ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش هفتم
برگردان علی محمد طباطبایی
تصاویر14 و 15: فرانس لیست، سمت راست عکس توسط نادار (Nadar)،
سمت چپ تابلو اثر فرانس لنباخ، موزه ی نقاشی بوداپست
تعجبی ندارد که ظهور دوربین عکاسی هنرمندان و علاقمندان آنها را در حالتی حیران و پرخاشگرانه قرار داد. بعضی از استدلال هایی که در برابر امکان پذیر بودن شباهتِ حاصل از عکس ابراز شدهاند امروز به نظر ما تعجب آور میآیند، زیرا اکنون بسیاری از افراد عکسی بسیار باشکوه از چهره ی فرانس لیست را که توسط عکاس مشهور نادار گرفته شده و در آن استاد مسلم موسیقی با تمامی زگیل هایش به نمایش درآمده است را به تابلوئی تصنعی از فرانس لنباخ ترجیح میدهند، آنهم در حالیکه برای بار دیگر باید اعتراف کنیم که ما هرگز امکان آشنائی و دیدن چهره ی او را نداشتهایم. در اینجا اساساً موضوع بر سر این است که آیا ما هرگز میتوانیم تصاویر عکاسی شده را به همان نحوی تماشا کنیم که در آغاز به آنها نگریسته شده است. دوربین عکاسی بیطرف [صریح] و صفحه نمایش تلویزیون آمادگی ذهنی ما را نسبت به تصویر معاصران خود به طور کامل تغییر دادهاند. چنان عکس های صمیمانه ای مانند تصاویری که فرانس لیست زمانه ی ما، یعنی آقای سویاتوسلاوریشتر (Sviatoslav Richter) را در جلسه ی تمرینی از یک نمایش و با یک تا پیراهن نشان میدهند، نه تنها در قرن نوزدهم از نظر فنی غیرممکن، که از نظر روان شناختی نیز غیر قابل پذیرش بودند. چنین عکسهائی در نظر پدربزرگان ما هم غیر مودبانه و هم کاملاً غیر قابل تشخیص جلوه میکردند.
تصویر 16: سویاتوسلاو ریشتر به هنگام تمرین
اما هرچند که عکس (snapshot)، چهره پردازی را دچار تغییر و تحول نمود، اما باعث گشت که ما مسئله ی شباهت را نیز با وضوح بیشتری مورد توجه قرار دهیم، یعنی بسیار روشن تر از آنچه که در گذشته ممکن میبود که برزبان آورد. عکاسی توجه ما را به تناقض ثبت واقعیت [درحال حرکت] در یک عکس ثابت هدایت نمود و ما را از منجمد ساختن بازی ویژگی های چهره در لحظه ای منع شده از حرکت آگاه ساخت که شاید هرگز از آن در تغییر دائمی رویدادها آگاه نمیگشتیم. به یمن اثری از جی.جی. گیبسون در روان شناسی قوه ی ادراک اکنون بیش از پیش از نقش قاطعی که جریان مداوم اطلاعات در تمامی داد وستد ما با جهان مرئی بازی میکنند آگاه گشته ایم (13). از این رو ما نیز میتوانیم منشاء آنچه را که به آن تصنعی بودن هنر گفته میشود کمی بهتر درک کنیم، یا به عبارت دیگر، محدود بودن اطلاعات در باره ی نشانه های همزمان. چنانچه بخواهیم به اختصار بگوئیم ـ اگر به جای اسکنه، قلمو یا حتی به جای صفحه ی حساس به نور عکاسی این دوربین فیلم برداری می بود که به اولین ضبط کننده ی سیماشناسی انسان تبدیل میگشت، مسئله ای که در زبانی باتدبیر به آن » شکار شباهت « می گویند هرگز به همان اندازه خود را بر خودآگاهی ما تحمیل نمینمود [که اکنون کرده است]. تصاویر ثبت شده توسط فیلم هرگز آنگونه آشکار که تصاویر عکاسی از ضبط صحنه ای ممکن است ناکام بمانند ـ همچون هنگامی که شخصی در حال پلک زدن یا حتی عطسه کردن است ـ عمل نمیکنند، زیرا تسلسل تصاویر فیلم برداری شده شکلک حاصله را می تواند توضیح دهد، یعنی همان حالتی که در یک عکس تقریباً غیر قابل تعبیر و تفسیر باقی میماند.
13- The Senses Considered as Perceptual Systems (Boston, 1966).
ادامه دارد . . .