باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

پاریس چرا می سوزد؟

امیر طاهری

نیویورک پست

4 نوامبر 2005

برگردان علی محمد طباطبایی

تاریخ انتشار اولیه دو شنبه 16 آبان 1384

 

 

 

چنین به نظر می رسد که حکومت شیراک در حریف شدن با بمبی ساعتی و

در حال تیک تیک کردن بسیار ناتوان است هنگامی که شب فرامی رسد،

درد سرها هم شروع می شوند و شکل کلی آنها همیشه یکی است

 

دسته های نوجوانان در کلاه های دوچشمی با آتش زدن اتوموبیل های پارک شده در گوشه و کنار خیابان ها، شکستن شیشه ی پنجره های مغازه ها با راکت های بیس بال و در هم شکستن باجه های تلفن عمومی و چپاول سینماها، کتابخانه ها و مدرسه ها کار خود را شروع می کنند. هنگامی که پلیس در صحنه حاضر می شود شورشیان با سنگ، چاقو و راکت بیس بال به استقبال آنها می روند.

این ها صحنه هایی از کرانه ی غربی نیست، بلکه مربوط است به 20 شهرک فرانسوی که غالباً به پاریس چسبیده اند، ولی اکنون به درون روایتی اروپایی از انتفاضه فرو رفته اند که به نظر می رسد فعلاً خارج از کنترل است.

گرفتاری ها یک هفته قبل و ابتدا در Clichy-sous-Bois حومه ای محروم از شرق پاریس آغاز گشت. وزیر کشور لاف زن فرانسه نیکولا سارکوزی با ارسال 400 پلیش شدیداً مسلح برای « تحمیل قانون جمهوری » واکنش نشان داد و وعده کرد که « لات ها و اراذل » را ظرف همان روز سر جای خود خواهد نشاند. هرچند که طی چند روز بعدی همه می توانستند در یابند که این یک « طغیان عناصر جنایتکار » نبود که بتوان آن را با ترکیبی از لاف زنی و باتوم ها رفع و رجوع کرد.

روز دوشنبه در پاریس همه از « بحران بی سابقه » صحبت می کردند. هم سارکوزی و هم رئیسش، نخست وزیر دومینیک د ویلپن مجبور شدند که از مسافرت های خارجی خود انصراف دهند تا به حل و فصل معضل آشوبگران بپردازند.

اما این ها همه چگونه آغاز شده بود؟ روایتی پذیرفتنی از آن حکایت دارد که در میانه ی هفته ی گذشته گروهی از پسرهای نوجوان در محله ی Clichy  مشغول یکی از ورزش های مورد علاقه ی خود بودند: سرقت قسمت هایی از اتوموبیل های پارک شده.

به طور معمول هیچ رویداد فوق العاده ای نمی بایست روی دهد، زیرا سالها بود که پلیس در آن حومه ی پاریس حضور نمی یافت. دردسر هنگامی آغاز گردید که یکی از سکنه ی آنجا، بانویی فضول، به پلیس تلفنی بازی سرقت از اتوموبیل ها را که در روبروی منزل او به وقوع می پیوست گزارش داد. حالا دیگر پلیس موظف بود که کاری کند ـ عملی که معنایش داخل شدن در شهری بود که، همانگونه که اشاره شد، برای پلیس منطقه ی ممنوعه محسوب می شد.

و همین که پلیس وارد صحنه گردید نوجوانان که برای سال ها بدون کمترین مزاحمت بر Clichy  حکومت می کردند واقعاً به خشم آمدند. یک تعقیب و گریز واقعی در خیابانها به وقوع پیوست و دو نوجوانی ها که در واقع تحت تعقیب پلیس نبودند در یک پست فشار قوی برق پناه گرفته و در نتیجه در اثر برق گرفتگی جان باختند. و همین که خبر مرگ آنها انتشار یافت Clichy یکجا به خروش آمد. دسته های نوجوانان با فریاد های « الله اکبر » و مسلح به هرچه می توانستند به دست آورند آغاز به وحشی گری کرده و نیروهای پلیس را مجبور به فرار نمودند.

مقامات رسمی نمی توانستند به دسته ای از نوجوانان جازه دهند که پلیس را از ناحیه ای فرانسوی بیرون اندازند. بنابراین آنها مقابله به مثل کرده و نیروهای ویژه مشهور به CRS را با خودروهای زره پوش و شیوه های خشن عملیاتی به منطقه گسیل داشتند.

ظرف فقط چند ساعت علت اصلی حادثه فراموش گردید و موضوع به تقاضای نمایندگان آشوبگران مبنی بر آن که پلیس فرانسه باید « مناطق اشغالی » را ترک کند تبدیل شد. در اواسط هفته شورش به سه ایالات همسایه ی پاریس با جمعیت 5/5  میلیون نفری سرایت کرد.

اما در این نواحی دچار ناآرامی شده در واقع چه کسانی زندگی می کنند. در خود Clichy بیش از 80 درصد سکنه را مسلمان های مهاجر یا فرزندان آنها تشکیل می دهند که غالباً از کشور های عربی و آفریقای سیاه آمده اند. در شهرهای دیگر درگیر ناآرامی جامعه ی مسلمان های مهاجر 30 تا 60 درصد جمعیت را تشکیل می دهد. اما این ها تنها ویژگی هایی نیستند که تعین کننده اند. میانگین بیکاری در این نواحی در حدود 30 درصد برآورد شده است، و اگر کارگران آینده از میان این نوجوانان مورد نظر باشد درصد بیکاری به 60 درصد می رسد.

در این شهرهای حومه ای که در دهه ی 1950 و در تقلید از سیاست مسکن شوروی در دوره ی استالین ساخته شده است، مردم در شرایط بسیار فشرده در کنار هم زندگی می کنند، گاهی چندین نسل در یک آپارتمان کوچک، تا به این ترتیب « زندگی واقعی فرانسوی » را فقط در برنامه های تلویزیونی تماشا کنند.

فرانسوی ها به موفقیت سیاست های خود در جذب خارجی ها به دورن جامعه ی فرانسوی بسیار افتخار می کنند، آنچه که گفته می شد مهاجرین را با هر پیش زمینه ای به « فرانسوی واقعی » و آن هم در گذر فقط یک نسل تبدیل می کند. این سیاست ها تا زمانی که مهاجرین در گروه های کوچک به فرانسه می آمدند مفید بود و به این ترتیب آنها می توانستند در جریان اصلی جمعیت فرانسه حل شوند. اما وقتی در این نواحی کمتر از 20 درصد شاگردان مدرسه ها را فرانسه زبانها تشکیل می دهند جذب نمی تواند موفق باشد. از طرف دیگر هنگامی که در دهه ی 1990 فرانسه خدمت اجباری نظام وظیفه را لغو نمود، سازوکار توانمند دیگری را نیز برای جذب از دست داد.

هنگامی که تعداد مهاجرین و فرزندان آنها در یک منطقه ی بخصوص افزایش می یافت، همواره تعداد بیشتری از سکنه ی فرانسوی به « محله های آرام تر » نقل مکان می کردند و به این ترتیب جذب باز هم با دشواری بیشتری روبرو می گشت.

در بعضی از نواحی این امکان برای یک مهاجر وجود دارد که تمام عمر خود یا فرزندانش بدون حتی کمترین نیاز به زبان فرانسوی سپری شود، تا چه رسد به آشنا شدن آنها با هرگونه جنبه ای از فرهنگ فرانسوی. نتیجه چنین عملی بدون شک غرق شدن در احساس بیگانگی است و در عوض برای اسلام گرایان افراطی موقعیتی فراهم می شود که بتوانند پیام های خود را برای جدایی نژادی دینی و فرهنگی تبلیغ کنند.

حتی بعضی ها خواهان نواحی هستند که در آنها مسلمان ها اکثریت جمعیت را تشکیل می دهند تا به این ترتیب آنها بتوانند بر مبنای نظام « ملت » در امپراتوری عثمانی سازمان دهی مجدد شوند: هر جامعه ی دینی (یا ملت) از حقی برای سازمان دهی زندگی اجتماعی، فرهنگی و آموزشی در مطابقت با عقاید دینی خود برخوردار خواهد بود. 

در بعضی از نواحی فرانسه یک نظام بالفعل « مبتنی بر ملت » هم اکنون وجود دارد. در این بخش ها تمامی زنها موظف به رعایت « حجاب » اسلامی هستند در حالی که مرد ها ریش های خود را به اندازه ای بلند می کنند که رهبران دینی توصیه می کنند. در این نواحی افراط گرایان باعث شده اند که مغازه دارانی که نوشابه های الکلی یا گوشت خوک به فروش می رساندند به نقاط دیگر نقل مکان کنند. آنها « خانه های فساد » یعنی سالن های رقص، سینماها و تئاتر ها را مجبور به تعطیل شدند کردند و بیشتر اداره ی امور این مناطق را به دست گرفتند.

خبرنگاری که تعطیلات آخر هفته گذشته را در Clichy و شهرهای همجوارش Bondy ،                Aulany-sous-Bois و Bobigny گذرانده در همه جا فقط یک پیام عمده را شنیده است: مراجع فرانسوی نباید مداخله کنند. « همه ی آنچه ما می خواهیم این است که ما را به حال خود گذارند »، این را مولود دهمانی می گوید، یکی از « امیرهای » محلی که در مذاکرات برای قانع ساختن فرانسوی ها جهت عقب نشینی پلیس و اجازه دادن به کمیته ای از شیخ ها ـ عمدتاً از اخوان المسلمین ـ برای گفتگو در باره ی پایان دادن به خصومت ها شرکت دارد.

پرزیدنت ژاک شیراک و نخست وزیر د ویلپن بسیار دمغ و رنجیده اند زیرا بر این تصور بودند که مخالفت آنها با سرنگونی صدام حسین در سال 2003 می توانست در جوامع اسلامی، کشور فرانسه را به سمبل قهرمانی تبدیل کند. آن توهم اکنون نقش بر آب شده است و حکومت شیراک که فعلاً از میان بحران عمیق سیاسی عبور می کند به نظر می رسد که در برآمدن از پس آنچه روزنامه ای فرانسوی آن را « بمب ساعتی در حال تیک تیک کردن » می نامد سخت ناتوان است.

اکنون روشن شده است که تعداد قابل توجهی از مسلمان های فرانسه نه تنها دست رد بر سینه ی جذب شدن در « فرهنگ برتر فرانسوی » می زنند که قاطعانه معتقد هستند که اسلام والاترین شکل زندگی را عرضه می دارد که تمامی انسان ها باید آرزومند آن باشند.

پس بالاخره چه باید کرد؟ یک راه حل که توسط Gilles Kepel  یعنی مشاور شیراک در مسائل اسلامی ارائه شده است خواهان ایجاد « یک آندلس جدید » است که در آن مسیحی ها و مسلمان ها بتوانند در کنار یکدیگر زندگی کرده و در ایجاد یک آمیزه ی (سنتز) فرهنگی همکاری کنند.

هرچند که مشکلی که با این رویای Kepel  وجود دارد این است که در آن موضوع مهم قدرت سیاسی به هیچ وجه مورد توجه قرار نگرفته است. چه کسی باید بر این آندلس جدید حکومت کند: مسلمان ها یا فرانسوی های عمدتاً سکولار؟

سیاست فرانسوی به ناگهان دوباره ارزش توجه کردن دارد، حتی اگر چه برای استدلال ها و منطق معیوبش باشد. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.