باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

ضد کمونیسم گرایی در برابر سرمایه داری

لودویک فن میزس

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

آزادی باید برای همه حتی برای افراد حقیر تضمین شود تا مبادا آن چند نفری که می توانند آزادی را برای تمامی بشریت مورد استفاده قرار دهند در کارهای خود با موانع روبرو گردند

  

در جهان هرگز و در هیچ کجا ثبات و سکون وجود ندارد و تغییرات و دگرگونی ها جنبه های ضروری زندگی هستند. هر مرحله از امور زودگذر و ناپایدار است، هر دوره ای دوره ی گذار و انتقال است. در زندگی بشر هرگز آرامش و سکون وجود ندارد. زندگی یک جریان است و نه یک ایستایی در وضعیت موجود. با این حال ذهن بشر همیشه توسط تصوری از یک وجود نامتغیر به بیراهه کشیده شده است. هدف اعلام شده ی تمامی نهضت های آرمان گرایانه پایان دادن به تاریخ و برقرار ساختن سکون فرجامین و ابدی است.

دلایل روان شناختی برای این گرایش البته روشن است. هر تغییری در شرایط بیرونی، حیات و سلامت موجود زنده را دگرگون کرده و او را مجبور به سازگارساختن مجدد خود با تغییرات محیط می کند. تغییرات، منافع شخص را آسیب رسانده و شیوه های سنتی معمول تولید و مصرف را مورد تهدید قرار می دهد و تمامی کسانی که از نظر فکری و روحی تنبل هستند و آنها که از تجدید نظر در شیوه ی اندیشیدن خود هراس دارند را عصبانی می کند.

محافظه کاری با سرشت حقیقی اعمال انسانی در تناقض قرار دارد، لیکن پیوسته از جمله برنامه های مورد علاقه ی بسیاری از افراد باقی مانده، تنبل هایی که با خستگی در برابر هرگونه تلاش برای بهبود شرایط خودشان مقاومت می کنند و یک اقلیت با هوشمندی می خواهد که آنها را به مورد اجرا گذارد. اصطلاح « آدم مرتجع » را غالبا به طرفداران نظام اشرافی و روحانیون نسبت می دهند، کسانی که به احزاب خود لقب محافظه کاری می دهند. با این حال نمونه های برجسته از روح ارتجاعی و واپس گرایانه در گروه های دیگر نیز دیده می شود: در صنف های افزارمندان که از ورود افراد جدید به زمینه ی کاری خود جلوگیری می کردند، در کشاورزانی که خواهان حمایت از تعرفه ها، نرخ ها، یارانه و قیمت های رسمی بودند، در حقوق بگیرانی که دشمن بهبود فن آوری های تولیدی بوده و خواهان میدان دادن به حمایت های دولتی و شیوه های مشابه بودند.

خودپسندی بی فایده ی اهل قلم و هنرمندان بی بندوبار فعالیت های بازرگانان را به عنوان مال اندوزی غیرروشنفکرانه رد می کند. واقعیت این است که سرمایه گذار و ترتیب دهنده ی تولید استعدادها و قوه ی شهود افزون تری در مقایسه با بیشتر نویسنده ها و نقاش ها نشان می دهد. احساس حقارت بسیاری از روشنفکران خودخوانده دقیقا در این واقعیت تجلی می یابد که آنها از شناخت توانایی و قدرت استدلال که لازمه ی اقدامات موفقیت آمیز برای انجام و مدیریت یک سرمایه گذاری است ناتوان اند.

ظهور یک طبقه ی پرجمعیت از چنین روشنفکران سبکسر که چندان مورد استقبال واقع نشدند یکی از پدیده های عصر سرمایه داری مدرن است. سروصدای گوش خراش آنها مردم حساس را از آنها دور می کند. آنها مزاحم و مایه ی درد سر هستند. اگر کسی جنب و جوش و شلوغی آنها را لگام زند یا آنچه باز هم بهتر است اگر کسی به طور کامل دسته ها و محفل های آنها را از میان برد به هیچ کس آسیبی وارد نمی آید.

 هرچند آزادی تقسیم ناپذیر است. هر تلاشی برای محدود کردن آزادی اهل قلم و به اصطلاح هنرمندان مسئله ساز و روبه زوال این قدرت را به مقامات می بخشد که تعین کنند چه چیزها خوب است و کدام ها بد است و آنها تلاش های هنری و روشنفکری را مانند کشورهای سوسیالیستی به کارهای اجتماعی تخصیص می دهند. قابل تردید است که آنها بتوانند این افراد بی مصرف و قابل سرزنش را غربال کنند. لیکن تردیدی وجود ندارد که آنها در سر راه نوابغ خلاق موانع غیر قابل عبور قرار می دهند. قدرت های حاکم علاقه ای به ایده های جدید، راه های تازه برای اندیشه و سبک های نوی هنری ندارند. آنها با هرنوع از ابداع و ابتکار مخالفند. برتری و تفوق آنها منجر به سختگیری شدید می شود که حاصلی جز رکود و زوال نخواهد داشت.  

فساد اخلاقی، بی بندوباری و بی ثمری روشنفکری از طبقه ای از به اصطلاح نویسندگان و هنرمندان خوشگذران فدیه ای است که بشریت باید بپردازد تا مبادا پیشاهنگان خلاق برای تکمیل کارهای خود با ممانعت روبرو شوند. آزادی باید برای همه حتی برای افراد حقیر تضمین شود تا مبادا آن چند نفری که می توانند آزادی را برای تمامی بشریت مورد استفاده قرار دهند در کارهای خود با موانعی روبرو گردند. همان آزادی هایی که شخصیت های فرومایه نیز از آنها برخوردار بودند از جمله شرایطی بودند که پیشرفت و برتری یافتن تعداد اندکی از نویسندگان، نقاشان و تندیس سازان بزرگ را مقدور ساخت. اولین چیزی که یک نابغه نیازمند آن است تنفس هوای آزاد است.

در هر حال این آموزه های سخیف روشنفکران بی بندوبار نیست که باعث ایجاد فاجعه می شود، بلکه واقعیت آن است که افکار عمومی با روی خوش آماده ی پذیرش آنها است. و چیز زشت و زیانبار در واکنشی قرار دارد که از سوی شکل دهندگان افکار عمومی و سپس از طرف توده هایی که راه خود را گم کرده و به بیراهه افتاده اند نسبت به این شبه فیلسوفان بیان می شود. مردم از روی اشتیاق عقایدی را که آنها به عنوان مدروز تلقی می کنند مورد حمایت قرار می دهند تا مبادا به عنوان افراد عقب مانده و بی فرهنگ به نظر آیند. 

زیان بار ترین ایدئولوژی شصت سال اخیر سندیکالیسم جورج سورو و اشتیاق شدید او به action directe بود (یعنی رسیدن به اهداف سیاسی از طریق روش های مستقیم و سریع مانند تظاهرات خشونت انگیز، خرابکاری، تظاهرات نشسته و امثالهم. مترجم). این نظریه که توسط روشنفکری سرخورده و فرانسوی به وجود آمد به زودی تمامی ادیبان اروپایی را شیفته ی خود نمود و در افراط گرایی تمامی نهضت های مخالف حکومت نقش مهمی به عهده داشت. سندیکالیسم جورج سورو سلطنت طلبی فرانسوی، نظامی گرایی و یهود ستیزی را نیز مورد تاثیر خود قرار داده و در تکامل بلشویسم روسی، فاشیسم ایتالیایی و نهضت جوانان آلمان که در نهایت به شکل گیری نازیسم انجامید نقش مهمی بازی کرد. سندیکالیسم احزاب سیاسی را که مشتاق رسیدن به پیروزی از طریق شرکت در مبارزات انتخاباتی بودند به دارودسته هایی تبدیل نمود که از آن به بعد صرفا بر تشکیلات دسته های مسلح متکی شدند. آنها دولت های منتخب و « امنیت بورژوازی » را بد نام و بی اعتبار کرده و سرود جنگ داخلی و نبرد با کشورهای بیگانه را موعظه می کردند. شعار اصلی آنها این بود: خشونت و باز هم خشونت. وضعیت فعلی در داخل کشورهای اروپایی به مقدار بسیاری پیامدی است از رواج آموزه های سورل.

روشنفکران اولین کسانی بودند که به استقبال ایده های سورل شتافتند: آنها بودند که این ایده ها را میان مردم رواج داده و عامه پسند ساختند. لیکن مفهوم کلی ایده های سورل (یا سورلیسم) آشکارا ضد روشنفکرانه بود. او با تعقل و استدلال متین و اندیشیدن سنجیده مخالف بود. آنچه برای سورل ارزش داشت فقط همان عمل بود. به عبارت دیگر عمل به خشونت برای خاطر خود خشونت. اندرز او مبارزه برای یک اسطوره حال هرمعنایی هم که آن اسطوره داشته باشد بود. به قول خودش « اگر شما اعمال خود را بر مبنای اسطوره ها قرار دهید، در برابر هرگونه ابطال نقادانه ی آنها مقاوم خواهید شد ». چه فلسفه ی حیرت انگیزی، نابود کردن آنهم به خاطر خود نابودی. گفتگو مکن! اندیشه را کنار بگذار!! سورل تلاش روشنفکرانه را رد می کرد، حتی تلاش حامیان انقلاب به کمک ادبیات را. هدف اصلی اسطوره « آماده کردن مردم برای مبارزه جهت نابودی هرآنچه هست » بود.

با این وجود تقصیر منتشر شدن شبه فلسفه ی نابودگرا را نباید به حساب سورل و شاگردانش لنین، موسولینی و روزنبرگ گذارد و البته نه به بر دوش آقایان نویسنده و هنرمند بی مسئولیت. این فاجعه روی داد زیرا برای دهه های طولانی تقریبا هیچ کس جرئت بررسی نقادانه و بی اعتبار کردن ایدئولوژی خشونت طلب جنایتکاران را به خودش نداد. حتی آن نویسندگانی که از تایید صریح اندیشه های خشونت بی فکر اجتناب ورزیدند آرزومند آن بودند که بتوانند برای بدترین زیاده روی های دیکتاتورها تفسیرهای دلسوزانه بیابند. اولین اعترافات بزدلانه ـ که برای آنها دیگر بسیار دیر شده بود ـ فقط آن هنگام ظاهر شدند که شریک جرم های روشنفکر این سیاست ها به کندی به درک این نکته رسیدند که حتی تایید پرشور ایدئولوژی تمامیت خواهانه تضمینی برای مصون ماندن از شکنجه و اعدام نیست.   

امروزه یک جبهه ی ضد کمونیستی جعلی وجود دارد. هدف این افراد که نام خود را « لیبرال های ضدکمونیست » گذاشته اند و انسان های عاقل آنها را به درستی « ضد ضدکمونیست » لقب داده اند در واقع کمونیسم است، اما بدون آن جنبه های درونی و اساسی کمونیسم که هنوز هم برای آمریکایی ها غیر قابل قبول باقی مانده اند. آنها یک تمایز غیر واقعی میان کمونیسم و سوسیالیسم قائل هستند و ـ آنچه به حد کافی متناقض است ـ برای تایید توصیه های خود در مورد سوسیالیسم غیر کمونیستی به سندی اشاره می کنند که نویسندگانش نام آن را « مانیفیست کمونیستی » گذارده بودند. آنها تصور می کنند که اگر بر روی سوسیالیسم نام مستعاری مانند « برنامه ریزی » یا « نظام رفاه اجتماعی » بگذارند دیگر ادعای خود را به اثبات رسانده اند.     

آنها وانمود می کنند که آرمان های انقلابی و دیکتاتوری « سرخ ها » را رد می کنند اما در عین حال همان ها کارل مارکس پرچمدار انقلاب کمونیستی و دیکتاتوری پرولتاریا را در کتاب ها و نشریه ها، در مدارس و دانشگاه ها به عنوان یکی از بزرگترین اقتصاددان ها، فلاسفه و جامعه شناسان و بانی خیر برجسته و رها کننده ی بشریت مورد ستایش قرار می دهند. آنها می خواهند ما باور کنیم که تمامیت خواهی غیر تمامیت خواهانه، یعنی قسمی مربع مثلثی شکل، داروی انحصاری تمامی دردها است.

و هرگاه آنها بعضی مخالفت های کم رنگ را نسبت به کمونیسم مطرح می سازند بسیار مشتاق اند که بلافاصله سرمایه داری را با اصطلاحاتی که از واژگان تند مارکس و لنین وام گرفته اند مورد دشنام قرار دهند. آنها تاکید دارند که از سرمایه داری بسیار بیشتر از کمونیسم متنفراند و تمامی اعمال ناشایست کمونیست ها را با استناد به « هراس های غیر قابل توصیف سرمایه داری » توجیه می کنند. به طور خلاصه: آنها وانمود    می کنند که با کمونیسم وارد نبرد شده اند، آنهم نبردی که در آن هدایت مردم را به کمک اندیشه های مانیفیست کمونیستی به سرمنزل مقصود می رسانند.

آنچه این « لیبرال های ضد کمونیست » و خودخوانده در حال مبارزه با آن هستند نه کمونیسم به معنای دقیق که آن نظام کمونیستی است که خود آنها در راس آن قرار ندارند. آنها مشتاق رسیدن به یک نظام سوسیالیستی هستند که در آن خودشان یا نزدیک ترین دوستانشان در راس آن قرار گرفته اند. شاید زیاده روی باشد گفتن این که آنها در اشتیاق تصفیه کردن دیگران می سوزند، اما هرگز نمی خواهند که خودشان تصفیه شوند. در یک جامعه ی سوسیالیستی فقط بالاترین فرمانروای خودکامه و شریکان او هستند که اطمنیان خاطر دارند.

یک نهضت « ضد همه چیز »  رویکردی کاملا منفی را به نمایش می گذارد و کمترین شانسی برای موفقیت ندارد. سخنان تلخ و آتشین آن عملا همان برنامه ای را که مورد حمله قرار می دهد تبلیغ هم می کند. انسان ها باید برای آنچیزی که در جستجوی آن هستند مبارزه کنند و نه این که فقط دست رد به سینه ی آن چیز شرارت باری زنند که خواهان آن نیستند، حال هرچقدر هم که آن بد باشد. آنها باید بدون هیچ ملاحظه ای از اقتصاد بازار حمایت کنند.

کمونیسم امروز پس از یاس و سرخوردگی که شوروی با خود آورده و ناکامی اسفناکی که تمامی تجربه های سوسیالیستی در پی داشته شانس بسیار اندکی برای رسیدن به موفقیت در غرب دارد، البته به شرط آن که این ضد کمونیسم گرایی جعلی دیگر وجود نداشته باشد. آنچه کشورهای متمدن اروپایی، آمریکا و استرالیا را     می تواند از رفتن به زیر یوغ بربریت مسکو باز دارد حمایت آشکار و نامحدود از سرمایه داری و اقتصاد آزاد (لسه فر) است.

 

مقاله ی بالا فصل پنج از کتاب لودویک فن میزس است با نام انگلیسی ذهنیت ضد سرمایه داری و نام آلمانی ریشه های ضد سرمایه داری که در اوایل نیمه ی دوم قرن بیستم منتشر شده است. نشانی اینرنتی آن ها:    

 

  

http://www.mises.org/etexts/mises/anticap/section5.asp

 

http://www.mises.de/texte/mises/Antikapitalismus.html

 

Antikommunismus versus Kapitalismus

Ludwig von Mises

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.