باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

تخته ی رسم

اما تننت

نگاهی به کتاب « کسوف هنر » نوشته ی جولیان سپالدینگ

برگردان علی محمد طباطبایی 

جولیان سپالدینگ بیش از سی سال از عمر خودش را به عنوان مدیر یک گالری سپری کرده و اکنون پس از گذشت این سال ها به این نتیجه رسیده که هنر راه خود را گم کرده است، یعنی مانند مسافری راه گم کرده در تاریکی، همچون در کسوف کامل خورشید که وی در کورنوال و به سال 1999 تجربه کرده بود. او توصیف می کند که چگونه تاریک شدن آسمان، ساکت شدن پرندگان و افت ناگهانی دما بر لحظه ی تاریکی مطلق پیشی گرفته بودند. تاریکی « مانند سایه ی پرنده ی عظیم و شکاری که نادیده رد می شود» . او این استعاره را به عنوان مضمون کتابش مورد استفاده قرار می دهد، با سرفصل های « کسوف زبان »، « کسوف آموزش »، « کسوف قضاوت » و سپس همچون آن روز بیادماندنی در 1999، که باریکه ای از نور بر سطح افق ظاهر شد، به عنوان آخرین فصل کتابش « پایان کسوف » انتخاب شده است.

مانند یک انسان خوب یا یک منظره ی زیبا، یک اثر هنری برای توصیف کردن دشوار تر است تا تشخیص دادن. سپالدینگ نقل قولی از پروفسور گمبریچ کبیر می آورد که گفته بود چیزی به نام هنر وجود ندارد بلکه فقط هنرمندان وجود دارند. این سخن گمبریچ البته پاسخی برای این پرسش ندارد که خود هنرمندان چگونه ساخته می شوند. سپالدینگ می گوید که آنها کسانی هستند که « هستی ما را توسط افزودن بر آگاهی ما از وجود خودمان گرامی می دارند » . او همچنین به درستی می گوید که هنر یک زبان است و باید چیزی هم برای گفتن داشته باشد. اینکه صرفاً مجموعه ای از اشیاء که توسط ژوزف بویز شخصیتی بسیار متنفذ به نمایش گذاشته شود یک اثر هنری نیست. من مایلم که آن را قفسه ی کنجکاوی ها بنامم، مانند آنچه مسافران قرن هفدهم جمع آوری می کردند. با این حال گالری تیت لندن چهار سالن بزرگ را به آثار بویز اختصاص داده است. یعنی بیش از هر هنرمند دیگر.

اسپالدینگ در فصلی از کتابش با عنوان « کسوف آموزش » شرح می دهد که چگونه امروزه برای یک هنرمند جوان که می خواهد ایده ها و اندیشه هایش را بیان کند یافتن زبانی متناسب دشوار است. فقدان سیستم آتلیه های قدیمی در کتاب او خاطر نشان شده اما آنچه هنوز بدتر است و ذکری از آن به میان نیامده از بین رفتن نردبان مهارت و استادی است که هنرمندان مشتاق گذشته را قادر می ساخت که به رویاهای خود جامه ی عمل بپوشانند. هوگارت صفحه های نقره ای را حکاکی می کرد، ترنر لیتوگرافی ها را رنگ آمیزی می نمود، دیوید روبرتس دکور صحنه های تئاتر را نقاشی می کرد و رنوار چینی آلات را تزئین می کرد. هیچ کدام از این امکانت امروزه برای دانشجویان هنر دیگر قابل انجام نیستند. آنها زیر فشار شدید قرار دارند که   « خلاق » باشند و به « خود بیان گری » (2) بپردازند. اما آنها مهارت های لازم را نیاموخته اند که به توسط آنها بتوانند چنین کنند، همانگونه که دیگر کسی فکر نمی کند که آموختن طراحی، رنگ آمیزی، حکاکی و شکل دادن خمیر مجسمه ضروری باشد. جدایی میان هنر و مهارت کامل شده است. تعجبی هم ندارد که این همه تشویش و درماندگی در مکان های آموزش هنر وجود دارد. با این وجود سپالدینگ عمق باتلاق افسردگی را که مدرسه های هنری ما در آن غرق شده اند دست کم می گیرد. همانگونه که پروفسور آنتونی ستور (Anthony Storr)  نوشت: « درون نگری شریک جرم بی اعتمادی و بدگمانی به خود است و دشمن عمل ». با این وجود درون نگری و خودکاوی هرگز تا این حد مورد تشویق قرار نگرفته بود.

نویسنده به درستی توجه ما را به وخامت مهلک صحنه ی هنر معاصر جلب می کند. این اصلاً خنده دار نیست که گالری تیت لندن (Tate Gallery London) 22300 پوند از پول ما را  ـ پول شما و پول من را ـ برای یک قوطی کنسرو شده ی مدفوع « هنرمند » فقید ایتالیایی پیرو مانزونی (Piero Manzoni) می پردازد که البته اطمینان داده می شود « این اثر کنسرو شده و مهر و موم شده بر اساس استانداردهای صنعتی است ». اگر به آدرس شما یک چنین قوطی از طریق پست ارسال شده بود شما حتماً پلیس را در جریان می گذاشتید، اما همینکه چنین چیزی پایش به گالری های هنری باز می شود انگار که از طریق جادو تبدیل به « هنر »    می شود. دوز و کلک های هنر چیزهای تازه ای نیستند. اگر به پاریس سال 1883 باز گردیم آدم شوخ طبعی به نام آلفونس آلایس (Alphonse Allais) کاغذ سفید و خالی را به نمایش گذارد با عنوان « دختر مبتلا به بیماری کمر خونی در اولین معاشرت خود در برف » . اسپالدینگ در کتاب خود معروف ترین نمونه هایی از این قبیل شیطنت ها را می آورد.

در 1917 در فرانسه مارسل دوشان که هنرمندی ناموفق بود به گروهی از هنرمندان آمریکایی در نیویورک پیوست و آنها انجمن هنرمندان مستقل را تشکیل دادند، گروهی در راستای سالن مردودین در نمایشگاه پاریس. وی یک لگن توالت معمولی را از معماری خرید و آن را با نام مستعار آر. موت (R.Mutt) و با عنوان هنری « فواره » به هیئت داوران یک نمایشگاه فرستاد. آنها این اثر را رد کردند، حتی با وجودیکه یکی از مدیران نمایشگاه آقای ویلیام آرنسبرگ (کسی که دوست دوشان بود و او وی را دست اندخته بود) از فواره دفاع کرد و چنین گفت: « شکل زیبایی در اینجا بر ما آشکار گردیده که اکنون از هر گونه منظور کاربردی آزاد شده، در نتیجه انسانی در اینجا به وضوح سهم زیباشناختی خودش را ادا کرده ». پس از جاروجنجالی دلپذیر لگن توالت به جای قبلی خود نزد آن معمار بازگشت و شاید هنوز هم در مکانی ناشناخته در نیویورک در حال سرویس دادن باشد.

دیوید هاکنی که همیشه درست به هدف می زند یک بار گفته بود که: « تقلید کردن از دوشان بیشتر کاری است غیر دوشانی » . با این حال در 1964 دوشان شخصاً سفارش ساخت هشت نسخه از فواره ی اصلی را داد و در سال 2000 به خاطر گرامیداشت هزاره گالری تیت لندن یکی از آنها را به مبلغی کمتر از یک میلیون پوند خریداری کرد. این بار دقیقاً این مالیات دهنده بود که مضحکه می شد.

چیزهای زیادی وجود دارد که دوشان باید پاسخگوی آنها باشد. وی می نویسد: « متاسفم از اینکه من نه به خود هنر اعتقادی دارم و نه به تمامی آن همه مخلفات اسرارآمیزش ». با این حال منتقدی به نام روبرت هیوگهس (Robert Hughes) بر این عقیده است که در اواخر دهه ی شصت در میان هنرمندان جوان دوشان به آن شهرتی رسیده بود که پیکاسو در دهه ی چهل. او پدرخوانده ی بسیاری از تختخواب های جمع و جور نشده (3) و اشیاء حاضر و آماده است، حالا آن چند تا لاشه ی در حال گندیدن (4) به کنار.

یک گاو و یک گوساله (5)

نصفه شدن بیچاره

رفتن تو یک صندوقچه

اینا اگر هنر باشن

هرچند که مد روز باشن

آدم رو میندازن به شک

به آنچه بهش هنر میگن

اما واقعیت جالبی که در باره ی اکثر این به اصطلاح آثار هنری صدق می کند این است که عمر مصرفی آنها مانند بسیاری از دستگاه های مورد استفاده در منزل کوتاه است. در هر حال شوخی های هنری تا جنگ دوم جهانی ادامه پیدا کردند. شاید این از رو تصادفی نباشد که سپالدینگ آغاز کسوف هنر را روز نوزدهم جولای 1937 تعیین کرده، یعنی تاریخی که در آن نمایشگاه « هنر منحط » در مونیخ توسط هیتلر گشایش یافت. در تابستان 1929 لیدی النور سمیت (Lady Eleanor Smith) در ستون پیام یکشنبه های خود در باره ی نمایشگاهی که در آینده افتتاح می شد نوشت: « برونو هت. بازدید خصوصی از نقاشی های برونو هت در شکل یک میهمانی کوکتل اجرا خواهد شد . . . برونو هت نقاشی است از تبار آلمانی که آثارش عمدتاً از نوع انتزاعی هستند. نقاشی هایی که ظاهراً وی تحت تاثیر پیکاسو و شیروکو بوجود آورده ». در 24 جولای یک روز پس از نمایشگاه روزنامه ی دیلی اکسپرس ماجرا را به عنوان « حقه ی حیرت انگیز به کارشناسان هنری. هنرمندی گمنام با سبیل تقلبی » به انضمام تصویری از برونو هت چاپ کرد. این برونو هت در واقع کسی نبود جز آقای تام میتفورد که به طور کامل تغییر چهره و سر و وضع داده بود. در کنار تصاویر اعلامیه ای نیز چاپ شده بود ـ شیوه ی هت ـ که به عنوان « هجو مغلق از ستایشی هنری و سطح بالا »  توصیف شده بود. این گونه حدس زده می شد که این کاری از اولین واوو (Evelyn Waugh) بوده است. آقای واوو شما حالا کجا هستید؟ در قرن بیست و یکم که مانند مسافری در شب اسیر تاریکی است، در زیر سایه ی کسوف، زبان قلنبه سلنبه هنر اکنون از هجو بسیار فراتر رفته است.

این واقعیت دارد که اکنون در افق های دور دست باریکه ای از نور ظاهر شده است. دانشجویان به شکوه آغاز کرده اند از فقدان آموزش و راهنمایی در مدارس راهنمایی و کار فیگوراتیو را به عنوان گزینشی جدی و صمیمانه می نگرند که از طریق مسابقه هایی در این خصوص مورد تشویق و حمایت قرار می گیرد. مدیر جدید گالری تیت لندن آقای ویسنته تودولی (Vicente Todoli) اهل کاتالونیا حتی گفته است که او هرگونه بحث و گفتگویی در باره ی آینده ی هنر معاصر را خوشامد می گوید. کتاب سپالدینگ به نکته های جالبی اشاره می کند و سزاوار قرار گرفتن در لیست کتاب های پرخواننده است.

زمان زیادی می گذرد از هنگامی که سنت آگوستین نوشت که یک اثر هنری باید دارای هماهنگی، یکپارچگی و درخشش باشد. اما مدت زیادی نمی گذرد از سخن ترنر (J.M.W.Turner) که گفته بود: « هنر تجارت ناخوشایندی است » . اما واقعیت این است که هنر هرگز تا این حد ناخوشایند نبوده است.

Drawing board by Emma Tennant

The Spectator.co.uk / 5 july 2003

2: من سال ها پیش مقاله های متفاوتی در انتقاد از ادعای خلاق بودن در هنر معاصر و خود بیانگری نوشته بودم. جالب این است که هیچ کدام از روزنامه های داخلی و شاید از ترس خوردن انگ عقبگرا بودن در هنر حاضر به چاپ آنها نشدند.

3: منظور اثری است بسیار مشهور در قالب هنر مفهومی به نام « تختخواب من » از خانم تریسی امین هنرمند انگلیسی. این اثر چیزی نبود جز یک تختخواب در هم به همراه ملحقاتی که از یک همخوابگی گزارش می کرد. خوانندان می توانند به مقاله ای از من در آرشیو ایران امروز در باره ی هنر مفهومی مراجعه کنند.

4: منظور یکی از آثار هنرمند دیوانه ی انگلیسی دامین هیرست است که تشکیل می شد از گوشت های در حال گندیدن در حالی که  مگس ها روی آن در حال تخم گذاری بودند و حتی لارو های آنها را می شد مشاهده کرد.

5: در اینجا نویسنده در قالب یک شعر خیلی ابتدایی به اثر دیگری از دامین هیرست اشاره دارد. وی بعضی حیوانات مانند گاو یا گوساله یا اسب را چه به صورت کامل و چه به صورت از وسط دو شقه شده درون محفظه های بسیار بزرگ فرم آلدهید قرار می داد و به قیمت های نجومی می فروخت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.