اچ . دی . اس . گرین وی
نگاهی به کتاب « تمامی مردان شاه: کودتای آمریکایی و ریشه های ترور در خاور میانه »
اثر استفان کینزر
بخش اول
برگردان علی محمد طباطبایی
در آگوست 1976 که من در تهران به عنوان خبرنگار واشنگتن پست کار می کردم اوضاع در این کشور را به نحوی دیدم که احتمال می دادم آخرین سال های نظامی سلطنتی در ایران باشد. اکنون روشن بود که محمد رضا شاه که تازه دومین (و البته آخرین) شاه در سلسه ی پهلوی بود دچار درد سر شده است. آنچه به عنوان « انقلاب سفید » معروف شده بود و هدف از آن مدرنیزه کردن سریع ایران بود با مقاومت مردمی به شدت سنت گرا روبرو شده بود. پلیس مخفی او یعنی ساواک مخالفین را به زندان انداخته و شکنجه می کرد. اما آنچه هنوز هم غیر قابل پیش بینی بود این که متحدی که آمریکا برای نگهداری قدرت در خلیج فارس مستقر ساخته است در شرف فروریختن قرار دارد. این فروپاشی چنان به سرعت به وقوع پیوست که حتی نیروهایی که شاه را سرنگون کرده بودند را نیز به تعجب واداشته بود.
شاه پس از آن که آمریکایی ها و انگلیسی ها در 1953 کودتایی را بر علیه رهبر ملی گرا و سکولار محمد مصدق سازمان دهی کردند برای یک چهارم بعدی آن قرن در خلیج فارس و به عنوان مهره ای آمریکایی انجام وظیفه می کرد. رهبران آمریکا این منطقه را از نظر موقعیت استراتژیکی که داشت، یعنی از جهت تولید یکی از مهمترین محصولاتی که برای جهان صنعتی استخراج می کرد به عنوان منطقه ای حیاتی به شمار می آوردند. در 1973 هنگامی که عربستان سعودی صادرات نفت خود را به روی ایالات متحد بست این شاه بود که برای کشتی های نیروی دریایی ایالات متحده سوخت لازم را تهیه کرد. طی سالیان حکومت نیکسون شاه هم بازیگری بود که در نقش جایگزین برای آمریکا عمل می نمود و هم شریکی برای حفاظت از منافع غرب و ضدیت با منافع شوروی در منطقه محسوب می شد. او از سوی آمریکا مقادیر قابل توجهی تجهیزات نظامی پیشرفته دریافت می کرد. در 1976 این امکان وجود داشت که توسط خطوط هواپیمایی ال آل مستقیم از تل آویو به تهران پرواز نمود. تا زمانی که روحانیون در 1979 در ایران به قدرت رسیدند هم ایران و هم اسرائیل داشتن روابط دیپلماتیک و غیر رسمی را سودمند می یافتند، زیرا هر دو احساس می کردند که توسط عراق تهدید می شوند. اسرائیل در آن زمان مانند همین امروز در جستجوی یافتن دوستانی از میان کشورهای غیر عرب در حاشیه ی خاور میانه بود.
اکنون یک ربع قرن دیگر هم سپری شده است. قرنی بسیار ناخوش آیند و ناامید کننده هم برای ایران و هم برای منافع کشورهای غربی در خلیج. اشغال سفارت آمریکا در 1979 و تحقیر 444 روزه برای دیپلمات های آمریکایی روابط ایران با ایالات متحد را تا به امروز به نابودی کشانده است. ظهور رژیمی با مبناهای اسلامی همانقدر یا بلکه خودکامه تر از رژیم شاه آرایش قدرت در خاورمیانه را تغییر داده است. رژیم آیت الله ها حزب الله و سایر گروه های تروریست را در منطقه مورد حمایت خود قرار داده و حتی برای پناه دادن به اعضای القاعده که البته ایران آن را تکذیب می کند مورد اتهام قرار گرفته است.
امسال پنجاهمین سالگرد کودتایی است که مصدق و متحدین او را که برای استقرار دموکراسی در ایران تلاش می کردند از قدرت به زیر کشید. کودتا شاه را در مسیری قرار داد که با فرومایگی تمام چه برای خودش و چه ایالات متحد 26 سال بعد به انتهای خود رسید. آن گونه که استفان کینزر در کتاب خود « تمامی مردان شاه: کودتای آمریکایی و ریشه های ترور در خاور میانه » می نویسد: « مبالغه نخواهد بود اگر خط مستقیمی از عملیات آژاکس (نام سری CIA برای این کودتا) و از میان رژیم سرکوب گر شاه و انقلاب اسلامی به گوی آتشینی که مرکز تجارت جهانی را در نیویورک به کام خود فرو برد ترسیم شود». کینزر همچنین عقیده دارد که: « کودتا علیه مصدق یعنی اولین باری که آمریکا رژیمی را تغییر داد ایالات متحده را برای سرنگون کردن یاکوب آربنز (Jacob Arbenz) در گواتمالا تشویق نمود و موجب گردید که زنجیره ای از رویدادها در آن کشور به راه افتد که منجر به جنگ داخلی و قتل فجیع صد ها هزار انسان گردد. سپس CIA به قتل رساندن یا خلع کردن از قدرت رهبران سیاسی را آغاز کرد، از کوبا گرفته تا شیلی، از کنگو تا ویتنام. هرکدام از این عملیات دارای اثرات عمیقی بود که تا امروز بدون بازتاب نمانده است. بعضی از آنها به فلاکت و بدبختی شدید منجر شدند و مناطق وسیعی از جهان را به شدت بر علیه ایالات متحد برانگیختند ».
کینزر با استفاده از مطالبی که جدیداً منتشر شده است برداشتی کاملاً قانع کننده از تبانی ایالات متحد در تهران طی تابستان 1953 ارائه کرده است، یعنی رویدادهایی که چنان ملودارم هستند که پرزیدنت آیزن هاور هنگامی که در مورد انجام کودتا در جریان گذارده شد در خاطرات خود چنین نوشت: « این حوادث بیشتر شبیه به رمان های کیلویی (dime novel) بودند و نه به حوادث تاریخی ». در 1979 هنگامی که ریچارد هلمز یعنی رئیس سابق CIA در ایران سفیر بود، بخاطر می آورد که سفیر شوروی نزد شاه از او (هلمز) شکوه می کرد و می پرسید که شاه چگونه می تواند مردی را با سوابقی که هلمز در دستگاه های ضد اطلاعاتی داشت به عنوان سفیر در ایران پذیرا شود؟ آن گونه که هلمز به من گفت شاه پاسخ داد: « خوب حد اقل این که می دانم آمریکایی ها عالی ترین جاسوس خود را برای من فرستاده اند » . هلمز بعد ها در خاطرات خود نوشت که شاه با او کاملاً در تفاهم بود زیرا « شاه همیشه تحت تاثیر خصوصیات افراد سازمان جاسوسی آمریکا قرار داشت که طی سال ها با آنها ملاقات نموده بود ».
ادامه دارد . . .
The Iran Conspiracy, by H.D.S Greenway
The New York Review of Books, Sept.25 2003
بولتن دانشجویان و دانشآموختگان فلسفه ایران
Iranian Students of Philosophy
http://www.isphilosophy.com
پروندهی ماه با موضوع "خودکشی" منتشر شد