باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

نجیب زاده یا وحشی؟ (۲)

اکونومیست

بخش دوم و پایانی

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

عصر انسان های شکارچی ـ گردآوری کننده خوراک آن باغ عدن اجتماعی و

زیست محیطی نبود که بعضی ها تصورمی کنند

 

 

در سال 2006 دو ماهیگیر سرخ پوست که در خوابی مستانه فرورفته بودند در قایق کوچک خود از مسیر اصلی دور افتاده و از جزیره North Sentinel سردرآوردند. آنها بلافاصله توسط اهالی بومی این جزیره به قتل رسیدند. جنازه های آنها هنوز هم در آنجا باقی مانده است: چرخ بالهایی که به دنبال آنها رفته بودند با رگباری از تیرها و نیزه ها روبرو گردیدند و مجبور به دور شدن از آن ناحیه گشتند. اهالی این جزیره علاقه ای به دیدن متجاوزین به حریم خود ندارند. فقط بسیار به ندرت پیش آمده است که بتوان آنها را با هدایایی مانند نارگیل به ساحل جزیره ی کوچک خود کشاند. و فقط یک یا دو بار دیده شده است که آنها این هدایا را بدون پاسخی با بارانی از تیرها بپذیرند.  

چندین باستان شناس و انسان شناس اکنون بر این نظرند که خشونت در جوامع شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک درمقایسه یا عصر حاضر متداول تر بوده است. از کونگ ها تا اینویت ها (Inuit) در قطب شمال و بومیان استرالیایی دوسوم از شکارچی ـ گردآوری کنندگان خوراک تقریباً پیوسته در وضعیت جنگ های دائمی میان قبایل به سر می برند و تقریباً 90 درصد آنها سالیانه یک  بار در جنگ ها شرکت می کنند. گرچه واژه جنگ لاف و گزافی برای شبیخون ها و زدوخوردها است و بیشتر ادا و اطواراست، لیکن نرخ مرگ بالا است ـ معمولاً حدود 25 تا 30 درصد از نرهای بالغ در اثر آدم کشی ها جان خود را از دست می دهند. مطابق با برآوردهای لارنس کیلی از دانشگاه ایلینویز نرخ کسانی که در اثر جنگ جان خود را در جوامع شکارچی ـ گردآوری کنندگان خوراک از دست می دهند در حدود 5/0 درصد جمعیت به ازاء هر سال است که معادل است با 2 میلیارد انسان که می بایست طی قرن 20 جان خود را در اثر جنگ ها از دست می دادند.

ابتدا انسان شناسان بیشتر گرایش به این داشتند که آن را نوعی آسیب شناسی زمانه ما به حساب آورند. لیکن به نحو فزاینده ای روشن شد که این وضعیت طبیعی این جوامع است. ریچارد وانگهام از دانشگاه هاروارد می گوید که شمپانزه ها و انسان ها تنها حیواناتی هستند که در میان آنها نرها به حمله های دسته جمعی برای کشتن همنوعان خود مبادرت می ورزند. نرخ مرگ در هردو گونه (شمپانزه و انسان) مشابه است. استیون لی بلانک که او نیز دردانشگاه هاروارد است می گوید که آرزوی محال روسویی متخصصین را به نادیده گرفتن شواهدی از خشونت دائمی [میان انسان های بدوی] سوق داده است.

این درست است که تعداد زنانی که در جنگها کشته می شوند از مردها کمتراست، اما علت آن این است که آنها خود غالباً موضوع و منظور این جنگ ها هستند. دزدیده شدن به عنوان غنیمت جنگی جنسی با تقریب زیاد سرنوشت زنها و دخترهها در جوامع اولیه بوده است. بنابراین باید تصور جوامع اولیه به عنوان باغ عدن را فراموش کرده و جای آن را با مکس دیوانه (Mad Max) پرکنیم (1).

جنگ های دائمی برای نگاه داشتن تراکم جمعیت به ازاء یک انسان در میل مربع ضروری بود. تراکم جمعیت جوامع کشاورزی می تواند 100 بار بیشتر از این باشد. شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک می توانند بسیار چالاک و سالم باشند زیرا افراد ضعیف قادر به ادامه زندگی نیستند. ابداع کشاورزی و ظهور جوامع ساکن صرفاً میزان بالای بیماری را جایگزین نرخ بالای مرگ و میر کرده است و تا اندازه ای انسان ها را از جنگ های دائمی آزاد ساخت، به طوری که آنها توانستند حداقل به جای آن که به کلی نسلشان منقرض شود همچنان به زادوولد خود ادامه دهند.          

بیائید و مقایسه ای نزدیک با انقلاب صنعتی را مورد توجه قرار دهیم. هنگامی که کشاورزان روستانشین آلونک های خود را به مقصد کارخانه های نساجی لانکشایر ترک کردند آیا در باره این عمل احساسی از ترقی و پیشرفت داشتند؟ دیدگاه چارلز دیکنسونی بر این فرض است که کارخانه ها بهشت روستایی آنها را با فلاکت و سیه روزی شهری، فقر، آلودگی و  بیماری عوض کردند. سرمایه داران از مردم فقیر شهرنشین که به اندازه کافی برای خوردن به دست نمی آوردند زیاده از حد کار می کشیدند. اما حقیقت آن بود که همین روستائیان گروه گروه برای یافتن کار به این کارخانه ها هجوم می آوردند تا به این ترتیب بتوانند از دوزخ سرد، گل آلوده و شرایطی که همیشه درحال گرسنگی بودند نجات یابند.

انگلستان روستایی قرن هژدهم مکانی بود که مردم در فصل بهار و هنگامی که اندوخته های زمستانی آنها به پایان می رسید دچار گرسنگی می شدند. در سال های بد و نواحی فقیرنشین مزد به دست آمده در قبال ساعت های طولانی از کار کشاورزی ـ اگر اصلاً کسی موفق به یافتن چنین کاری می شد ـ به زحمت می توانست برای آنها زندگی بخورونمیری مهیا کند و در این نقاط نظام روبه زوال کارگاه های نساجی روستایی درمقایسه با کارخانه های شهری با شدت بیشتری از کارگران خود کار می کشید و مزد کمتری به آنها می پرداخت. (می توان از مردم زیمبابوه در روزگار خود ما پرسید که چرا آنها شغل های کم درآمد در معادنی که چینی ها سرپرستی آنها را به عهده دارند قبول می کنند یا چرا ویتنامی ها در کارخانه های چند ملیتی حاضر به دوختن پیراهن می شوند). انقلاب صنعتی باعث انفجار جمعیت شد زیرا نوزادان بیشتری جان به در بردند ـ گرچه آنها دچار سوء تغذیه بودند اما حد اقل زنده می ماندند.

آقای لبلانک در کتاب خود « نبردهای همیشگی » در بازگشت به عصر شکارچی ـ گردآورندگان خوراک بر این استدلال است که جوامع آنها از جهت مسائل بوم شناختی نیز وضعیت قابل قبولی نداشته است. ضایعاتی که هوموساپین ها بر بسیاری از اکوسیستم ها ایجاد کردند هرگز از هوموارکتوس ها سرنزد. اکنون تردیدی وجود ندارد که اجداد ما علت انقراض نسل جانوران بسیاری در آمریکای شمالی 11 هزارسال پیش و استرالیای 30 هزار سال قبل بوده اند. ماموت ها و کانگروهای بسیار بزرگ در برابر کمینگاه هایی که به دقت هماهنگ می شدند و در آنها با نیزه هایی از نوک سنگ به آنها حمله می شد و در حالی که در معرض تعقیب بی وقفه دوندگان پرطاقت قرار می گرفتند شانسی نداشتند.

 و همین سخن در رابطه با اوراسیا نیز صادق است. ذهن اولین نقاشان بزرگ درون غارهای Chauvet که در 32 هزار سال پیش در جنوب فرانسه کار می کردند شدیداً محو وجود کرگدن ها بود. یک هنرمند از دوره بعدی که در غار لاسکو در 15 هزار سال پیش از زمان ما کار می کرد بیشتر تصویرهایی از گاومیش، گاونر و اسب را می کشید. احتمالاً دراین هنگام نسل کرگدن ها در شرف انقراض قرار داشت. آنها فقط هنگامی از شکارهای کوچک تغذیه می کردند که مانند لاک پشت و صدف به کندی جابجا می شدند. سپس به مرور و به طور اجتناب ناپذیر، و ابتدا از خاورمیانه، توجه انسان ها به سوی حیوانات کوچکتر و به ویژه جانوران خوم گرم با زادوولد زیاد مانند خرگوش، کبک و غزال های کوچکتر کشیده شد. گزارشات باستان شناختی در باره ی اسرائیل، ترکیه و ایتالیا نیز همین را می گوید.

علت چنین تغییری به عقیده ماری استاینر و استیون کوهن از دانشگاه آریزونا این بود که تراکم جمعیت انسان ها برای شکارهایی مانند لاک پشت ها، اسب ها و کرگدن ها که زادوولد کندی داشتند بسیار زیاد بود. فقط جانورانی که تولید مثل سریعی داشتند، مانند خرگوش ها، کبک ها و برای مدتی غزال ها می توانستند از پس فشار شکار انسان ها برآیند. این روند در حدود 15 هزار سال پیش هنگامی که شکارهای بزرگ و لاک پشت ها از رژیم غذایی مدیترانه ای به طور کل ناپدید شدند شتاب بیشتری یافت ـ و نسل آنها به آستانه ی انقراض دراثر شکار انسانی کشیده شد.

هوموارکتوس ها به هنگام نایاب شدن شکار مانند دیگر حیوانات شکارگر متحمل انقراض محلی شدند. این انسان ها توانستند راهی برای غلبه بر مشکلات خود بیابند. در واقع آنها موفق به جابجایی جایگاه قبلی خود در طبیعت و اکوسیستم پیرامونی خود (niche) شدند. آنها در واکنش به فشار جمعیت شناختی سلاح های بهتری ساختند و به کمک آنها می توانستند طعمه های کوچکتر و سریع تری شکار کنند و به این ترتیب موفق شدند با تراکم جمعیت بالا همچنان به حیات خود ادامه دهند، البته به هزینه انقراض نسل بسیاری از شکارهای بزرگتری که تولید مثل آهسته تر داشتند. تحت یک چنین نظریه ای عصای نیزه پران (atlatl) 18 هزار سال پیش و در واکنش به یک بحران مالتوسی، و نه به این دلیل که به نظر می رسید ایده ای مفید است اختراع شد.

آنچه تحت عنوان « جامعه مرفه » شکارچی ـ گردآوری کنندگان خوراک که در آن انسان ها زمان کافی برای پرحرفی های خود در کنار آتش در میان شکار و جمع آوری میوه های جنگلی داشتند و مدت ها است که به یک نظریه ی مشهور تبدیل شده است در واقع افسانه ای بیش نیست یا حد اقل این که ساخته و پرداخته ی زندگی مدرن ما است. انسان شناسان اندازه گیری های زمان صرف شده برای بدست آورن غذا نزد بومیان کالاهاری معروف به !Kung و زمان لازم برای درست کردن غذا و رفتن و یافتن شکار و میوه ها را از قلم انداخته اند، تا حدی به این علت که محققین به هنگام بررسی های خود سوژه هایشان را در وسائط نقلیه خود همراه می بردند و برای دست کردن غذا کاردوچنگال های فلزی در اختیار آنها قرار می دادند. 

از قرار معلوم کشاورزی یک واکنش دیگر به فشار جمعیت شناختی بود. یک تهدید جدید از گرسنگی و قحطی ـ شاید طی هزاره خشک طولانی و دوره سرمایی که در 13 هزار سال پیش به وقوع پیوست و به نام  Younger Dryers معروف است ـ بعضی از شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک را در شرق مدیترانه مجبور ساخت به گیاه خواری بیشتر روی آورند. به زودی دانه های جمع آوری شده از علف های وحشی به کاشتن و برداشتن محصولات زراعی انجامید، آنچه باعث مصرف کمتر پروتئین و ویتامین بود اما به همراه خود کالری های فراوان تر، ادامه حیات و باروری را میسر ساخت.

این واقعیت که چیزی شبیه به این در تاریخ بشر و طی چندین هزارسال بعدی شش بار دیگر روی داده است ـ در آسیا، گینه جدید، حداقل در 3 نقطه آمریکا و یک نقطه از آفریقا ـ این نظریه را تقویت می کند که ابداع کشاورزی در واقع واکنشی به فشار جمعیت شناختی بوده است. در هر کدام از این موارد، اولین کشاورزان هرچند ممکن است کوتاه قد، بیمار و مطیع بوده اند، اما حداقل آن که توانستند به زندگی خود ادامه دهند و تولید مثل کنند و سرانجام بر مناطقی که هنوز هم بعضی از شکارچی ـ جمع آوری کنندگان خوراک در آنها باقی مانده بودند غلبه کنند.

اکنون این پرسشی بی ربط است که آیا بهتر می بود که ما در شکل همان انسان های شکارچی ـ جمع آوری کنندگان خوراک باقی می ماندیم و در نتیجه حال و روز بهتری میداشتیم. انسان ها که گونه ای با قابلیت تغییر درموقعیت خود در طبیعت هستند چاره ای جز ادامه مسیر خود نداشتند. بشر چه با میل و اراده خود و چه از روی اجبار در حدود 50 هزار سال پیش درمسیری گام گذارد که به آن « پیشرفت » می گویند و طی آن به طور دائم خوی و عادت های خود را تحت تاثیر ابداعات جدید که آنها نیز تابعی از ضرورت های زندگی او بودند تغییر می دهد. در حدود 40 هزار سال پیش به ویژه در اوراسیای غربی فن آوری و شیوه زندگی او در وضعیت تغییرات دائمی قرار داشت. در حدود 34 هزار سال پیش نیزه هایی با نوکی از جنس استخوان می ساخت و 26 هزار سال قبل موفق به ساختن سوزن [استخوانی] شد. زوبین های ماهیگیری و دیگر وسائل جهت صید ماهی ها و به همین ترتیب نیزه انداز استخونی در حدود 18 هزار سال پیش اختراع شدند. تردیدی وجود ندارد که این انسان ها از ریسمان نیز استفاده می کردند، زیرا چگونه بدون استفاده از تور و یا تله های توری می توانستند خرگوش ها را شکار کنند؟

و البته استادی و مهارت به وسائل روزمره و عملی محدود نبود. اسبی تراشیده شده از عاج ماموت که به علت استفاده مداوم به عنوان گردن بند کاملاً صاف و صیقلی شده است به 32 هزار سال پیش و نقطه ای از آلمان متعلق است. در عصر Sungir که یک سکونتگاه روباز در 28 هزارسال پیش در نقطه ای نزدیک به شهر ولادیمیر در شمال شرقی مسکو است، انسان ها با هزاران مهره که با دشواری بسیار از عاج تراشیده شده بودند در کنار اشیای تزئینی از جنس استخوان شبیه به چرخ های بسیار کوچک دفن شده اند.

نوآوری دائمی یکی از ویژگی های انسانی است. کشاورزی، اهلی کردن حیوانات وگیاهان را باید در زمینه و شرایط تغییر ترقی خواهانه مشاهده کرد. این فقط یک گام دیگر بود: احتمالاً شکارچی ـ گرد آوری کنندگان خوراک از آتش برای کمک کردن به رشد ریشه های خوراکی در آفریقای جنوبی در 80 هزار سال قبل استفاده می کردند. در 15 هزار سال قبل انسان ها برای اولین بار موفق به اهلی کردن گونه ی دیگری در این جهان شدند ـ گرگ ها که البته حدس زده می شود خود آنها گام اول را برای این اهلی شدن برداشتند. 12 هزار سال پیش نوبت به گیاهان زراعی رسید. در مفهومی تقریبی می توان گفت این که می بایست امروز اینترنت و موبایل ظاهر شوند در همان 50 هزار سال پیش مقدر شده بود. 

در سرگذشتی که آمد یک نتیجه اخلاقی جدید نهفته است. ما انسان ها ده ها هزار سال است که برای خود و زیستبوم هایمان بحران های بوم شناختی ایجاد کرده و می کنیم ولی برای آنها همواره راه حل هایی نیز یافته ایم. انسان های بدبین البته به این نکته اشاره خواهند کرد که هر راه حلی فقط ما را با بحران های بعدی روبرو می سازد و انسان های خوش بین برعکس به این که هیچکدام از این بحران ها تا به امروز لاینحل باقی نمانده است. درست به همانگونه که بعد از انقراض جانوران بزرگی مانند ماموت ها به سوی شکار خرگوش ها و استفاده از دانه ی علفهای وحشی برگشته و به این ترتیب حتی جمعیت خود را بیشتر کردیم، به همان ترتیب نیز در اوایل قرن بیستم و هنگامی که جمعیت جهان به یک میلیارد رسیده بود در اثر کمبود کود با خطر قحطی روبرو شدیم، اما امروز می توانیم با اطمینان چشم انتظار آن باشیم که غذای 10 میلیارد انسان را با زمین کمتر و به کمک ازت صنعتی و محصولات زراعی که به لحاظ ژنتیکی پرمحصول هستند و استفاده از ماشین آلات کشاورزی تهیه کنیم. هنگامی که ما بالاخره بتوانیم مسیر افزایش تدریجی دی اکسید کربن را نیز معکوس کنیم با مسئله دیگری روبرو خواهیم شد که باید به حل آن بکوشیم. 

    

 

1: اشاره به فیلمی ساخت کشور استرالیا از سال 1980 است که موضوع آن وضعیت اسفبار جهان در اثر یک جنگ جهانی است و باندهای ارازل و اوباش که کنترل شهرها را در اختیار گرفته اند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.