ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش هشتم
برگردان علی محمد طباطبایی
تصویر 17: وینستون چرچیل، عکاسی شده توسط کارارش، أتاوا
اگر اینگونه به مسئله نگاه کنیم، معجزه ای که روی میدهد این نیست که بعضی عکس ها یک ویژگی عمومی را ضبط میکنند، بلکه در این واقعیت است که هم دوربین عکاسی و هم قلموی نقاشی علی رغم ناتوانی در استفاده از حرکت می توانند شباهتی قانع کننده بوجود آورند و نه فقط از نقاب که حتی از چهره یا به عبارتی از حالت زنده بودن نیز احساسی در ما ایجاد کنند.
ادامه مطلب ...ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش هفتم
برگردان علی محمد طباطبایی
تصاویر14 و 15: فرانس لیست، سمت راست عکس توسط نادار (Nadar)،
سمت چپ تابلو اثر فرانس لنباخ، موزه ی نقاشی بوداپست
ادامه مطلب ...
ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش ششم
برگردان علی محمد طباطبایی
چه مقدار از این نقاشی های چهره نقاب ها را به نمایش میگذارند و تا چه مقدار آنها تصاویر افراد اند؟ ظاهراً به هنگام پاسخ این سوالِ بسیار مهم با دو مشکل مواجه هستیم که یکی از آنها آشکار است و دیگری نه چندان.
ادامه مطلب ...ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش پنجم
برگردان علی محمد طباطبایی
ما اکنون به قلمروی کاریکاتور نزدیک میشویم، یا به آن سرزمین مرزی مابین کاریکاتور و نقاشی چهره که با تصویر شخصیت های به اسلوب درآمده اشغال شده است، و آنهم توسط تمامی آن بازیگرانی که بر صحنه های عمومی نقاب های خود را برای مقاصدی خاص به چهره زده اند. فقط کافی است که به کاکل روی پیشانی ناپلئون با آن حالت خاص ایستادنش که یک دست را در جلیقه مخفی میکرد بیندیشیم، حالتی که ظاهراً هنرپیشه ای به نام تالما به او پیشنهاد کرده بود. برای تمام کسانی که تقلید شخصیتهای بزرگ را در میآورند و برای کاریکاتوریست ها که در جستجوی یک قاعده ی کلی برای آرمان ناپلئونی هستند این [نقاب] همواره یک نعمت غیرمترقبه باقی ماند ـ همچون سایر ترفندهائی که توسط ناپلئون های کم اهمیت تر اتخاد گردید و ما باید تحمل میکردیم.
ادامه مطلب ...ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش چهارم
برگردان علی محمد طباطبایی
تصویر 7: سرهنگ بلیمپ اثر دیوید لو
ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش سوم
برگردان علی محمد طباطبایی
آن شباهت سیماشناختی که به همجوشی و بازشناختن میانجامد، اینگونه شهرت یافته است که برای معین گردیدن و بررسی شدن چندان مورد ساده ای نیست و به آنچه اصطلاحاً برداشت کلی [یا تاثیر کلی] گفته میشود وابسته است، یعنی نتایجی از بسیاری از عوامل که در کنش های متقابل در عین حال به یک کیفیت بسیار ویژه منجر میشوند.
ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش دوم
برگردان علی محمد طباطبایی
تصویر 2: چارلز ر برون، حیرت، 1698
البته این روش توضیح در بهترین حالت با یک ساده سازی غیرموجه کار میکند، یعنی چارچوب به هیچ وجه ایستا نمیماند. ما همگی در طی زندگی خود از یک روز به روز دیگر، و از سالی به سال بعد تغییر میکنیم. مجموعه ی مشهور تابلو های رمبراند مشتمل بر چهره هائی که از خودش از دوره نوجوانی تا سالخوردگی نقاشی کرده بود، هنرمند را نشان میدهد که این فرآیند بیرحمانه را مطالعه و تعقیب میکند.
ادامه مطلب ...ادراک شباهت سیماشناختی* در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش اول
برگردان علی محمد طباطبایی
مقاله ی حاضر(1) بر اساس فصلی از کتابم « هنر و توهم » نوشته شده است، یعنی فصلی که عنوانش تجربه ی کاریکاتور(2) بود. در قرن هفدهم کاریکاتور به عنوان روشی از چهره پردازی تعریف شده بود که هدفش رسیدن به بالاترین شباهت از کل یک سیماشناسی** است، آنهم در حالیکه تک تک اجزاء چهره [درآن] تغییر می یابند. بنابراین کاریکاتور توانست برای نشان دادن هم ظرفیتی*** [یا برابری] نظر مرا تأمین کند، یعنی برای اثبات اینکه تصاویر هنری می توانند قانع کننده باشند آن هم بدون آنکه از نظر عینی [ظاهری] واقع گرایانه. با این وجود من هیچگونه تلاشی برای بررسی دقیقتر اینکه چه چیزی در آفرینش یک شباهت خیرهکننده دخالت دارد به خرج ندادم. چنین به نظر میرسد که تاکنون هیچکس تمامی قلمروی گسترده ی شباهت درگیر در چهره پردازی را در چارچوب روان شناسی قوه ی ادراک آدمی موردکاوش قرار نداده است. باید برای این قصور دلایلی وجود داشته باشد که از پیچیدگی هراسناک مسئله ی مورد نظر فراتر میرود.