باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

گفتار مختصری در باره نبرد فرهنگ ها ۱

یا: چرا اسلام یک مبارزه طلبی است

بخش اول

استفان وایدنر

برگردان علی محمد طباطبایی 

 

 

نبرد فرهنگ ها چیز بدی هم نیست، نکته منفی در آن هنگامی بروز می کند که در یک طرف این نبرد یک فاتح تمام و کمال وجود داشته باشد. این که تا چه اندازه (و این که اصلاً آیا) غرب می تواند به وعده های خود پایبند باشد: این به آن بستگی خواهد داشت که نزدیکی به غرب برای مسلمانان تا چه اندازه ارزشمند می نماید. 

 

1

آیا به واقع نبردها فرهنگ ها وجود دارد؟ علی رغم بحث های داغ جاری در این باره، علی رغم نبردهای روزانه در عراق، افغانستان و مرز های اسرائیل، به نظر می رسد که نبرد فرهنگ ها در درجه اول نزاعی است در باره ی مفهوم واژه ی نبرد فرهنگ ها. به ویژه در اردوگاه میانه روی دوستدار اسلام و مماشات طلبان حرفه ای پیوسته مورد تاکید قرار می گیرد که در واقعیت امر چنین نبردی وجود ندارد. از چنین سخنانی چنین برمی آید که گویا [وجود] نبرد فرهنگ ها صرفاً با یک رای گیری معین می شود.  

نمی شود نبرد فرهنگ ها فقط به این دلیل خاتمه یافته باشد که پی در پی ادعا می شود چنین چیزی وجود ندارد. هرچقدر هم که من به این نکته برسم که مردم با نبرد فرهنگ ها مخالف هستند، این نتیجه گیری که انزجار از نبرد فرهنگ ها معنایش به طور کل نبود چنین نبردهایی است در واقع نتیجه گیری بسیار مخاطره انگیزی است. من بر این عقیده ام که حتی وجود یک چنین فرضی در اذهان مخالفین نبرد میان فرهنگ ها [اصلی] ناسودمند است. جبهه ی نبرد اختلاف نظر ها در جوامع غربی و در این خصوص که چگونه با مسلمانان و اسلام باید کنارآمد اکنون جای خود را به قلمروی عقیده ی صرف در این باره داده است که آیا با توجه به مسائل موجود، کاربرد واژه ی « نبرد »  اصولی و به مورد است.

اما در وحله اول سخن از نبرد فرهنگ ها در واقع چیزی نیست مگر برگردان اصطلاح بسیار  مشهور محقق علوم سیاسی آمریکایی ساموئل هانتینگتون: « Clash of Civilisations » به عبارت دیگر برخورد یا تصادم تمدن ها. برگردان این اصطلاح به « نبرد فرهنگ ها » از ظرافت و دقت آن ایده ی نخستین می کاهد اما صریح تر است و به علت داشتن امتیاز در داشتن همگونی آوایی راحت تر به کار می رود. در واقع دو چیزی را به هم مرتبط می سازد که به طور معمول نقطه مقابل یکدیگرند: نبرد و فرهنگ. لیکن در چنین با هم مرتبط ساختنی چه نکته ای وجود دارد که ما را می هراساند؟ اعتراف به این که نبردی میان فرهنگ ها در جریان است نه معنایش این است که با این نبرد موافقیم و نه آن که هیچ انتخاب دیگری جز آن وجود ندارد. و چرا نباید هم زمان با این نبرد در باره یک ازدواج فرهنگی نیز گزارش داده شود؟   

نباید سخن از نبرد فرهنگ ها حتماً با خون و خون ریزی مرتبط باشد. این استعاره بسیار بیشتر از آنچه معمولاً حاضر به اعتراف به آن هستیم مفید واقع می شود. من به جای آن که در این واژه کشت و کشتار را ببینیم رقابت میان اندیشه ها را تشخیص می دهم، به عبارتی مبارزه در سطحی نمادین. همچنین می توان در این خصوص نبرد میان واژه ها را در نظر گرفت، همچون در یک محاکمه حقوقی که در آن سخنرانی های ثابت دفاعی در برابر هیئت منصفه ای بیان می شود که از مردم جهان تشکیل شده اند. یا از یک رقابت در ایده های فرهنگی در مفهومی گسترده تر سخن گفت: در مفهومی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی یا ایدئولوژیک، البته تا به آنجا که ما تحت آنها نه فقط برداشتی از یک مذهب ( یاایدئولوژی) دقیقاً تعریف و معین شده را داشته باشیم.  

هرآن کس که خود را تنها با این برداشت که می گوید نبرد فرهنگ ها وجود ندارد خرسند سازد، خود را در برابر این سوء ظن قرار می دهد که با رقابت میان اندیشه ها برای [رسیدن به] یک زندگی بهتر سر مخالفت دارد. به چنین شخصی این ایراد به حق گرفته می شود که او حتی گفتگو را نیز رد می کند و اختلافی را انکار می نماید که چنین گفتگویی ابتدا آن را باعث شده است. می توان این اتهام را متوجه او ساخت که قصد دارد تفاوت ها را پنهان سازد یا سرانجام دیدگاه خودش را که برزبان نیاورده و از رویارویی شانه خالی می کند به عنوان تنها نظر معتبر مطرح سازد. در حال حاضر چنین موضعی توسط مقاله نویسان روزنامه ها، سیاست مداران، روحانیون و دیگر سخنرانان از گروه های مختلف با جدیت پی گرفته می شود و در بدترین حالت هر موضع دیگر و جایگزین را به این عنوان که ممکن است باعث به راه افتادن جنگ شود مورد تردید قرار می دهد. برای مثال همین رویکرد در کتابی که در مواقع دیگر اگر بود می شد آن را خواندنی توصیف کرد دنبال می شود، کتابی با عنوان « دست رد به سینه ی جنگ » اثر ایلیا ترویانوف و رانیت هوسکوته (1): « با شعار نبرد فرهنگ ها [...] در سرتاسر جهان تصاویر جدیدی از دشمن ایجاد گردید و مناقشه های تازه ای به راه افتاد ». با صرف نظر از این که این قبیل تصویرسازی ها از دشمن و مناقشه ها حتی قبل از کتاب هانتینگتون هم چیز تازه ای نبود می توان به سهولت عکس آن را ادعا کرد: زیرا ابتدا این شعار نبرد فرهنگ ها بود که در غرب توجه مردم را به فرهنگ های دیگر جلب نمود و به این ترتیب باعث تبادل فرهنگی حتی جدی تر از قبل شد.     

حتی اگر نخواهیم که بر تفاوت های فرهنگی تاکید گذارده شود: بدون نبرد از ترکیب و پیوند با یکدیگر اثری نخواهد بود. این فرض به نظر چندان محتمل نمی آید که تصور کنیم به استثنای یک اقلیت بسیار ناچیز بیشتر مردم به طور داوطلبانه و به تصمیم خود ممکن بود که نکات شایان توجهی در فرهنگ های دیگر پیدا کنند. گروه ها معمولاً بی توجه اند. کسی که طرفدار ترکیب فرهنگ ها است و مدافع توسعه تاثیرات متقابل نه فقط نمی تواند رویارویی را کنار گذارده و از آن رویگردان باشد که لازم است آن را به عنوان نیروی محرکه برای ترکیب تصدیق کند. بنابراین روی این نکته توافق کنیم که نبرد فرهنگ ها دشمن نیست بلکه دوست است، هرچند دوستی که گاهی نیز میتواند زودخشم باشد و اگر زیاده از حد باده بنوشد یا احساس کند که زیر فشار قرار گرفته گاهی نیز با کمال میل به خشونت می گراید. بنابراین مهم است که به جای این که او را به عنوان یک لولو طرد کنیم در کنارش نشسته و با او به گفتگو بپردازیم.    

نبرد فرهنگی مبارزه ای است برای آن تصویری از جهان که به نظر ما درست می آید. هرکس می تواند در چنین کارزاری دچار گمراهی شود. فاجعه بار ترین سناریو آن است که به هنگام شرکت در نبردی برای به دست آوردن تصویر جهان بالاخره زمانی به این نتیجه برسیم که تصویر مورد نظر ما تصویری اشتباه بوده ـ شناختی که به ندرت ممکن است بدون خشونت میسر شود ـ یا به مرور به تصویری اشتباه تبدیل شده است. در واقع این همان موردی است که در خصوص کمونیسم به وقوع پیوسته و فردا می تواند به سر بنیادگرایی اسلامی بیاید، البته چنانچه بالاخره بتواند در نبرد برای ربودن قلب تمامی مسلمانان پیروز شود. و شاید پس فردا این تجربه ی یک غرب افسارگسیخته باشد که اجباری برای رعایت دیگران ندارد.      

 

ادامه دارد . . .

1: "Kampfabsage" von Ilija Trojanow und Ranjit Hoskote .

 

Kleines Kulturkampf-Brevier
Oder: Warum der Islam eine Herausforderung ist. Von Stefan Weidner

URL dieses Artikels
http://www.perlentaucher.de/artikel/4940.html

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.