باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

سفری به قلب دشمن

نجم والی

علی محمد طباطبایی

 

 

 

نویسنده عراقی نجم والی که در تبعید زندگی می کند به اسرائیل می رود

تا پرده از روی بعضی حقایق ناراحت کننده در باره ی رهبران

 کشورهای عربی بردارد

 

هنگامی که در اسرائیل و یا نزد ما در جهان عرب کودکی به دنیا می آید، تاریخ مناقشه ی عربی ـ اسرائیلی از همان بند نافش خود را به او می رساند. از زمان بیانیه استقلال کشور اسرائیل در 14 ماه می 1948، آن کشور به « دشمن شماره 1 » کشورهای عربی تبدیل شده است.

با این وجود از همان دوران کودکی پرسشی ذهن مرا به خود مشغول کره بود: چگونه است که این کشورِ به طریقی « قادر مطلق » توانست با چنین موفقیتی که سخنرانی های رسمی می خواهند ما باور کنیم « کشورهای عربی را غرق در رخوت و سستی کند ». و چرا در عین حال آنها تا این اندازه مطمئن بودند که « کشور کوچک دارودسته صهیونیست ها » به طور اجتناب ناپذیری از « نقشه جهان حذف خواهد شد ». من هرگز پاسخ قانع کننده ای پیدا نکردم و در واقع میان « مسئله یهود » و « مسئله فلسطین » و میان « قربانیان هولوکاوست » و « قربانیان بنیان گذاری اسرائیل » رابطه ای ندیدم. 

شاید ابتدا می بایست منتظر می ماندم تا فیلسوف مشهور ژان پل سارتر از اسرائیل دیداری به عمل آورد تا آنگاه بتوانم آن اصل مهم او در فلسفه ی وجود ی اش را کشف کنم: قبل ازآن که در باره ی دیگری برای خودت تصوری درست کنی، برای بدست آوردن شناخت صحیحی از او تلاشی بکن! آیا رفتن به چنین مسیری متضمن ارج نهادن و پذیرش درخواست به رسمیت شناختن اسرائیل نبود؟ آیا نمی توانست به معنای پذیرش دیگری و خوشامدگویی او به عنوان یک شریک باشد؟ مفهوم آن اصل فلسفی اعتراف به این واقعیت بود که یهودی ها و اعراب درکنار یکدیگر در فلسطین زندگی کرده و هر دو موظف به یافتن راه حلی هستند که برای مردمِ هر دو طرف قابل قبول باشد و آنهم البته بدون دخالت طرف سوم. بدون سخن گفتن مستقیم با دیگری و آموختن شیوه های زندگی او صلحی هم نمی تواند برقرار گردد.

اما چرا رهبران ما از چنین حقیقتی وحشت دارند؟ هراس آنها از این است که شاید هم میهنان آنها به این شناخت برسند که تنها پیوند میان سکون و تخریب جوامع عربی با مناقشه عربی ـ اسرائیلی این است: صلح با اسرائیل به نشئه ی سکر آوری که رهبران عرب به یاری آن مردم خود را در وضعیت سستی نگه میدارند خاتمه خواهد داد. این علت آن مسائلی است که اسرائیل برای آنها مورد نکوهش قرار می گیرد.

فقدان مداوم بهبود اوضاع اقتصادی، افت سطح آموزشی، گسترش ایدئولوژی بنیادگرا همگی با نبود دموکراسی و « خانواده ی های فاسد حاکم » مرتبط هستند، همراه با تکبر و احساس انزجار آنها نسبت به مردم خودشان و نه نسبت به اسرائیل. مواد خام و نیروی کار موجود در کشورهای عربی برای شکوفایی اقتصادی آنها از هر جهت کافی است. با این وجود ما در این کشور ها شاهد چه وضعیتی هستیم؟ کنترل و فشار شدید سیاسی بر آزادی های فردی که باعث فرسایش طبقه متوسط شده است، رشوه خواری و تبعیض که افراد متخصص و تحصیل کرده را وادار به مهاجرت می کند. اسرائیل با این اوضاع و احوال چه رابطه ای دارد؟

در این میان اسرائیل که مانند عرب ها در همان مناقشه گرفتار شده است موفق به ساختن جامعه ی مدرنی با قدرت علمی و اقتصادی حیرت آور شده است. بله، این درست است که در اسرائیل نظامی گرایی وجود دارد و باید به خط و مشی های وحشیانه و اشغالگرانه آن اشاره شود. لیکن من می خواهم که این موارد را به خود روشنفکران اسرائیلی واگذارم. آنها باید برای صلح مبارزه کنند، به همان نحوی که بعضی از روشنفکران عرب نیز به آن آغازیده اند.  

هنگامی که من در 2007 مسافرتی به نقاط مختلف اسرائیل به عمل آوردم، برایم روشن شد که چرا کشورهای عربی نگران آن هستند که هم میهنان آنها از این کشور دیداری به عمل آورند. آنها از این می ترسند که شاید این مسافرین میان حقوق مدنی مردم در اسرائیل و آنچه در سرزمین های خود در اختیار دارند مقایسه ای به عمل آورند. شاید این مسافرین به « عرب های 48 » برخورد کنند، فلسطینی هایی که ارتش اسرائیل نتوانسته بود آنها را بیرون کند. چنین مسافرانی ممکن است ببینند که فلسطینی های ساکن در اسرائیل اساساً از همان حقوق شهروندان دیگر کشور برخوردارند. و این که آنها اجازه دارند دیدگاه های خود را آزادانه بیان کنند و سنت های خود را بدون هراس از زندانی شدن زنده نگه دارند. یا شاید آنها با فلسطینی هایی برخورد کنند که می توانند در آنجا به نمایندگان خود رای دهند و احزاب مورد علاقه خود را داشته باشند. هنگامی که چنین مسافرینی وضعیت این مردم را با مردم خودشان مقایسه کنند، یا با وضعیت فلسطینی هایی که در کشورهای عربی زندگی می کنند، شاید به ناگهان بی عدالتی و خیانتی در برابر چشمان آنها ظاهر شود که عرب ها در کشورهای خود و برای تمام طول عمرشان به نام « فلسطین اشغالی » در معرض آن قرار می گیرند.

 اسرائیل حتی در شرایط جنگی نیز دموکراسی خود را تعطیل نکرد.  لیکن شهروندان کشورهای عربی برای رهبران خود کمترین ارزشی ندارند.

« سفر من به قلب دشمن » تلاشی بود برای تعقیب مسیری که یک مصری و یا دقیق تر گفته شود برنده جایزه صلح نوبل در 1978 نجیب محفوظ در نامه ای به همکار اسرائیلی خود ساسون سومخ بیان کرده بود: « من رویای آن روزی را می بینم که به همت همکاری میان ما این منطقه به کانونی لبریز از روشنایی آموزش و علم تبدیل شده و با والاترین اصول آسمانی رستگار شده باشد ».

او آنقدر زنده نماند که بتواند تحقق این رویای خود را مشاهده کند. نجیب محفوظ در 1996 چشم از جهان فروست. او در 1994 هدف یک سوء قصد قرار گرفت که از آن جان سالم به در برد. یک سال بعد اسحاق رابین نخست وزیر اسرائیل توسط یک افراط گرای یهودی و به بهانه همکاری برای ایجاد صلح ترور شد.

امیدوارم که مردم هر دو طرف به رویگردانی از سیاست تهدید و ارعاب ادامه داده و زندگی خود را در نبرد بی امان برای صلح به مخاطره اندازند. شصت سال پس از بنیان گذاری اسرائیل مایلم به رویایی که محفوظ  بیان کرده بود همچنان باور داشته باشم.

 

 

http://www.ksta.de/jks/artikel.jsp?id=1209912074141 

http://www.signandsight.com/features/1698.html

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.