واسلاو هاول
برگردان علی محمد طباطبایی
چنانچه به تاریخ بشر نگاهی بیندازیم خواهیم دید که در سرتاسر آن متن های گوناگونی وجود داشته است که همگی به طور کمتر یا بیشتر در شکل دادن به رویدادهای مهم بشری نقش اساسی بازی کرده اند. یکی از چنین اسنادی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است، اما این متن از یک جهت نسبت به بقیه تفاوت دارد، زیرا تاثیر آن به یک فرهنگ یا یک تمدن بخصوص محدود نمی شود. این اعلامیه از همان ابتدا به عنوان مجموعه ی همگانی از اصولی تلقی گردید که هدف از آن تاثیر گذاردن بر هم زیستی میان انسانها بود. لیکن باید بدانیم که چنین متن های بنیادی به سهولت دیده بر جهان نمی گشایند. اعلامیه ی جهانی حقوق بشر ثمره ی اوضاع و احوالی است که در دوره ی پس از جنگ جهانی دوم حکم فرما شده بود، یعنی هنگامی که بشر پی برد که نیازمند پیشگیری و جلوگیری از تکرار حوادث وحشتناک و فاجعه آمیز اخیر است و محتاج رسیدن به یک توافق بر مجموعه قوانین بنیادین و جهانی.
اعلامیه ی جهانی حقوق بشر بر اسناد سازمان ملل، بر صد ها قرارداد بین المللی و مدارک قانونی در کشورهای جداگانه نقش بسته است. اعلامیه ی حقوق بشر سند نهایی کنفرانس 1975 هلسینکی را تحت تاثیر خود قرار داد. موافقت نامه های کنفرانس هلسینکی در به پایان رساندن تقسیم دوقطبی جهان نقش اساسی بازی کرد و موفق گردید که در کشورهای کمونیستی سابق حرکت های اپوزیسیون را با هم سازگار گرداند. فعالین جنبش های اپوزیسیون در این کشورها موافقت نامه های امضا شده ی دولت های خود را به جد می گرفتند و از آنها برای شدت بخشیدن بر تلاش های خود بهره می جستند. آنها در واقع دقیقاً وجود خوداقتدارگرایی و استبداد را به چالش طلبیده بودند.
هرچند هنوز هم این واقعیتی است که حقوق بشر در بسیاری از نقاط جهان، گاهی در شکل های ملایم تر و در مواقع دیگر با وحشی گری تمام نقض می گردد، نادیده گرفته می شود و یا سرکوب می گردد. اما چنین واقعیتی نباید بیش از اندازه تعجب برانگیز باشد. جهان پیچیده ی ما را نمی توان یک شبه و به سهولت توسط تصویب یک اعلامیه اصلاح کرد.
علی رغم نقش دائمی اصول اعلامیه ی جهانی حقوق بشر اهمیت تاریخی این تعهد بین المللی بر هراس های مداوم غالب می آید. برای اولین بار در تاریخ بشر یک ابزار جهانی معتبر وجود دارد که به عنوان آینه ای در برابر مصیبت های جهان عمل می کند: این اعلامیه یک معیار بین المللی است که با آن وضعیت فعلی و واقعی امور داخلی کشورها با هم مقایسه می گردد و چیزی است که به نام آن می توان به نبرد بی عدالتی ها پرداخت. از آنجا که اکنون دیگر همه آن را پذیرفته اند، انسان های اندکی ممکن است وجود داشته باشند که جرئت و جسارت کافی برای انتقاد از آن را به خود راه بدهند. آن کسانی که حقوق بشر را مورد انتقاد قرار می دهند با یک تجربه ی نوظهور مواجه هستند: یعنی ریاکاری امضای کشورهایشان بر پای آن اعلامیه.
متاسفانه هنوز هم نقض شدید و مکرر حقوق اساسی انسان ها یک واقعیت باقی مانده است: قتل عام در رواندا، کشتار در چچن و بوسنی، وضعیت اسفبار تبت، کره ی شمالی، برمه، کوبا و کوزوو. در حالی که توسط اعلامیه ی جهانی حقوق بشر حمایت و همراهی می شویم می توانیم به رویارویی با این گونه تهدید های آشکار به زندگی و آزادی و شأن انسانی بپردازیم یا این که حداقل بر آنها انگشت گذاریم. در واقع دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی لاهه در مورد جنایات صرب ها در بوسنی قدرت خود را از این اعلامیه کسب می کند.
چرا حقوق بشر موردی است که باعث شادمانی انسان می گردد؟ پاسخ چیزی عمیق تر است از این که صرفاً گفته شود آنها در میثاقی میان انسان هایی که حقوق بشر را مفید و عملی یافته اند مطرح شده اند یا این که گفته شود علاقه ی انسان ها به حقوق بشر به خاطر تضمین حقوق آنها است. البته اعلامیه ی جهانی شکل و ظاهر یک میثاق را دارد، همچون صدهاهزار دستورالعمل دیگر. هرچند که این میثاق از مفاهیم و پیش شرط هایی سرچشمه می گیرد که نیاز به توضیح بیشتر ندارند.
برای مثال مفهوم شأن و مقام انسانی را در نظر گیریم. این مفهوم بر تمامی حقوق اساسی انسان و اسناد مربوط به حقوق بشر سایه می افکند. ما این موضوع را به قدری طبیعی و عادی می یابیم که در این خصوص که معنای شأن و مقام انسانی به راستی چیست یا این که چرا انسانیت باید از آن برخوردار باشد دیگر نکته ی قابل توجهی به نظر ما نمی رسد. علاوه بر آن ما بدون آن که تحقیقی به عمل آوریم حقوق بشر را به عنوان چیزی مفید و عملی مورد تایید قرار می دهیم.
البته عمیق ترین ریشه های آن چیزی که ما حقوق بشر می خوانیم فراتر و بالاتر از ما قرار دارد. جایی عمیق تر از جهان میثاق های بشری. آنها از یک قلمروی ماوراء طبیعی نشئت می گیرند. با وجودیکه بسیاری از درک و شناخت چنین امری ناتوان اند، انسان ها ـ تنها مخلوقاتی که به طور کامل از هستی و فناپذیری خود آگاهی دارند، یا موجوداتی که محیط پیرامون خود را به عنوان یک جهان ادراک می کنند و با این جهان دارای یک رابطه ی درونی هستند ـ شأن و مقام انسانی و همچنین مسئولیت را از جهان به صورت چیزی یکپارچه استنتاج می کنند. در واقع از ورای آن چیزی که آنها مضمون اصلی جهان را می بینند، یعنی استواری آن، نظم، مسیر، روح و جوهر آن ـ تو می توانی هر نامی که بیشتر می پسندی بر آن بگذاری. مسیحی ها این مضمون را با سهولت تمام چنین بیان می کنند: انسان تصویری از خداوند است.
با وجودیکه اکنون جهان توسط یک تمدن جهانی منفرد محصور شده است اما این تمدن بر مبنای هم زیستی فرهنگ ها، ادیان و گستره ی تمدنی قرار دارد. ما اغلب بیشتر و بیشتر شاهد برخورد این سنت ها با اعلامیه ی جهانی حقوق بشر هستیم. در بسیاری از موارد تناقضات ادعایی صرفاً دستاویزهای شرم آوری هستند که توسط فرمانروایان خودکامه ای که به دنبال مشروعیت بخشیدن به شر هستند و به کمک نشان دادن « دیگر بود » فرهنگ خودشان مطرح می گردد. اما در موارد دیگر ناسازگاری واقعی است. در چنین حالتی اینگونه ملاک ها که توسط جهان اروپایی ـ آمریکایی بوجود آمده اند با صداقت تمام به عنوان ابداعات بیگانه ای درک می گردند که البته می توانند مورد توجه و شاید احترام قرار گیرند اما به طور درونی قابل پذیرفته شدن نیستند.
بعضی ها بر این نظر اند که انگیزه هایی که به ایجاد اعلامیه ی جهانی انجامیده بیش از اندازه سکولار و مادی است و ادعا می کنند که در آن توجه ناچیزی به اقتدار بالاتری مبذول گشته که سرچشمه ی تمامی ضرورت های اخلاقی است و حقوقی که از این ضرورت ها ناشی می شود. این ادعا ها درست نیستند: ملاک های حقوق بشر غربی در واقع کاربرد جدیدی از اصول مسیحیت اند. اما چنانچه از خارج به مسئله نگاه کنیم چه بسا منظره ی دیگری در برابر چشمانمان ظاهر شود ـ یعنی این احتمال وجود دارد که همه چیز حتی بسیار بدتر به نظر رسد، زیرا ممکن است آنها در نظر بعضی به عنوان امپریالیسم دینی که خود را در زیر ردای غیر مذهبی مخفی کرده به نظر آید.
اما چنانچه این حقوق در جهان غیر غربی به عنوان حقوق بیگانه تلقی نشود هنوز هم برایمان راهی باز است. حتی این شیوه می تواند به کسانی که در غرب گرایش به نادیده گرفتن ابعاد معنوی ارزش ها و خاستگاه های ماوراطبیعه آن حقوق که ما مدعی آنها هستیم دارند ـ و از این رو اسنادی مانند اعلامیه ی جهانی را به عنوان صرفاً یک تجارت منفعت دار می نگرند ـ کمک کند.
مبناهای آغازین تمامی نظام های دینی محتوای اصول اساسی مشابهی است که فقط شکل هایشان با هم متفاوت است و دارای ضرورت های اخلاقی یکسانی هستند. اما در نگرشی که به حد کافی عمیق باشد ما همان مبناها را می توانیم در تمامی شان تشخیص دهیم ـ همان دعوت به فروتنی و تواضع در برابر آنچیزهایی که در پیرامون ما و بر فراز ما در گردش است، برای آراستگی و اتحاد. همان اشاره به حافظه ی جهان، جایی که تمامی اعمال ما برای ارزش های واقعی شان مورد آزمایش قرار می گیرند. اعلامیه ی جهانی حقوق بشر این حقایق را در بر می گیرد زیرا از آن مفهوم معنوی جهانی سرچشمه گرفته است: از مسئولیت انسان به تنهایی برای تمامی جهان هستی.
The Trials of Man by Vaclav Havel .
Project Syndicate, June 1998