باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

آخرین قهقه ی مغربی

چگونه اروپا تهدیدهای اسلام بنیادگرا را نادیده می گیرد

فواد عجمی (1)

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

بو عبدیل (ابو عبدالله محمد یازدهم) آخرین پادشاه مسلمان گرانادا (غرناطه) بود. مطابق با افسانه های اسپانیای مغربی وی در 2 ژانویه 1492 کلید شهرش را به فاتحین مسیحی تحویل داد. به هنگام مراجعت بر روی یکی از بلندی های شهر توقفی نمود تا یک آخرین نگاه را بر قلمرویی که از

دست داده بود بیندازد. از آن زمان به بعد نام آن مکان به El Ultimo Sospiro del Moro تغییر یافت، یعنی « آخرین آه مغربی ». از مادر کمتر احساساتی بوعبدیل نقل می کنند که با کنایه در باره ی پسرش چنین گفته است « مثل یک بچه برای سرزمینی گریه می کند که نتوانست چون یک مرد از آن دفاع کند ». از آنجا که بوعبدیل به پادشاهان کاتولیک فردیناد و ایزابلا کرنش کرده بود در سنت اسلامی نیز نامش به نیکی برده نمی شود. اما در هر حال سرنوشت بدی برای گرانادا رقم خورده بود. در حالی که مسیحیان به مرور بقیه شبه جزیره ی ایبریا را تصرف می کردند این آخرین سنگر اسلام برای مدت دویست سال در دستان مسلمانان باقی مانده بود. بدین ترتیب بود که گرانادا به یک سمبل تبدیل گشت. هر زمان که وقایع نگاران اسلامی در باره ی سرنوشت این شهر چیزی می نویسند بلافاصله اضافه می کنند که « اگر خدا بخواهد آن را دوباره به اسلام بازپس می دهد ». حتی شاعری عرب از زمانه ی ما با کنایه از سرنوشت گرانادا تعریف می کند « در خیایان های گرانادا در حال قدم زدن جیب هایش را به دنبال کلید خانه هایش حستجو می کرد ». ال آندالوثیا  آندلس ـ  بدین ترتیب به یک زخم عمیق اسلام تبدیل گشت، به مکانی که خاطرات رنج آورش به یاد مسلمان ها می آورد که زمانی توسط اسلام فتح شده و سپس از دست رفته بود.

پیروزی اروپا به قدری همه جانبه به نظر می رسید که گویی فتحی برای همیشه بود. حتی مسلمان های بالکان که تحت تاثیر فرهنگ عثمانی بودند تبدیل به یک جامعه ی مخصوص به خود شدند. آنها به هنگام عقب نشینی عثمانی ها از اروپا به جا مانده بودند. به قول خودشان « همچون جلبک های دریایی در سرزمین خشک ». با این حال انتقام دیرهنگام بوعبدیل از اروپا به شکل غریب و مرموزی روی داد. آن گونه که می توان دید این جمعیت شناسی است که نوشتن این تاریخ را به عهده گرفته است: از یک طرف پیر شدن حمعیت اروپا و هم زمان انفجار جمعیت در خاورمیانه و شمال آفریقا از دیگر سوی.

امروزه در حدود 15 میلیون مسلمان در اتحادیه اروپا زندگی می کنند. دهه 60 قرن گذشته مقارن با رشد اقتصادی شدیدی در این ناحیه از جهان بود که در نتیجه ی آن نیاز مبرم به « نیروی کار میهمان » ایجاد گردید و بدین ترتیب یک مهاجرت بسار وسیع از مسلمان ها به اروپا آغاز گشت. این مهاجرین جدید به خاطر اقبال خوشی که از آن برخوردار شده بودند بسیار شادمان بودند. آنها به خود زحمات بسیار هموار می کردند تا با این جهان در ابتدا بیگانه به خوبی کتار بیایند. تلاش آنها برای آن بود که حق را نسبت به اروپا به جا آورند. در ابتدا همان گونه که معمولاً در حرکت های مهاجرتی رسم است تصور بر این بود که توقف در اروپا برای همیشه نخواهد بود. اما برای بخش قابل توجهی از آنها، الجزیره و کازابلانکا، بیروت و آناتولی تبدیل به مکان های غیر قابل برگشت شده بودند، زیرا جهان اسلام شعله ور شده بود. در لبنان همچون عراق شورش و قتل عام آغاز گشت، در سوریه جنگ داخلی بیداد می کرد، و در الجزیره یک دوره ی رنج آور از خون و خون ریزی به جریان افتاده بود. نیاز مبرم اقتصادی از میان کشورهای عربی و اسلامی یک راه میان بر به کشورهای اروپایی باز کرده بود.

در دهه هشتاد جنگ های داخلی در این قسمت از دنیا به یک امر عادی تبدیل شدند. در یک طرف امتیاز های ویژه ی طبقاتی قرار داشتند و در طرف مقابل خصومت و نفرت افراطی. در این جنگ بی امان حاکمان مستبد و قدرت های نظامی بودند که توفق داشتند. دشمنان شکست خورده ی آنها مخفی شده و فرار را بر قرار ترجیح می دادند: آنها بلادرنگ مبارزه ی خود را از هامبورگ، کپنهاگ یا لندن ادامه می دادند.

پا یتخت بریتانیا به علت در خود جای دادن بسیاری از هسته های افراطی اسلامی « لندستان » نامیده می شد. صورت حساب های پرداخت نشده ای که این مبارزین با حاکمان منفور در کشور های خود داشتند اکنون به کمک اقدام های براندازانه و خرابکارانه در اروپا تصفیه می شد. « در تمامی سرزمین های عربی من در خطر جدی قرار داشتم. بنابراین به لندن رفتم ». اینها سخنان اسلام گرای چهل ساله یاسر سیری است. او یک مرکز نظارتی اسلامی را به کار انداخته و بر ضد حکومت خودکامه ی حسنی مبارک فعالیت سیاسی و تبلیغاتی می کند. سیری در کشور خودش شدیداً تحت تعقیب قضایی است. او به طور غیابی سه بار محکوم شده است: 25 سال کار اجباری به خاطر وارد کردن مخفیانه ترویست های اسلامی به مصر، 15 سال به جرم حمایت از مخالفین سیاسی ـ دینی. وی حتی به علت تبانی در قتل یکی از مقامات بلند پایه ی دولتی مصر به اعدام محکوم شده است. سیری در لندن از نعمت آزادی و اقدامات ایمنی و حمایتی یک فرهنگ لیبرالی برخوردار است و در آنجا دلیلی ندارد که از اخراج شدن و تحویل به دولت نظامی قاهره نگرانی به خود راه دهد.

اما یاسر سیری در خلاء عمل نمی کند. امروزه اسلام قابل حمل و نقل شده است. مسلمان های دیگر در فرار از کشورهای خود آن را با خود به همراه آورده اند. مسلمان ها اکنون به بلاد کفر، یعنی سرزمین مردم بی ایمان پناهنده شده اند، و درست در همین سرزمین کفار است است که گونه ی جدیدی از اسلام گرایان عقاید افراطی خود را بارور می سازند. اما آنها تقریباً کمترین علائقی به این سرزمین جدید ندارند. یک حلقه ی به طور دائم در حال بزرگتر شدن از تندروهای اسلام سیاسی در محیط جدید خود در جستجوی آن نعمت هایی هستند که برایشان بسیار جالب توجه است: آنها به خوبی قدر کمک های اجتماعی، حق پناهندگی و البته تلفن های بی سیم را می دانند. با این حال منطق جذب در جامعه ی جدید برای آنها موضوع تنفر آمیزی است. آنها رفت و آمد برای خواهران و دختران خود با « بیگانه ها » را ممنوع می کنند. در حقیقت این انتظار وجود داشت که کثرت گرایی و تنوع جهان باز اروپایی باعث شود که آنها به یک قرائت متناسب از ایمان اسلامی نائل شوند اما حالت عکس آن درست از آب درآمد. در بلاد کفر دین که به عنوان ابزار مبارزه به وضعیت وخیمی دچار شده بود به چیزی برنده و افراطی تبدیل گردید. آنچه برای تکامل شخصیت روان نژند محمد عطا که نقش « خلبان مرگ » را در 11 سپتامبر به عهده گرفته بود تعیین کننده بود زندگی در هامبورگ و آن قرائتی از اسلام بود که در آنجا عرضه می شد. در اینجا بود که برای بار اول کینه ی بیمارگونه ی عطا از زندگی مدرن، زنان و آن مصر غرب زده شکل گرفت که دست پخت رژیم حسنی مبارک بود. و هامبورگ همچنین شهری بود که در آن یک جوان اهل میهمانی و پارتی از خانواده ای لبنانی و سکولار استحاله ی باورنکردنی خود را از سر گذراند. او که زمانی دانش آموز مدرسه ی تیزهوشان کاتولیک در بیروت بود در کابین خلبان هواپیمای یونایتد ایرلاینز کشته شد که در 11 سپتامبر 2001 در مزارع Shanksville  در  پنسیلوانیا تکه تکه گردید.

برای بوجود آمدن افراط گرایی جدید تلویزیون های ماهواره ای نقش تعین کننده ای داشتند. آنها به عرب ها و مسلمان ها، حال هر کجا هم که باشند خواهند رسید و وعظ کنندگان جدید با اشتیاق فراوان از کانال های ماهواره ای استفاده فراوانی می کنند. با برخورداری از امنیت موجود در شهرهای اروپایی آنها فضا را از ارتعاش های ستیزه جویانه پر می کنند: آنها از این طریق است که بر ضد جذب شدن در جامعه جدید تبلیغ و فعالیت می کنند.  مردان مسلمان را از دست دادن با خانم ها در دانشگاه ها، از سلام کردن آنها به کافرین در روزهای تعطیل دینی و همچنین از خدمت در ارتش و نیروهای پلیس کشورهای غربی نهی می کنند. سید قطب اسلام گرای مصری که می توان او را پدرخوانده ی بنیادگرایان اسلامی روزگار ما دانست و در 1966 به دست رژیم جمال عبدالناصر اعدام گردید می نویسد: « یک مسلمان هیچ ملیتی ندارد مگر عقاید اسلامی اش ».

تندورهای اسلامی دلیلی نمی بینند که برای آنچه در کشورهای اروپایی انجام می دهد شرمنده باشند. لائیتیسه برای مسلمان های فرانسه و رهبران افراطی آنها چه معنا می دهد؟ هیچ چیز مگر قاعده ی یک جامعه ی بی بند و بار که می خواهد به کودکان اسلام و به ویژه بانوان آنها فرهنگ بی دین خود را تحمیل کند. آنها کدام وفاداری را به فرانسه مدیون هستند؟ تنفر و انزجار کودکان مسلمان در حاشیه های شهرهای فرانسه به عنوان کینه خواهی بحق به خاطر جنگ های استعماری فرانسه در جهان اسلامی به شمار می آید. فرانسه در دهه ی 30 قرن نوزدهم الجزیره را به استعمار خود درآورد. به همین خاطر الجزیره ای های جوان (و به همراهشان جوان های تونسی و مراکشی) امروز انتقام خود را از فرانسه می گیرند. فرانسه به ساکنان محله های حاشیه ای مسلمان نشین و در حال انفجار همه چیز و هم زمان هیچ چیز را مجاز می دارد. او آنها را در بدبختی خود رها می کند و هیچ فضایی برای پذیرفته شدن به درون جامعه ی فرانسوی باز نمی کند. اما با این حال به آنها یک قدرت به بیان در نیامده در سیاست خارجی اش اعطا می کند، یعنی سیاست خارجی فرانسه در برابر اسلام و خاورمیانه.

اما اغتشاش حتی کشور آرامی چون بلژیک را نیز بی نصیب نگذارد. در آنتورپن، دیاب ابوجعجع، یک جوان 32 ساله ی لبنانی برای اختیار دادن به مسلمانان بلژیک گامی جلوتر گذاشت. به عقیده ی او « جذب » چیزی نیست مگر « تجاوز به عنف فرهنگی »  . وی بعد ها اعتراف می کند که داستانی که به هنگام ورودش به بلژیک در باره ی تحت تعقیب قرار داشتن به علت فعالیت سیاسی در کشور لبنان تعریف کرده ساختگی بوده است. به گفته ی خودش این نوعی « حقه ی سیاسی »  است اما بالاخره چه می توان کرد. قانون اساسی بلژیک زبان های هلندی، آلمانی و فرانسوی را به عنوان زبان های رسمی می پذیرد اما حالا آقای ابوجعجع پیشنهاد می کند که دایره ی تنوع زبان های رسمی به اندازه زبان عربی فراخ تر شود.  

سیاست مداران اروپایی وضعیت دشوار در اروپا را به درستی می شناسند. فرار به ضد آمریکاگرایی چه از روی قصد و چه ناآگاهانه تلاشی است برای یک پیوند ناخجسته با مردم مسلمان در این کشورها. به عرب ها و تمامی مسلمانان جامعه اروپا ضد آمریکا گرایی را بدهید، به طور واضح به سود فلسطینی ها جبهه گیری کنید تا بدین ترتیب از خشم آنها مصون بمانید. طبل مخالفت با جنگ آمریکا بر علیه عراق را به صدا در آورید تا بدین ترتیب خشم توفنده ی جهان عربی از کنار شما به سلامت عبور کند.

برنامه ی به اصطلاح پرهیز از خطر کشورهای اروپایی این گونه است. اما بدین ترتیب مصون ماندنی در کار نیست. این درست که اسپانیا در لشکر کشی آمریکا به عراق شرکت نمود اما چنانچه دقیق تر مسئله را مورد توجه قرار دهیم خواهیم دید که اسپانیا علائق اعراب را برای سال های متمادی مورد حمایت خود قرار داده بود. درمیان تمامی کشورهای بزرگ اروپایی اسپانیایی ها غالباً بیشترین درک و طرفداری را نسبت به مسئله ی فلسطین از خود نشان داده بودند. تازه در 1986 بود که اسپانیا اسرائیل را به رسمیت شناخت و با آن روابط دیپلماتیک برقرار کرد. اما تمامی این حمایت ها مانع از بمب گذاری های 11 مارس در مادرید نشد.

اروپایی ها برای ساختن « خانه ی بزرگ اروپایی » خود بسیار علاقمند هستند و تلاش جدی به خرج می دهند. حال هر نظم سیاسی هم که در نهایت برقرار کنند فرقی نمی کند، ساختمان آنها بهر رو در نزدیکی کانون های اصلی خطر قرار خواهد داشت. یک جهان کامل، درست آن طرف خیابان جبل الطارق در یک بحران تاریخی طولانی مدت گیر افتاده است. این که حاکمان کشورهای عربی به اتباع خود آزادی و یک الگوی اجتماعی متناسب و کار اعطا کنند، خیر از چنین چیزی فعلاً خبری نیست و در دستور کار قرار ندارد. این واقعیتی دردناک از تاریخ معاصر است که مردم کشورهای عربی دیگر هیچ انتظاری از حاکمان خود ندارند. در این نقطه از جهان هیچگونه احتمال و امکانی برای سرنگونی دیکتاتوری های حاکم و ایجاد اصلاحات وجود ندارد. دشمنان مسلح آنها که در مادرید یا روتردام فرود آمده و مقیم شده اند امروزه در انزوای خود در جستجوی رضایت مندی در سرزمینی بیگانه اند. در قاهره هیچ کس این حق را ندارد که بر ضد حسنی مبارک تظاهرات کند اما در پارک فینزبوری لندن که می توان. خشونت جهان عرب در باره ی تصمیم فرانسه در باره ی منع حجاب در مدارس دولتی مقیاسی است از این خشم جابجا شده. اسپانیایی ها ممکن است قساوتی که دامن گیرشان شده را به حساب شرکت آنها در تهاجم نظامی آمریکا به عراق بگذارند. اما واقعیت تیره تر از این حرف ها است: موضوع این است که اکنون نوبت به اسپانیا رسیده بود. شاید ژاک شیراک تصور کند که  موفق شده است فرانسه را با دوری از جنگ عراق از آنچه به سر اسپاینایی ها آمده معاف کند. اما او خودش را فریب می دهد. اسلام گراها تمایز قاطعی میان بلاد کفر قائل نیستند.

اروپا صحنه ی نبرد جنگ بزرگی است میان نظم و دشمنان آن که توسط جمیعت شناسی تغذیه می شود. ارقام رام نشدنی اند و جمعیت شناسی استبداد خود را اعمال می کند. بیش از 40 درصد جمعیت کشورهای عربی را جوانان زیر 14 سال تشکیل می دهند. جمعیت شناسی برای ما توضیح می دهد که نرخ رشد جمعیت برابر 1/2 درصد به ازاء هر زن لازم است تا رشد جمعیت ثابت باقی بماند. نرخ رشد جمعیت در اروپا از این حد به شکل هراس انگیزی پائین تر افتاده است (آلمان 3/1، ایتالیا 2/1 اسپانیا 1/1 و فرانسه 7/1 درصد). کشورهای اسلامی بسیار فراتر از این سطح هستند (الجزیره 2/3 ، مصر و مراکش 4/3 ، عراق 2/5 و عربستان صعودی 1/6 درصد). اروپایی ها شاید بتوانند به همسایه های خود در ساحل دیگر دریای مدیترانه (و در داخل اروپا) توضیح بدهند که آنها نیز در بیم و هراس از صلح تحمیلی آمریکایی با آنها شریک اند. اما با این وجود روز تصفیه حساب آنها نیز فراخواهد رسید. 

پنج قرن پیش اهالی کاستیل، گرانادا را از بو عبدیل بازپس گرفتند. آنچه آنها را به این عمل برانگیخته بود منطق وحشی مالتوسی بود. از آنجا که چراگاه های آنها تکافوی دام هایشام را نمی کرد، آنها مجبور بودند که به سوی جنوب پیش روی کنند و حتی تا دنیای جدید.: مسئله ی اصلی برآوردن نیازهای اهالی کاستیل بود. اما زمان اکنون عوض شده است و عوض نشده است: امروز این جهان اسلام است که دچار یک بی نظمی بزرگ و بحران مالتوسی بسیار هراس انگیز شده است. آیا واقعیت این است که فقط آن کشورهای اروپایی که طرف آمریکا را گرفته اند در خطر قرار دارند؟ بو عبدیل انتقام خود را در سرزمین های بسیار دور تر از آمریکا می گیرد. شاید در حال حاضر دنیای جدید (آمریکا) بزرگ ترین شیطان برای اسلام گرایان باشد. اما آن مرز قدیمی میان اروپا و اسلام الهگان انتقام مخصوص به خودش را دارد.

 

تاریخ انتشار اولیه، پنج شنبه 3 اردیبهشت 83

 

 

1: این مقاله ابتدا در وال استریت جورنال منتشر گردید و مدت کوتاهی پس از آن با عنوانی دیگر در نشریه ی آلمانی زبان تسایت. نکته جالب آن که متن ترجمه شده نه تنها تفاوت هایی با نسخه ی اصلی داشت که کامل تر هم بود. من نیز ترجمه خود را بیشتر بر همان مقاله از تسایت (شمار ی 16 ، سال 2004) با عنوان   « اسلام قابل حمل و نقل شده است » قرار دادم. 

 

http://www.opinionjournal.com/extra/?id=110004879

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.