باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

آیا حجاب اجباری با اجبار در بی حجابی یکی است

علی محمد طباطبایی 

  

 شما هم یقینا این اظهار نظر کلیشه ای را بارها شنیده اید که می گوید: « به اجبار حجاب کردن بر سر زنان همان قدر بد است که به اجبار حجاب آنها را برداشتن. » منطقی که اساس این اظهار نظر را تشکیل می دهد و بسیار مدرن به نظر می رسد نیز روشن است: زنها باید خودشان آزادانه تصمیم بگیرند که می خواهند محجبه باشند یا بی حجاب و یا به عبارت دیگر در جامعه باید چنان درجه ای از آزادی حکمفرما باشد که از جهت پوشش دینی به کسی چیزی تحمیل نشود. در ظاهر امر به نظر نمی رسد که در این ادعا اشکالی وجود داشته باشد و بهتر از این دیگر چه انتظاری می توانیم از جامعه مورد نظر خود داشته باشیم. با این حال من برآنم که نشان دهم یک جای این اظهار نظر کلیشه می لنگد و یا به عبارتی برای هر انسانی با توجه به موضعی که در برابر حجاب دارد یکی از این دو وضعیت به مراتب غیر قابل تحمل تر از دیگری است و بنابراین نمی تواند برای او هر دو حالت به یک اندازه غیر قابل قبول باشد.

می دانیم که این عبارت کلیشه ای از دو دیدگاه متفاوت اما از جهتی نزدیک به هم ابراز می شود: از یک طرف روشنفکران دینی و از طرف دیگر بیشتر روشنفکرانی که نسبت به دین بی تفاوت هستند یا کلاً بی دین به حساب می آیند. از نظر گروه اول این عقیده که حجاب اجباری اشتباه است باعث می شود که هم خودشان در نظر خودشان روشنفکرتر بیایند و هم در نظر دیگرانی که دیندار به حساب نمی آیند اما در هر حال در آن جامعه در حکم وزنه ای هستند. دلیل آن نیز روشن است. وقتی فردی که خود معتقد به حجاب است و آن را شخصاً رعایت می کند معتقد باشد که حجاب نباید اجباری باشد آشکار است که باید شخص روشنفکری باشد. در روشنفکران غیر دینی نیز اعتقاد به اشتباه بودن برداشتن اجباری حجاب تاثیری مشابه با آنچه در مورد روشنفکران دینی آمد خواهد داشت. کسی که خود مخالف حجاب است وقتی اعتراف می کند که به زور بی حجاب کردن زنها همان قدراشتباه است که به زور با حجاب کردن آنها پس باید به یقین فرد روشنفکر و ژرف نگری باشد.

حال برای آن که بحث خود را ادامه دهیم باید انسان ها را به دسته های کلی چه از جهت رعایت شخصی حجاب و چه اعتقاد به رعایت حجاب توسط دیگران تقسیم کنیم. از نظر رعایت شخصی حجاب ما می توانیم انسان ها را به دو گروه بزرگ تقسیم کنیم (یعنی در واقع اگر خود من قرار بود حجاب داشته باشم یا بالاجبار نداشته باشم چه واکنشی نشان می دادم): کسانی که اگر خود زن هستند حجاب را رعایت می کنند و اگر زن نیستند و برفرض زن می بودند صددرصد حجاب را رعایت می کردند و کسانی که درست در نقطه مقابل این گروه فرضی قرار می گیرند. تصور نمی کنم بتوانیم گروه سومی را به تصور درآوریم. اما از نظر آنچه به پوشش دیگران مربوط می شود می توانیم سه گروه انسان را تصور کنیم. کسانی که مخالف پوشش دینی هستند، دیگرانی که معتقد هستند همه باید این قاعده را در پوشش خود صددرصد رعایت کنند و بعضی انسان های روشنفکرتر که می گویند این به عهده خود اشخاص است که چه نوع پوششی را ترجیح می دهند.

حال تصور کنید که فردی در جامعه به چنان درجه ای از اقتدار برسد که بتواند از روز بعد تمامی زن ها را مجبور به رعایت حجاب کند. کسانی که اساساً مخالف حجاب هستند به طور طبیعی با این دستور مخالف اند و طرفداران حجاب اجباری هم با آن موافق. می ماند کسانی که پوشش را مسئله خصوصی افراد می دانند و آن را به خود مردم واگذار می کنند و اجباری نمی دانند. این گروه سوم در خصوص اجباری بودن حجاب چه واکنشی خواهند داشت؟

در میان کسانی که پوشش را مسئله خصوصی افراد می دانند بعضی خود اهل رعایت حجاب هستند و بقیه نیستند. خاطرتان هست که در کل انسان ها را از این نظر به دوگروه تقسیم کرده بودیم. برای کسانی که خود موافق حجاب نیستند این قانون یقیناً غیر قابل قبول است. هم از این جهت که آزادی فردی را در پوشش نادیده گرفته و هم از این جهت که خود این فرد نیز از روز بعد باید به ناچار به نوعی لباس بپوشد که دوست ندارد. اما از نظر طرفداران آزادی پوشش که خود محجبه هستند چه؟ این ها اگرچه مخالف تحمیل نظر خود از جهت پوشش دینی به دیگران هستند اما چون خود با اختیار خودشان پیش از آن که دیکتاتور فرضی ما به قدرت برسد و قانون حجاب اجباری را مستقر سازد به شخصه حجاب را رعایت می کردند حد اقل در مورد خودشان مشکلی پیش نمی آید. در واقع آنها خودشان از قبل محجبه بودند و حالا وضعیت برای خود آنها به شخصه تغییری نکرده، اما این ها مثلاً از این بابت ناراحت هستند که کسانی که نمی خواهند باحجاب باشند حالا از این به بعد بالاجبار باید مخالف میلشان با حجاب در خیابان ظاهر بشوند. اما از نظر آنها اگر فردی از روی اجبار با حجاب در خیابان ظاهر بشود بدتر است یا برعکس آن؟ اگر در حجاب داشتن اشکالی وجود دارد چگونه است که خود آنها قبل از اجباری شدن حجاب بدون حجاب در خیابان ظاهر نمی شدند؟ به عبارت دیگر این قبیل افراد نمی توانند ذاتاً با حجاب اجباری مخالفتی داشته باشند زیرا وقتی حجاب اجباری است زنها مجبور به رعایت اصلی می شوند که خود آنها (که از قبل محجبه بودند) نیز آنرا پیشاپیش و آزادانه پذیرفته بودند و رعایت می کردند و لابد در آن حکمتی دیده بودند که سختی حجاب را می پذیرفتند.  

اما چنانچه دیکتاتور فرضی ما برعکس بخواهد در جامعه ای که بسیاری حجاب را رعایت می کنند به زور کشف حجاب کند همین وضعیت که شرحش رفت در مورد کسانی صدق می کند که شخصاً نمی خواهند باحجاب باشند اما مخالف رفع اجباری حجاب هستند. از آنجا که آنها شخصاً نمی خواستند باحجاب باشند اکنون به آزادی خود آنها دست درازی نشده است، اما برای مثال به دختر آنها ظلم شده که می خواهد با حجاب به خیابان بیاید اما نمی تواند. لیکن حال که مجبور است بی حجاب به خیابان بیاید دقیقاً همان عملی را مرتکب می شود که خود این مخالفان حجاب همیشه خواهان چنین پوششی بودند و لابد در حجاب نکته منفی دیده بودند که نمی خواستند خودشان باحجاب باشند. به بیان دیگر کشف حجاب اجباری نمی تواند به ضرر کسانی باشد که خودشان نمی خواهند حجاب داشته باشند و بازهم نمی تواند اساساً به ضرر نزدیکان این افراد باشد که خواهان حجاب هستند، زیرا اگر حجاب خوب بود چرا خود آنها با حجاب نشده اند.

نکته اصلی بحث ما این است که انسان نمی تواند اساساً خواهان تحمیل وضعیتی باشد که خودش حاضر به پذیرش آن به طور آزادانه نیست (همان چیزی که مخالفین حجاب اجباری و کشف حجاب اجباری می گویند) اما می تواند به طور مشروط خواهان تحمیل وضعیتی به دیگران باشد که خودش اساساً در آن هیچ اشکالی نمی بیند و می خواهد که خودش نیز این چنین زندگی کند. برای انسانی که اهل خام خواری است و در پخته خواری اشکالات بزرگی می بیند اما در هر حال مخالف تحمیل خام خواری به دیگران، چنانچه حکومتی برسرکار بیاید که از روز بعد مردم را مجبور به خام خواری کند اگر چه اکنون وی با حکومتی روبرو است که یک سلیقه را به جامعه تحمیل می کند و این مخالف خواست این شخصیت فرضی ما است اما بالاخره این حکومت دارد چیزی را به مردم تحمیل می کند که خود وی از قبل آن را به عنوان روش درست زندگی انتخاب کرده بود و به دیگران توصیه می کرد. کار این حکومت هرچقدر بد باشد آیا برای این شخص فرضی ما همانقدر بد است که مثلاً به جای خام خواری پخته خواری به مردم تحمیل می شد؟ برای او کدام حکومت بدتر است؟ حکومتی که به زور می خواهد مردم خام خواری کنند یا آن دیگری که می خواهد همه فقط غذاهای پخته بخورند؟ انسان هرچقدر که منصف باشد و اهل آزادی، نمی تواند بگوید که هردوی این حکومت ها به یک اندازه بد هستند چون چیزی را به مردم تحمیل می کنند که آنها نمی خواهند.

آنچه من می خواهم بگویم نیز همین است. برای کسی خودش حجاب را ترجیح می دهد و از نظر او چنانچه تمامی زنها حجاب داشته باشند بهتر از این است که نداشته باشند حکومتی که حجاب را به زور به اجرا می گذارد نمی تواند همانقدر بد و غیر قابل تحمل باشد چون حکومتی که به زور حجاب را از سر زنها برمی گیرد و البته برعکس.

اگر نظریه من درست باشد روشنفکران غیر دینی دیگر نمی توانند بگویند که کشف حجاب اجباری رضا شاه همانقدر غیر قابل تحمل بود که حجاب اجباری فعلی و روشنفکران دینی نیز نمی توانند حجاب اجباری فعلی را جرم بزرگی به اندازه کشف حجاب رضاشاه تلقی کنند.   

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.