقه های دینی توانستند اهداف اقتصادی خود را تعقیب کنند زیرا آنها به حد کفایت قدرتمند بودند تا در برابر هرگونه تلاش برای توقیف و ضبط دارایی های خود توسط نجیب زاده ای طماع مقاومت کنند. اما برای آن که شکوفایی تمام و کمال سرمایه داری سکولار آشکار شود هنوز هم وجود آزادی وسیع نسبت به نظارت و سلب مالکیت ضروری بود. از این رو سرمایه داری سکولار ابتدا در دولت شهرهای نسبتاً دموکرات شمال ایتالیا ظاهر گشت، جایی که نهادهای سیاسی آنها به طور مستقیم و صادقانه بر تعالیم کلیسایی در باره ی آزادی اراده و برابری اخلاقی استوار بود. 

آگوستین، آکویناس و سایر متکلمین اصلی آموزش دادند که چگونه باید مالکیت خصوصی در کشور مورد توجه و احترام باشد و شهروندان برای تعقیب علاقمندی های خود مورد تجاوز دولت قرار نگیرند. علاوه بر آن این تعلیم اصیل مسیحی نیز مورد توجه بود که جدا از نابرابری های دنیوی و واقعی، نابرابری در پراهمیت ترین مفهوم خود وجود ندارد: در چشمان خداوند و در جهان دیگر همه با هم برابرند. آن گونه که پولس مقدس بیان می کند: « نه یهودی وجود دارد، نه یونانی، نه بنده و نه آزاده، نه مذکر و نه مونث، زیرا شما همگی در عیسی مسیح خلاصه می شوید » .

و متکلمین و رهبران کلیسایی دلالت بر چنین اندیشه داشتند. در تمامی تاریخ گذشته ی ثبت شده بردگی امری همه جایی بود ـ مسیحیت در جهانی آغاز گردید که نیمی از جمعیت آن را برده ها تشکیل می دادند. اما در قرن هفتم مسیحیت تنها دین عمده ی جهانی بود که مخالفت صریح دینی در ضدیت با برده داری را ابراز نمود، و در همان قرن یازدهم بود که کلیسا آن عرف وحشتناک را از اروپا بیرون کرد. و این که بعدها برده داری در جهان نو (آمریکا) تکرار گشت خود البته موضوع دیگری است، هرچند که در آنجا نیز برده داری توسط پاپ ها و تمامی نهضت های لغو برده داری با شدت تمام مورد نکوهش قرار گرفت.

کار آزاد جزء اساسی برای ظهور سرمایه داری بود. زیرا کارگران آزاد می توانند اجرت های خود را با کار بیشتر یا ثمربخش تر نسبت به گذشته به حداکثر برسانند. برخلاف آن کسانی که مشغول به کار اجباری هستند از کاربیشتر خود حاصلی نخواهند داشت. به بیان دیگر، استبداد فقط بعضی ها را ثروتمند می کند، اما سرمایه داری می تواند همه را ثروتمند سازد. از این رو هنگامی که دولت شهر های شمال ایتالیا اقتصادهای سرمایه داری را شکوفا ساختند، مسافرینی که از شهرهای آنها بازدید به عمل می آوردند از سطح معیشتی آنها متحیر شدند و همینطور از این که چگونه هرکس با تمام توان مشغول به کار خود بود.

مخرج مشترک در تمامی این تحولات تاریخی تعهد مسیحی به عقل بود و به همین خاطر هم بود که چرا غرب به پیروزی رسید.

 

تاریخ انتشار اولیه 20 دی 1384

 

رودنی ستارک پروفسور علوم انسانی در Baylor University است. این مقاله از کتاب او « پیروزی عقل: چگونه مسیحیت به آزادی، سرمایه داری و موفقیت رسید » استخراج و خلاصه شده است.

 

 

 

1: How Christianity and Capitalism Led to Science by Rodny Stark.

Chronicle Review volume 52.

 

 

1 : لوییس مامفورد در یکی از کتاب های مشهورش (اسطوره ی ماشین) دقیقاً به همین اشتباه تاریخی ماکس وبر اشاره می کند. اگرچه کتاب مامفورد (که هنوز هم به فارسی ترجمه نشده) خود نوعی تاریخ انحطاط غرب و یا تمدن بشری و به شکلی است که در تاریخ متجلی شده و سیر تاریخ بشری را در مجموع منفی ارزیابی می کند اما نکته های جالب و آموزنده در آن فراوان می توان یافت. در رابطه با ماکس وبر وی می نویسد:    «  نظریه ی کلاسیک در باره ی انباشت سرمایه داری ابتدا در قرون وسطی بود که مطرح گردید، و البته نه توسط اقتصاددان ها بلکه توسط علمای مدرسی و آن هم توسط آموزه ی تماماً الهیاتی گنجینه ی رستگاری: با امساک و پرهیزگاری و ایثار عایدی های دنیوی روی هم انباشته می شوند تا به این ترتیب در جهان آخرت مزد بی اندازه به دست آید. یکی از این علما (Vincent de Beauvais)  در قرن سیزدهم مردم را برحذر     می داشت که نه فقط برای معیشت که همچنین برای انباشت کار کنند، یعنی آنچه به جای خود می تواند به تولید ثروت بیشتر بینجامد. محققینی که دائماً برابرگیری زمان پریشانه ی روح سرمایه داری با پروتستانتیسم ماکس وبر را تکرار می کنند باید راهی برای محو شواهد فراوان از قرون وسطی بیابند که این نظریه ی را تماماً رد می کند ». مترجم. 

 

2 :  این چند خط از وایتهد و برگرفته از کتاب ارزشمند « علم و دین » نوشته ی ایان باربور و ترجمه ی بسیار شیوای استاد خرمشاهی همیشه برای من بسیار راهنما بوده است: « فکر نمی کنم حتی بزرگترین یاری فرهنگ قرون وسطایی را به تشکل نهضت علمی روشن کرده باشم. مرادم اعتقاد راسخ آن زمان بود به اینکه هر حادثه ی جزیی بالصراحه می تواند با حوادثی مقدم بر آن ربط داشته باشد و سرانجام نمایانگر اصول کلی باشد . . . هنگامی که این نحو اندیشه را در اروپا با رهیافت سایر تمدنها ـ یعنی خود آن تمدنها قطع نظر از روابطشان با اروپا ـ بسنجیم درمی یابیم که فقط یک منشا باید داشته باشد. باید از اصرار قرون وسطا در باب عقلانیت خداوند ناشی شده باشد، که او را صاحب نیروی انسانوار یهوه و خردمندی فیلسوفان یونان در نظر می آورند . . . در آسیا تصور عامه از خداوند بسان موجودی بود که یا خیلی مطلق العنان بود یا بیش از آن با انسان تفاوت داشت که نسبت دادن این گونه صفات به او تاثیری بر عادات غریزی ذهن بگذارد . . . نظر من این است که ایمان به امکان علم که از دیرباز در تکوین و تکامل نظریه ی علمی جدید دخیل بوده، اقتباس ناخودآگاه از الهیات قرون وسطی است ». مترجم.

 

3 :  اگر صحت این سخن از آلبرتوس ماگنوس را بپذیریم بنابراین باید به این نتیجه گیری برسیم که بیش از هفت قرن پیش آلبرتوس ماگنوس به واقعیتی رسید که چپ های ما (و البته جاهای دیگر) هنوز هم به آن نرسیده اند. برای آنها بهای واقعی یک کالا نه از ارزش مصرف آن کالا که از چیزی مبهم به نام ارزش مبادله ناشی می شود. برای آنها در واقع ارزش یک کالا مسئله ای ذهنی نیست (و به برآورد مصرف کننده از آن کالا باز نمی گردد) بلکه از مقایسه ی کار اجتماعاً لازم در آن به دست می آید و کمیتی معین است، یا کمیتی که می توان آن را به دقت معین کرد. این خطا از آنجا ناشی می شود که برای این دوستان هنوز که هنوز است تنها منشا ثروت یک چیز بیشتر نیست: کار، و آن هم البته کاری که از بازوان کارگران تراوش می کند و نه کاری که غیر پرولتر ها انجام بدهند. بنابراین کار بازاریابان، فروشندگان و کسانی که به دنبال راه های جدید تولید ثروت هستند کار واقعی محسوب نمی شود. تصور خود مارکس در آثارش از کار بسیار مبهم و چند پهلو است و یا بهتر گفته شود اکثراً و به شدت تحت تاثیر اندیشه های رومانتیک قرار دارد. در حالی که از نظر او شکار برای اقوام اولیه نوعی کار است اما کار در معنای واقعی و هرگاه که او جدی و راجع به مسائل زمان خود می نویسد فقط و فقط کار گارگران در کارخانه ها است و بس.

می توان اضافه نمود که از آنجا که قوانین فیزیک هنوز هم معتبر هستند، بنابراین بدون صرف انرژی در مفهوم فیزیکی (و حتی روان شناختی) هیچ شکلی از « کار » قابل انجام نیست. در این مفهوم کلی البته هر چه انسان انجام دهد نوعی کار است، حتی اگر شکنجه ی زندانیان سیاسی توسط پلیس امنیتی باشد. در چنین مفهوم گسترده ای البته منشا تمامی ثروت ها کار است، حتی ثروت هایی که انسان در آنها نقشی ندارد یا نقشی حد اقل دارد. زیرا حتی برای تولید کربوهیدارت ها در فرایند فتوسنتز در گیاهان (آنچه بدون آن حیات از شکل اولیه فراتر نمی رفت) یا در واقع همان تولید در مفهوم زراعی انرژی خورشید ضرورت اولیه است. بنابراین در چنین نگرش گسترده ای کار یقیناً منشا همه گونه ثروت است، لیکن در اینجا فعالیت های ذهنی سرمایه داران و بانکداران نیز کار واقعی به حساب می آیند. اما به طور خلاصه به عقیده ی من این گونه نگرش های « مرغ یا تخم مرغی » چه در دفاع از سوسیالیسم باشد چه سرمایه داری بسیار کودکانه و سطحی هستند و باید از آنها پرهیز شود. مترجم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.