مارک ورنون
برگردان علی محمد طباطبایی
هنگامی که روابط دوستانه در زندگی سیاسی نقش بازی می کنند واژه ی سیاسی جدید برای آن بدگمانی است. به عقیده ی مارک ورنون ما نیازمند آموزشی مجدد در درس هایی از یونان باستانی هستیم.
چگونه باید یک دموکراسی را مورد قضاوت قرار داد؟ بعضی چنین استدلال می کنند که آزادی رسانه ها تعیین کننده است، دیگران صداقت سیاستمداران و بازهم بعضی دیگر سعادت شهروندان را ملاک اصلی برای قضاوت می دانند. با این وجود اکنون یک پیشنهاد دیگر نیز مطرح شده است و تا آنجا که می دانم توسط متفکران و اندیشمندان معاصر دیگر چندان مورد عنایت قرار نگرفته، اما همان چیزی است که برای اندیشمندان سیاسی یونان و روم باستان مسئله ی اصلی بود. البته در تحلیل های هزینه ـ سود اقتصاددان ها نیز نقشی ندارد، هرچند که اغلب مردم خواهند گفت که برای یک زندگی خوب موردی ضروری است. این مقیاس سنجش جایگزین، دامنه ای است که در آن دموکراسی منتقل کننده ی روابط دوستانه است.
شاید در نظر اول این پیشنهاد به نظر عجیب آید. به نظر می رسد این فرض طبیعی است که جامعه دموکراتیک خود به خود یک جامعه ی مبنی بر دوستی هم باشد: عناصر شاخص آن مانند آزادی اجتماعات مگر جز نشوونما و شکوفایی دوستی نقش دیگری هم دارند. از این رو می توان دوستی را به خودی خود به عنوان صرفا محصول جانبی دموکراسی تلقی نمود، چیزی که حقیقتا پسندیده است. هرچند که دوستی یک آزمون جالب توجه تر است زیرا بعضی از والاترین ارزش های دموکراسی در واقع درست در مقابل آن قرار می گیرند. به طور خلاصه دوستی انسانی بودن ایده آل های انتزاعی دموکراتیک را در تنگنا قرار می دهد.
یک مورد کاملا واضح از تنش را می توان میان اصول برابری طلبانه ی دموکراسی و دلبستگی فردی در دوستی و روابط دوستانه مشاهده کرد: دموکراسی همه ی شهروندان را با یک چشم می نگرد. همه در برابر قانون با هم برابراند و هرکس فقط حق دادن یک رای بیشتر را ندارد. حقوق بشر نیز مطلقا جهانمشول است، در غیر این صورت فاقد ارزش می بود. دوستی در تضاد با آن قرار می گیرد زیرا جهانشمول نیست بلکه توسط ویژگی خاص خود تعیین می شود. گفتن آن که « تو دوست من هستی » بی معنا خواهد بود چنانچه معنای ضمنی آن این نباشد که من تو را در جای بالاتری از دیگران می نشانم. انسان برای دوستش حاضر به انجام کارهایی است که حتی در رویا نیز برای دیگران انجام نمی دهد. دوستان برای هم دیگر از روی تبعیض و وفاداری کار انجام می دهند و نه بی طرفانه.
از این رو دموکراسی ها دارای یک رفتار دو جنبه ای در برابر دوستی میان انسان ها هستند. دوستی در زندگی شخصی نیکو است اما چنانچه در عرصه ی سیاسی نقشی بازی کند شدیدا مورد سوء ظن واقع می شود. زیرا سیاستمداران مورد اتهام رفیق بازی قرار می گیرند، عملی که به سهم خود نامطلوب و جلوگیری کننده ی پیشرفت است، زیرا به قول معروف « همپالگی ها » به سبب وفاداری به یکدیگر حاضر به انجام هر کاری برای موقعیت و موفقیت سیاسی خود هستند. و در عوض شرکت ها اگر دیده شود که بدون توجه به فرصت های برابر، موقعیت شغلی را به فرد خاصی اختصاص دهند ممکن است که سروکارشان به دادگاه ها کشیده شود، زیرا همه ی آنچه از قبل در باره ی کسی می دانیم احتمالا همان تنها روش برای مطمئن شدن از آن است که آیا او از پس انجام آن کار به درستی برمی آید یا خیر.
یک عرصه ی دیگر از ناسازگاری میان ارزش های دوستی و دموکراسی به عدالت باز می گردد. ارسطو عدالت را به عنوان « ناکامی در دوستی » می نگریست، یعنی هنگامی که انسان ها نمی توانند اختلاف نظرهای خود را در فضای دوستانه و خودمانی حل کنند آنگاه به سراغ قانون می روند، نهادی که وظیفه اش حل کردن مشکل به وجود آمده میان آنها مطابق با اندیشه و دریافتی فردیت زدایی شده از عدالت و بی طرفی است. یا هنگامی که دوستان دیگر نمی توانند « به شراکت خود در مالکیت چیزها ادامه دهند » ، همانگونه که یک ضرب المثل یونانی دوستی را معنا می کند، آنها از دادگاه می خواهند که مالکیت آنها را قسمت کرده و در مورد آنها به صدور حکم بپردازد. از این رو برای ارسطو عدالت تصحیحی یک خیر کارکردگرایانه بود زیرا از نظر او مردم همیشه با هم در اختلاف نظر قرار می گیرند. اما یک خیر مطلق نبود، زیرا اگر همه ی مردم در کنار هم به خوبی زندگی می کردند عدالت صرفا ویژگی و خصلت مشترکی بود که در دوستی به طور ضمنی وجود می داشت.
اما در دموکراسی عدالت یک خیر مطلق است: عدالت باید انجام شود و باید انجام شدن آن مشاهده گردد و باز به همین دلیل دموکراسی می تواند باعث ایجاد پرورش بدگمانی در دوستی میان انسان ها شود و تصور کند که دوستی روشی است برای انجام کارهایی که ویژگی آنها تعهدات مشکوک است و دلبستگی های تیره و نه بی طرفی در عدالت شفاف و متعالی. نقطه ی ضعف در آرمانی ساختن عدالت در این شیوه سرعتی است که در آن مردم به هنگام رفع و رجوع اختلاف های خود رو به قانون می آورند و شاید به همین خاطر است که بیشتر دموکراسی های کمال یافته شدیدا اهل شکایت و شکایت کشی به دادگاه ها هستند و همانگونه که کسی که در قانون خانواده درگیر است می داند که فرهنگ شکایت و مراجعه به دادگاه ها فرهنگی است که در آن دوستی برای شکوفا شود به تلاش بسیار نیازمند است.
البته نکته های دیگری هم در تنش میان دموکراسی و دوستی وجود دارد. برای مثال، دموکراسی ها به تغذیه ی رویکردهای سودمدارانه نسبت به سیاستی که بر تلاش برای بنیان نهادن بالاترین سعادت برای بالاترین تعداد از مردم استوار است گرایش دارند. هرچند که دوستی از این به اصطلاح روش « محاسبه ی سودمندی و خوشی » (1) متنفر است و پی نهادن روابط را ترجیح می دهد. آیا این سخن دلیلی برای آن نیست که چرا دموکراسی هایی که به طور فزاینده مرفه تر از قبل می شوند به مکان های نامناسب تری برای زندگی انسان ها هم تبدیل می شوند؟
البته صحیح است که برابری طلبی، عدالت و سیاست هایی که بر حل معضلات اقتصادی بناشده اند شدیدا ارزشمند بوده و زیربنای فواید ومصلحت های بسیاری را تشکیل می دهند. اما این که بگوئیم آنها از این جهت ارزشمند هستند زیرا فوایدشان برای همه به یک اندازه است خود موردی مبهم و دوپهلو است. بزرگترین تناقض در دموکراسی هایی که این آرمان های جهانشمول را مورد حمایت قرار می دهند این است که بدون آن که استقلال و خودمختاری آنها ملایم تر شود آنها از صفات انسانی خود تهی شده و تبدیل به نهادهای استبدادی می شوند. و در چنین جهانی، مطابق با ارسطو، روابط دوستانه ای که بدون آن زندگی نیکو نیز عملا غیر ممکن است دچار صدمه خواهد شد و لطمه خواهد دید.
برای فیلسوفان باستانی دوستی میان انسان ها البته یک معضل سیاسی هم بود. آنها پی برده بودند که دوستی می تواند تباه کننده ی زندگی مدنی باشد. اما آنها رویکرد متفاوتی را برگزیدند. به جای آن که تمامی تلاش های خود را در دفاع از آرمان های جهانشمول قراردهند که به کارهای جنبی و تضعیف دوستی گرایش خواهد یافت، آنها در تلاش برای ارتقاء آرمان های دوستی هم برآمدند. برای افلاطون بهترین دوست کسی بود که جوینده ی حقیقت باشد. برای ارسطو دوستی بالاترین فضیلت ها را آموزش می داد. برای سیسرو دوستی ها مصمم و مشتاق به ایجاد بالاترین خیر ها بودند. آیا برای ما نیز هنوز وقت آن فرا نرسیده است که برای دوستی میان انسان ها جایگاه والاتری را پایه ریزی کنیم؟
1: felicific calculus (به نقل از جرمی بنتام، و آن روشی بود برای اندازه گیری خوشی و سعادت در انسان ها).
The Politics of Frienship by Mark Vernon.
Mark Vernon