باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

چرا نباید به هدفمند بودن هنر معتقد بود؟

 

 

زبان سست و ولنگار اندیشه‌‌های غلط می‌‌آفریند.

"هانس رایشباخ" پیدایش فلسفه علمی

 

 

 

اینهمه دقت در تعیین معنا و وسواس در انتخاب

لفظ به خاطـر ایـن است که نقش کلمـات را در

ابهام آفرینی و غبار انگیزی به حداقل برسانیم.

"عبدالکریم سروش"  دانش و ارزش

  

   

    

قبل از اینکه کوششی برای رد هرگونه هدف پذیری مقوله هنر انجام شود، ضروری به نظر می‌‌رسد که خطرات و دشواریهای چنین فرضی در صورت صحت یا قبول آن گوشزد گردد. برفرض که هنر واقعاً هدفمند بود، آیا هیچگونه اجباری برای پذیرش اهداف هنر وجود دارد؟ آیا از روی یک ادعا صحت همان مدعا به خودی خود ثابت می‌‌شود؟ اینکه بر فرض هنر را دارای هدفی در نظر بگیریم، خود می تواند یک واقعیت باشد، اما قبول یا رد آن بسته به معیارهای ارزشی افراد فرق می‌‌کند و کسی اجباری ندارد که حتماً از آن اهداف تبعیت کند. بنابراین اشکالی ندارد که حتی در صورتی که هنر هدفی می‌‌داشت با آن به مخالفت برمی‌‌خواستیم، زیرا ما اجباری به قبول و پذیرش هر نوع واقعیت نداریم، بلکه می توانیم در بین واقعیت های موجود هرکدام را که مناسب تشخیص دادیم قبول کنیم. برای مثال قانون جنگل در طبیعت هم نوعی واقعیت است و یا پیروزی قوی بر ضعیف در طبیعت هم همینطور بخشی از واقعیت جهان ماست اما لزومی ندارد که به دلیل واقعی بودن آنها برای ما محترم باشند و از آنها پیروی کنیم .

     اما خطرات هدفمند بودن هنر چه می‌‌تواند باشد؟ شک نیست که قائل شدن هدف برای هنر خود بخشی از نوعی اعتقاد به هدفمند بودن جامعه و تاریخ بشر است. پذیرش هدفمند بودن تاریخ و جامعه به خودی خود هدفمند بودن هنر را نیز به دنبال خواهد داشت. اما برای اعتقاد به هدفمند بودن تاریخ و جامعه، باید به تکامل در آنها معتقد باشیم و همچنین به جامعه آرمانی که هدف تکامل است. شاید برای اولین بار این هربرت اسپنسر فیلسوف انگلیسی قرن نوزدهم بود که تکامل تاریخ و جامعه و حتی هنر را مطرح کرد. اسپنسر پس از تعریف دقیق از معنی تکامل ، تمامی پدیده‌‌های طبیعت و اجتماع را مجبور به پیروی از قانون تکامل می‌‌پنداشت، قانونی که همه مجموعه‌‌های جهانی و انسانی به فرمان آن گردن می‌‌نهند. به عقیده وی همه جهان بشری در حال پیشرفت است. اعتقاد به تکامل و پیشرفت و لاجرم هدفمند بودن از آن زمان یکی از پرجاذبه‌‌ترین و در عین حال خطرناکترین گرایشهای بشر بوده است. پس لازمه هدفمند بودن، اعتقاد به تکامل و اعتقاد به چنین آرمانی است. بالاخره هدف طبـق قانونی باید حرکت کنـد، (قانون تکامـل) و نهایتـاً به جایی برسد (هدف آرمانی ). آنچه خطرناک و مردم فریب است همین است: ایده آل سازی (هدف سازی) و معین نمودن راه رسیدن به آن ایده‌‌آل و یا به عبارت دیگر سلب فکر و حرکت و انتخاب آزاد.

     هدفمند بودن هنر در آخرین تحلیل یعنی قبول سرابی تحت نام « هنرناب » و جداسازی هرگونه کار هنری که سازگار با آن قالب « هنر ناب » نباشد و دیگر اینکه تحمیل نمودن روشی خاص برای هنرمند و به عبارت دیگر به انقیاد درآوردن هرگونه فعالیت هنری است. هرگونه انحصارگری در هنر ابتدا باید از مسیری که شرحش گذشت عبور کرده باشد و از آنجا که خاصیت بشر هم اسارت است و هم مبارزه با اسارت ایده‌‌آل سازی و انحصار گری نتیجه‌‌ای جز پراکندگی و دشمنی نمی‌‌تواند داشته باشد.

     اگر برای هنرمند (ونه برای هنر) هدفی را بپذیریم و یا دست کم برای مکتبهای هنری، باز هم اختلاف نظر بین هنرمندان وجود خواهد داشت. اما اینجا دیگر چیزی تحت نام « هنر ناب » نداریم که هرکس خود را با آن مورد سنجش قرار دهد. هر هنرمندی یا هر مکتب هنری آزاد است که راهی را انتخاب کند و روشی را به عنوان بهترین برگزیند، اما بالاخره این گزینش او یا مکتب اوست و با گزینش جامعه و تاریخ بشری فرق می کند.

    وقتی می‌‌گوییم هنر هدف دارد و آن هدف « این » است، تمامی هنرمندان را بطور غیر مستقیم مجبور به اطاعت از آن قوانین و فرامین واهداف کرده‌‌ایم، چرا که در غیر این صورت آن هنرمند خود را و کار هنریش را خارج از دایره هنر خواهد پنداشت. بالاخره در هر لحظه بشر یک هنر ناب بیشتر نمی‌‌تواند داشته باشد. هرگونه جبهه گیری درمقابل هنر ناب (چنانکه معتقد به هدفمند بودن هنر باشیم) مطرح کردن هنر ناب دیگری است و این وسط هنرمندان هستند که بیهوده قربانی نظرات شخصی می گردند که به شکل استادانه‌‌ای به عنوان هنر ناب بشری عرضه می‌‌شود. گفتیم نظرات شخصی، زیرا می‌‌دانیم که « هنر » همچون یک واقعیت عینی خارج از ذهن بشر وجود ندارد و پیوسته وجودش به وجود تعریف انسان از این کلمه وابسته است. بالاخره این انسانها هستند که هدف هنر را تعیین می‌‌کنند، اما آیا واقعاً هدف هنر را تعیین می‌‌کنند یا آنچه را که خود شخصاً به عنوان وکیل قانونی « هنر » تشخیص می‌‌دهند؟!

 

آیا هدفمند بودن هنر احتیاج به اثبات ندارد؟

     هرگونه ادعا مبنی بر وجود واقعیتی احتیاج به اثبات خواهد داشت. اگر داغ بودن آتش را می‌‌توان با یک تجربه ساده و ادعای سریع‌ترین دونده بودن را با شرکت در یک مسابقه معلوم نمود، اما در پاره‌‌ای موارد اثبات قضیه به این سادگی‌‌ها نیست .

     مسلماً رد هدفمند بودن نیز محتاج اثبات است که در بخش سوم این مقاله سعی به اثبات آن خواهیم نمود. در بخش اول گفتیم که « چرا » ـ دقت کنید چرا ـ هنر نباید هدف داشته باشد یا اگر داشت چرا باید آن را نادیده بگیریم. از « چرایی » هیچگاه « چگونگی » نتیجه نمی‌‌شود و چون معایب هدفمند بودن را شکافتیم اثبات بر هدفمند نبودن نکرده‌‌ایم. همانگونه که نمی‌‌توان با آشکار نمودن معایب یک پدیده آنرا انکار کرد عکس آن هم صدق می‌‌کند، یعنی از بر شمردن انواع فواید هدفمند بودن هنر و یا حتی دلالت دادن بعضی واقعیات درگذشته بر هدفمند بودن هنر نمی‌‌توان نتیجه گرفت که پس هنر باید واقعاً هدفمند باشد. تمام کوشش‌‌هایی که تا به امروز برای اثبات هدفمند بودن تاریخ یا تمدن انجام شده، صرفاً استناد به « لزوم » هدفمند بودن و یا طرح مشکلاتی است که در صورت هدفمند نبودن روی خواهد داد. حداکثر سعی می‌‌کند نشان دهد که در دوره‌‌های گذشته، تاریخ یا تمدن به شکل خاصی در حرکت بوده و قانونی برای آن حرکت وضع کند و نتیجه بگیرد که مطالعه تاریخ گذشته نشان می‌‌دهد که باید تاریخ هدفی داشته باشد. اما هیچگاه هدفمند بودن را بطور مستقیم اثبات نمی‌‌کند. همانگونه که گفتیم « چرا » باید چیزی هدفمند باشد بحثی است « ارزشی ». چون یا آن هدف با نظرات و ارزشهای من سازگار و منطبق است و می‌‌توانیم بگوییم « آری » و یا عکس آن صدق می‌‌کند و من آن هدف را یک ضد ارزش دانسته از پذیرش آن خودداری می‌‌کنم. بحث « چرایی » مربوط به اخلاق و ارزشهای انسانی است و بحث « چگونگی » مربوط به اثبات وجود واقعیتها است. اینکه چرا هنر نمی‌‌تواند هدفی داشته باشد و چرا نمی‌‌توان هدفمند بودن هنر و یا حتی تاریخ را اثبات کرد، در بخش سوم مورد بررسی قرار می‌‌گیرد.

 

آیا هنر واقعاً هدفی دارد؟

     وقتی از یک شاعر نسل جدید بپرسیم « آیا کوه هدفی دارد » چه بسا فی البداهه شعری نیز در وصف کوه و هدفهایش بسراید. در واقع شاعر از قانون تمثیل و تشبیه استفاده کرده و آنچه منظور پنهانی اوست بشر است و هدفهایش نه کوه بی‌‌جان. اگر همین سوال را و حتی همان قطعه شعر را به محقق علم زیست شناسی نشان دهیم، شاعر ما را مسخره کرده و خواهد گفت که هدف فقط مخصوص دنیای جانداران است. تمامی موجودات برای بقا تلاش می‌‌کنند. از مرگ و نابودی می‌‌گریزند. سعی دارند نسل خود را حتی بیشتر از موجودات شبیه خود تکثیر کنند. در مقابل دشمنان طبیعی ازخود دفاع می‌‌کنند. موجودات پیچیده‌‌تر لانه می‌‌سازند، جفت انتخاب می‌‌کنند، از بچه‌‌های خود به شدت مراقبت می‌‌کنند و . . . اما آیا همه اینها را می‌‌توانیم هدف بنامیم؟ زیست شناس جواب مثبت خواهد داد. اما از آنجا که علت همه آن رفتارهای در ژنهای موجودات نهفته است و بالاخره تمامی ببرها زندگی کاملاً شبیه به هم دارند، مشکل به نظر می‌‌رسد که اینگونه رفتارهای طبیعی را هدف نامید.

     جامعه شناس و یا انسان شناس شاید بگوید هدف آن قصدی است که از روی انتخاب و نه اجبار انجام پذیرد، شاید بگوید که فقط انسان است که در بین تمامی موجودات می‌‌تواند انتخاب کند و چه بسا دقیقترین تعریف همین باشد. اگر این چارچوب را برای معنی و منظور « هدف » بپذیریم، بنابراین وقتی می‌‌گوییم نقاشی « هدف » دارد، نوعی تعبیر « انسان‌‌وار انگاری » را پذیرفته‌‌ایم. انسان‌‌وار انگاری ‏anthropomorphism )‏) یعنی قائل شدن خصوصیات انسانی چه برای واقعیات عینی و چه واقعیات درونی و ذهنی دنیای ما. چه خطای بزرگی اگر تصور کنیم فقط انسانهای اولیه و نامتمدن بودند که برای پدیده‌‌های اطراف خود بخشی از خواص انسانی خود را قائل می‌‌شدند. در بخشهای گذشته توضیح دادیم که اگر فقط هنرمند یا مکتب هنری هدف داشته باشد، دیگر « هنرناب » جای مطرح شدن ندارد و منظور از هدف در حقیقت اهداف هنرمندان مختلف است نه یک هدف معین که از قبل تعیین شده است. اما ظاهراً بسیاری از انسانها که چندان ارزشی برای نظرات دیگران قائل نیستند وخود را و هدف خود را برتر می‌‌دانند، راهی جز بازگشت به حد تخیل تمدنهای اولیه و استفاده از تزویر « انسان‌‌وار انگاری » ندارند.

     گذشته از اشکال انسان‌‌‌‌وار انگاری، مساله دیگری هست و آن استفاده از زبان ادبی و تشبیه است. وقتی می‌‌گوییم من در کنار « پرتگاه » ایستاده‌‌ام، دو معنای مختلف می‌‌توان از این عبارت استنباط کرد: یکی معنی واقعی « پرتگاه » و دیگری معنای مجازی. معنای واقعی یعنی وقتی من در زمان و مکان خاصی واقعاً بر روی بلندی یا کوهی وکنار « پرتگاهی » ایستاده‌‌ام. معنای مجازی یعنی وقتی من به دلیل مثلاً مشکلات مالی در معرض خطر ورشکستگی و از این قبیل هستم. معنای دوم که مجازی است نیاز به زمان و مکان مشخص ندارد. شاید من به دلیل اخذ وام بانکی برای شرکت تولیدی خاص و مشکلات تولید و بازپرداخت وام برای ماه‌‌ها در لبه « پرتگاه » باشم. حال به مساله اصلی خود باز می‌‌گردیم. وقتی کوه‌نوردی تصمیم به صعود به قله دماوند و فتح آن را دارد،در حقیقت برای مدت معینی هدفش صعود و فتح قله است. او می‌‌داند که مثلا به چه ابزاری نیاز خواهد داشت، چه وقت از سال برای این صعود مناسب‌‌تر است، از کدام مسیر باید برود و غیره. بالاخره روز موعود فرامی‌‌رسد و اگر کوه نورد اقبالش بلند باشد، به هدفش می‌‌رسد و در نوک قله قرار می‌‌گیرد. اما درست در لحظه‌‌ای که قله را فتح کرد، دیگر آن هدف از درجه اعتبار ساقط می‌‌شود. چون او به هدفش رسید دیگر آن هدف خاصیت قبلی را ندارد. هدف در جای اصلی خود پیوسته چنین خصلتی دارد، اما وقتی می‌‌گوییم آن کوه‌‌نورد هدفش از زندگی این است که انسان شریفی باشد، اینجا لفظ « هدف » در جای اصلی خود استفاده نشده و هیچگاه در طـول زندگی کوه نورد از درجه اعتبار نخواهد افتاد. اینگونه نیست که اگر امروز آن کوه نـورد کیف پولی پیدا کرد با برگرداندن آن به صاحب اصلی به هدف شریف بودن رسیده و از فردا  اگر کیف دیگری پیدا کرد می‌‌تواند برای خودش بردارد. در معنی دوم « هدف » جنبه مجازی داشته و زمان و مکان خاصی بر آن صدق نمی‌‌کند. پس دومین اشکال بر « هدفمند بــودن هنر » به این صورت است که لفظ « هدف » صرفاً خاصیت ارزشی و ادبی دارد تا خــاصیت توصیفی و اثباتی. هنر چون موجود زنده همچو انسان نیست، نمی‌‌تواند هدف داشته باشد (اشکال اول) و دیگر اینکه هیچگاه چنین هدفی هنرمندی را به هدف مفروض نمی‌‌رساند، چرا که قبلاً گفتیم جنبه ارزشی و ادبی و در حقیقت قیاسی دارد. اگر انسان شریــف باید پیوسته شریف باشد و شرافت نوعی الگوست که هیچگاه به آن بطور کامل نمی‌‌توان رسید و باید خود را با آن مقایسه کرد، هدف هنر هم  نائل شدنی نیست و فقط نوعی ارزش است که انتخاب آن اختیاری است، پس اینکه گفته می‌‌شود هنر هدف دارد منظور اعتقاد به رعایت ارزشهای خاص است که این ارزشها نیز از ذهن انسانهای دیگر تراوش کــرده و هدفی نیست که بتوان واقعاً بدان رسید. طرفداران نظریه « هنر هدف دارد » قضیه را بـه این شکل نمی‌‌بینند و هدف را به همان معنی اصلی خود می‌‌گیرند واشتباهی بر انبوه اشتباهات خود می‌‌افزایند.

     البته برای یک دوره تاریخی خاص شاید بتوان هدفی برای هنر معلوم کرد. مثلاً هـدف هنر در دوره رنسانس و یا هدف واقع گرایی هنر نقاشی در قرن هفدهم میلادی در هلند. برای چنین منظوری لازم است که انبوه تابلوها و آثار هنری آن دوره مورد بررسی قرار گیرد. همینطور لازم است که زندگی اجتماعی و نوع حکومت و سیاست و خلاصه تمامی مشخصه‌‌های اجتماعی و علمی و غیره به دقت مورد مطالعه قرار گیرد تا بتوان نظری داد. پس تعیین نقش هدف از طریق مطالعه رویدادها و بازمانده‌‌ها و بطور خلاصه بر پایه واقعیات انجام می‌‌پذیرد. اما آیا بــرای آینده نامعلوم می‌‌توان چنین بررسی انجام داد تا هدفی برای هنر در نظر گرفت؟ مسلّـماً خیر. تازه اینجا می‌‌توان به جای واژه ی « هدف هنر در فلان دوره » از واژه ی « نقش هنر » استفاده کرد که گویاتر هم هست.

     پس بطور خلاصه دیدیم که به هیچ شکلی نمی‌‌توان برای هنر هدفی در نظــر گرفـت. آنچه تا به حال مورد نقد قرار نگرفت مفهوم و منظور از « هنر نقاشی » بود. آیا « هنر نقاشـی » واقعیتی عینی است یا مفهومی قراردادی برای ایجاد ارتباط؟ آیا « هنر نقاشی » تجربه پـذیر است یا فقط خود یک اثر هنری را می‌‌توان تجربه کرد؟ امید است که در آینده بــــه این مسائل بپردازیم.  

 

این مقاله در سال 75 بصورت سخنرانی در جلسه خصوصی از هنرمندان نقاش برگزار گردید.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.