داوکینز و توهم هایش
مایکل فیتس پاتریک
برگردان علی محمد طباطبایی
مایکل فیتس پاتریک، کافری کاتولیک از مجادله ی عاری از ظرافت و دارای پیش داوری ریچارد داوکینز
در برابر دین احساس انزجار می کند
لطیفه ای ایرلندی و قدیمی در باره ی شخصی در ایرلند شمالی وجود دارد که داوکینز در کتاب خودش (توهم خدا) آن را بازگو می کند. شخص مورد نظر به پرسشی در یک نظر خواهی در باره ی وابستگی دینی پاسخ می دهد و خود را به عنوان یک کافر می خواند. واکنش مصرانه این گونه است: « آیا او یک کافر پروتستان است یا کافری کاتولیک ؟». من نیز که با پرسشی مشابه روبرو هستم خود را موظف به گفتن آن می دانم که من یک کافر کاتولیکم. منظور من از این اظهار نظر آن است که من از نظر اعتقادی یک ملحدم، اما از جهت تربیت خانوادگی و وابستگی قومی یک کاتولیک.
به آن واقف هستم که بعضی افراد که با تربیت کاتولیک بزرگ شده اند با توجه به مشکلات در زندگی بعدی خود کلیسای روم را سرزنش می کنند و از این که با یک ژانر ادبی شدیدا منحط تغذیه شده اند شکایت دارند. من که در کودکی خود توسط راهبه ها و برادران دینی آموزش دیده ام مجبور بودم که به حد کافی گزافه گویی های پرهیزکارانه و تنبیه بدنی گاه و بیگاه را تحمل کنم و البته بعضی علائق ناشایست جنسی، اما تمامی لطمه های وارده به کمک تعلیم و تربیت سالم و قرار گرفتن در معرض میراث فرهنگی غنی ـ یعنی هنرهای تجسمی، موسیقی، نوشته های مقدس و مناسک ـ کاملا جبران شدند. به همین خاطر من قدردانی، محبت و احترام را در خود حفظ کرده ام.
هرچند که من به عنوان یک ملحد احساس می کنم که باید از انتقاد تند ضددینی داوکینز استقبال کنم، اما به عنوان یک کافر کاتولیک از مجادله ی عاری از ظرافت او احساس انزجار دارم و البته در این مورد من تنها نیستم. داوکینز در اظهار نظرهای خود در باره ی دین کاتولیک ترکیبی از مخالفت ضد پاپی از مد افتاده ی پروتستانی را با تحقیر مد روز جماعت روشنفکران لیبرال در برابر هر نوع ایمان دینی آشکار می سازد. از این رو او به « وضعیت نیمه دائمی گناه بیمارگونه ای که کاتولیک رومی دچار آن است، یعنی شخصی دارای لغزش پذیری معمولی و کسی که هوشش از حد طبیعی کمتر است » رجوع می کند. او در بحث خود در باره ی پیامد های سوء استفاده ی جنسی کشیشان در ایرلند بر این نظر است که « هرچند تردیدی وجود ندارد که سوء استفاده ی جنسی به قدر کافی عمل وحشتناکی است، اما تاثیر سوء آن یقینا کمتر است از آسیب های روان شناختی طولانی مدت، وقتی کودک در درجه ی اول با تعلیم و تربیت کاتولیک بزرگ می شود ». این ها اظهارنظرهایی چنان بی کم و کاست جانبدارانه هستند که ـ درواقع اظهار نظری هایی بی معنا ـ که یافتن آنها در یک کتاب جدی که توسط نویسنده ای سرشناس به رشته ی تحریر درآمده است بسیار تعجب برانگیز است.
تحقیر اشرافی داوکینز نسبت به تمامی شکل های ایمان دینی او را به آنجا کشانده است که از درک نکته ی اصلی غافل مانده. ایمان دینی را نمی توان به عنوان تجلی (یا علتی) برای جامعه ستیزی یا کندذهنی از نظر دورداشت. دین در سخنان مارکس « تحقق غیر واقعی و موهوم جوهر انسانی است زیرا جوهر انسانی دارای واقعیت حقیقی نیست ». دین « خودآگاهی و اعتماد به نفس انسانی است که یا خودش را پیدا نکرده و یا آن که دوباره خودش را گم کرده است ». در جهانی که در آن انسان ها از یکدیگر و از خودشان بیگانه شده اند و بر سرنوشت خود تسلطی ندارند، در پرستش نیروهای آسمانی است که برای خود پناهگاه و مرهمی جستجو می کنند. دین در حکم عاملی بازدارنده است، یک بهانه، یک گریز، کنارگذاردن مسئولیت فردی. سرسختی و استمرار دین دامنه ای از پرسش های ویژه ی تاریخی و سیاسی را مطرح می سازد که رویکرد قاطعنه ی غیر تاریخی داوکینز حتی زحمتی هم برای پاسخ دادن به آنها به خرج نمی دهد.
آنجا که او به قلمروی علم کاملا نزدیک می شود یعنی جایی که با آن کاملا آشنا است داوکینز از هر جای دیگر سخنانش قانع کننده تر است. او نشان می دهد که خدا در توضیحی برای آغاز جهان در مقایسه با یک نظریه ی علمی و ماتریالیستی بسیار دورازذهن تر است. او تایید می کند که نظریه ی داورینی تکامل در کنار تورات روایت به مراتب قابل پذیرفتنی تری در باره ی ظهور زندگی انسان بر روی زمین به دست می دهد. با این حال تلاش او در به کار گرفتن روان شناسی تکاملی در توضیح برجستگی چشمگیر و مداوم دین در قرن بیست و یکم برای من همانقدر غیر قابل قبول است که شنیدن پنج روش اثبات وجود خداوند از برادر آلپتوس در شرح آکویناس وقتی که من 13 ساله بودم. وقتی داوکینز مناقشه های مختلف سیاسی ـ در ایرلند شمالی، در اسرائیل و یوگوسلاوی سابق ـ را به علت های دینی تقلیل می دهد در واقع تهی بودن رویکرد غیر تاریخی خودش را برملا می سازد (در حالی که وی همان پیش داوری های عامیانه را مورد تایید قرار می دهد). وقتی او در تلاش برای توضیح خشونت های 11/9 و 7/7 با ملاک های بنیادگرایی اسلامی است، او عوامل تعین کننده ی مهم تر این رویدادها در ایدئولوژی تعدد فرهنگ ها را تحت شعاع قرار می دهد (بخشی از اتفاق نظر لیبرالی که از نظر داوکینز اوج پیشرفت تکاملی انسان است).
شگفت انگیز ترین ویژگی جهاد داوکینز بر علیه دین آن است که این تلاش درست در زمانی اوج گرفته که نفوذ اجتماعی دین در حالت رکود فرو رفته است. در ایالات متحده آمریکا، داوکینز از لیبرال ها تبعیت می کند، کسانی که با توجه به این که برنامه های کاری خودشان دیگر برای کسی جاذبه ای ندارد مسئله ی اصلی را به شکل بسیار مبالغه آمیزی در مبارزه با نفوذ دست راستی های مذهبی دیده اند. در بریتانیا داوکینز مبارزه ی خود را بر مدرسه ای در Gateshaed متمرکز نموده، جایی که در برنانه ی درسی اش آفرینش باوری (creationism) رخنه کرده است. به این ترتیب او می تواند پیتر واردی را ریشخند کند، یعنی میلیونری مبتذل و فروشنده ی اتوموبیل که آن مدرسه را تامین مالی می کند. با این حال در حالی که داوکینز با شادمانی به جنگ دشمنان موهوم می رود، جریان های پرنفوذ تر مبتنی بر بی منطقی بشری ـ مانند فرقه ی محیط زیست گرایان ـ را نادیده می گیرد، یعنی کسانی که دارای تاثیرات به مراتب بیشتری بر برنامه ی آموزشی مدارس کشور در مقایسه با گرایش هایی مانند « آفزینش هوشمند » (inteligent design) هستند.
در حالی که داوکینز می تواند به سهولت ویژگی های معمول میان دور افتاده ترین کیش های دینی را با آئین مسیحیت تشخیص دهد، اما به نظر می رسد که او نسبت به مضمون های دینی نهضت طرفداران محیط زیست بی توجه است. طرفداران محیط زیست همچون مسیحی های اوانگلیکن این پیام را موعظه می کنند که « توبه کنید که روز قیامت نزدیک است » این نهضت نیز یحیی تعمید دهنده ی (John the Baptist) خودش را دارد، یعنی فردی به نام جورج مونبیت که از صحرا بیرون آمده است (یعنی از آکسفورد) تا به ما خطر قریب الوقوع آتش جهنم (یا همان گرمایش جهانی) را هشدار دهد ـ اگر ما توبه نکنیم و تعالیم زاهدانه و قید و بند آنها را پذیرا نشویم. مراقب باشید، جانور زشت آخرالزمانی به طرف بیت اللحم (زادگاه عیسی مسیح) می رود تا به دنیا آید.
داوکینز به جای آن که تاثیر فراگیر این دورنمای مایوس کننده را به چالش گیرد تا آنجا پیش می رود که بر نظریه های به طرز شرم آوری ضد بشری پیتر سینگر صحه گذارد، یعنی یکی از بنیادگراترین حواریون این نهضت. هرچند این تشویق و ترغیب « اصول پیشرگیرانه » ضد علمی خود تهدید بزرگتری برای آزمایش علمی است تا تلاش رقت انگیز چند تایی اوانگلیکن در بازگرداندن آموزش زیست شناسی به کتاب تورات، اما به طور کامل توسط پروفسور آکسفورد ما که متخصص « علم به زبان ساده است » است نادیده گرفته می شود. در حالی که رشته های دانشگاهی الهیات رو به انحطاط می روند، دوره هایی در انواع مدارس « سلامتی و بهداشت آلترناتیو » (که همگی در اندیشه ی ماقبل علمی با هم مشترک هستند) در سال های اخیر به سرعت در حال شد است، اما داوکینز بیش از حد مشغول نکوهش کشیش ها است تا فرصتی برای توجه به آنها داشته باشد.
در سال های متلاطم قبل از جنگ جهانی اول، آنارشیست های یهودی در محله ی East End لندن موجب برانگیختن آشوب می شدند به این ترتیب که آنها در روزهای تعطیل با محصور کردن کنیسه ها در Birk Lane به خوردن علنی ساندویچ ژامبون پرداخته و روزه گیران متدین را آزار می دادند. در شیوه ای به همان اندازه عنان گسیخته داوکینز به نظر می رسد که با توهین کردن به دینداران به شادی می پردازد. اما این قسم ژست گرفتن در برابر دین هیچ نقطه ی مشترکی با چالش گرفتن ریشه های ایمان دینی ندارد. آن کنیسه در محله ی Birk Lane ابتدا به عنوان یک کلیسای مسیحیان ساخته شده بود و اکنون هم به یک مسجد تبدیل شده است: در حالی که در اطراف آن اکنون بسیاری چیز ها تغییر کرده است، اما روشن است که نیاز برای پرستش و نیایش دینی ادامه یافته. به قول مارکس « دین خورشیدی خیالی بیشتر نیست و تا هر زمانی که انسان به دور خودش نگردد به گردش به دور انسان ادامه خواهد داد ».
The Dawkins Delusion by Michael Fitzpatrick.
Spiked-online.com