ایمان و تروریسم در جهان اسلامی
کنت ام. پولاک
نیویورک تایمز آوریل 2003
(تاریخ انتشار اولیه: دوشنبه 12 خرداد 1382 )
اکنون که سربازان آمریکایی در عراق مستقر شده اند، جراحت 11 سپتامبر آغاز به التیام یافتن نموده است، زخمی که توسط مرهم پیروزی بر طالبان و نابودی پناهگاه های القاعده در افغانستان و موفقیت ظاهری (بلکه موهوم) در تدابیر دفاعی اخیر برای امنیت سرزمین مادری مان تسکین یافته بود. همچنین با توجه به فاصله ی زمانی با حادثه ی 11 سپتامبر، اکنون باید تأمل و تفکر بیشتر و تحقیق عمیق تری موجود باشد. به دنبال فاجعه ای که برای ما آمریکایی ها پیش آمد، ما به کرات از خود پرسیده ایم که: « چه چیز آنها را برانگیخت که با ما چنین کنند » ؟ اما در حقیقت این یک پرسش معمولی نبود، بلکه بیشتر چالشی بود پر از لفاظی ـ مطلقاً هیچ چیز، نه ایدئولوژی یا تعالیم دینی، نه بی عدالتی که در گذشته اتفاق افتاده باشد یا ظلمی باز مانده از قدیم نمی توانست چنین رفتار غیر انسانی را توجیه کند. ما در جستجوی توضیحی بودیم که بتواند خشم و عصبانیت شدید و نیاز اساسی انسانی ما را برای انتقام موجه جلوه دهد. برنارد لوئیس با کتاب پر فروش خود « کار از کجا خراب شد ؟ » در چنین فضای آکنده از خشم بی نتیجه غوطه ور می شود، کتابی که پاسخی برای آن پرسش حاکی از درد و رنج فراهم میکند: سرچشمه های خشم در میان مسلمانان از سرخوردگی آنها به خاطر زوال تمدن خودشان است.
اکنون وقت آن فرارسیده است که پرسش دیگری مطرح شود: « کار اصلاً چرا باید خراب می شد ؟ » و بلکه پرسشی مهمتر و آن اینکه : « اگر هنوز می توانیم برای آن کاری کنیم آن چه می تواند باشد ؟ » . یک بار دیگر برنارد لوئیس در کتابش « بحران اسلام: جنگ مقدس (جهاد) و ترور کفرآمیز » داوطلب پاسخ به این سوال ها می شود.
نوشته های برنارد لوئیس سراسر از حکمت انباشته است. کتاب جدید او نیز از این قاعده مستثنا نیست. در اینجا وی با قطعاتی روزآمد شده از مقالات قبلی خود به همراه اطلاعات و مطالب جدید، به تشریح کلی طرحی می پردازد که وی در مقاله ای که به طور گسترده مورد تحسین قرار گرفته بود، یعنی مقاله ای به نام « طغیان اسلام » پیشتر مطرح ساخته بود. این مقاله سال گذشته در نشریه ی نیویرکر چاپ گردید. متاسفانه قبل از آنکه آن مقاله به کتاب تبدیل شود در بعضی از ویژگی هایش چنین به نظر می رسد که مسیر خود را گم کرده است.
« بحران اسلام » کتابی است آکنده از نفوذ کلام و دانش که در این خصوص برنارد لوئیس زبانزد خاص و عام بوده و مورد تحسین بسیار قرار گرفته است، حتی از طرف منتقدین خود. مهمترین نقطه ی قوت کتاب به نمایش گذاردن آگاهی از تاریخ، تاریخ نگاری، فلسفه ی حقوق و سنت های جامعه ی اسلامی در خاورمیانه است. به همین خاطر فصلی از کتاب با نام « دارالحرب » که مبناهای دینی جهاد و شهادت را توصیف می کند و به همچنین تحریف و دستکاری آنها را برای توجیه تروریسم توسط بنیادگرایان مورد بررسی قرار می دهد باید گوهری ذی قیمت دانست، به همین ترتیب فصل دیگری از کتاب با عنوان « معیارهای دوگانه » که به ارتباط شرم آور آمریکا با استبدادگرایان خاورمیانه می پردازد.
بسیاری از استدلال های لوئیس قدرتمند و قانع کننده اند. او عوام الناسی که پشتیبان بنیادگرایان اسلامی و تروریست های القاعده هستند را توصیف می کند و جنبه هایی از تروریسم فعلی در خاورمیانه را توضیح می دهد: فراخوان برای جهاد و اشتیاق برای نبرد هم با کفار و هم با از دین برگشتگان در واقع از تعالیم اسلامی ناشی شده است در حالیکه بعضی ویژگی های کلیدی دیگر مانند حمله به مردم بیگناه و به ویژه به زنها و کودکان و توسل به حمله های انتحاری هیچ گونه مبنایی در کتاب های دینی اسلامی نداشته و بر خلاف قرنها سنت اسلامی است.
لویس همچنین خدمت بزرگی دیگری انجام می دهد در آشکارسازی بعضی از ریاکاری هایی که خاورمیانه ی اسلامی را درمانده کرده است. او اشاره می کند که سازمان کنفرانس اسلامی که مجمعی است بین المللی از 57 کشور که مردم آنها یا به طور کامل از مسلمانان تشکیل می شوند و یا اکثریت آنها مسلمان هستند غالباً از بدرفتاری با مسلمانان توسط غیر مسلمانان (به ویژه اسرائیلی ها و غربی ها) شکوه می کند اما همین سازمان به نحو مشهودی ساکت است هنگامی که مسلمان ها توسط دولت های خودشان مورد بدرفتاری قرار می گیرند. لوئیس « محکومیت شدید و گسترده ی اسرائیل » را پس از قتل عام صدرا و شتیلا در لبنان به سال 1982 مثال می زند که در آن 700 تا 800 فلسطینی توسط مسیحی های مارونی با اجازه و موافقت ارتش اسرائیل به قتل رسیدند و آن را مقایسه می کند با سکوت در غرب و در هر کجای دیگر در پی قتل عام 10 تا 25 هزار انسان در حاما در همان سال توسط سوریه ای ها (بدون در نظر گرفتن 50 تا 70 هزار نفر که صدام حسین پس از انتفاضه ی 1991 قتل عام شدند).
در کتاب او فصل مستدل دیگری با عنوان « ناکامی تجدد » وجود دارد که در آن این واقعیت مورد قبول همگان بررسی می شود که خاورمیانه در اقتصاد و توسعه ی سیاسی نه فقط از غرب که از بسیاری از نقاط دیگر جهان عقب افتاده است. هرچند که این فصل آن چیزی را آشکار می کند که در کتاب او « بحران اسلام » بیش از سایر مسائل از قلم افتاده بود. لویس دلیل می آورد که ناکامی در تجدد همان چیزی است که باعث پناه آوردن بسیاری از تندروهای خاورمیانه به بنیادگرایی اسلامی شده است. اگر در خاورمیانه تجدد و اصلاح موثر واقع نمی شود راه چاره بازگشت به روش های سنتی اسلام است. اما لوئیس در فراتر رفتن از « چه » و پرداختن به « چگونه » موفق نمی شود. البته تا اندازه ای نیز طولانی نبودن کتاب او مقصر است. بسیاری از نقطه نظرات لویس شدیداً مناقشه برانگیز هستند و او اغلب در فراهم آوردن شواهد کافی برای خواننده در حمایت از استدلال هایش موفق نیست. هنگامی که برنارد لوئیس ادعایی را مطرح می سازد نباید مطلب سرسری گرفته شود. اما حتی شخصیت او به سهم خودش نمی تواند بر بسیاری از نکته های تحریک کننده ی کتاب او صحه گذارد.
برای مثال لوئیس بر این نظر است که تجربه با غرب بعضی از شخصیت های عرب را قانع ساخته که تقلید پاسخ مناسب به مشکل آنها نیست و بدین ترتیب آنها به سوی رویارویی با غرب چرخش نموده و به اسلام « ناب » بازگشته اند. او استدلال می کند که کوشش شخصیت های عرب برای گزینش شیوه های اقتصادی از غرب به فقر ختم شده و تلاش برای انتخاب روش های سیاسی غربی به خودکامگی منجر گردیده است. همچنین وی ادعا می کند که خط و مشی سیاسی ایالات متحد در برابر خاورمیانه طی سالیان درازی کاملاً حاکی از موفقیت بوده است زیرا « در اینجا در خاورمیانه هرچه باشد نه از ویتنام، نه از کویا و نیکاراگوئه یا السالوادور و نه حتی از آنگولا نشانی بوده است ». اما به نظر می رسد که برنارد لوئیس از لبنان، سومالی، انقلاب ایران، گروگانگیری، حملات تروریستی، نزاع دائمی میان اعراب و اسرائیل و پیچ و تاب دوازده ساله ی آمریکا با عراق غفلت کرده است. چرا کوبا یک شکست باشد اما عراق نه؟ چرا نیکاراگوا یک ناکامی است ولی لبنان نیست؟ در واقع حتی می توان استدلال نمود که نیکاراگوا و السالوادور در نهایت موفقیت های نسبی از آب در آمدند ـ و دقیقاً این نوع از نمونه های موفق است که در خاورمیانه نادر است.
مسئله ی دیگر این است که کتاب او از این شاخ به آن شاخ می پرد. نثر لوئیس به قدری آراسته و ساده است که خواننده به نرمی از یک جا به جای دیگری می خرامد، اما تازه پس از آن است که پی می برد در حالیکه بسیاری از وقفه های او در این سفر مطبوع و مسحور کننده است اما به اندازه ی کافی در روشن نمودن مسائل مطرح در کتاب سهیم نیست. اما بزرگترین ایراد در « بحران اسلام » این است که سفر او قبل از رساندن خواننده به سرمنزل مقصود به ناگهان متوقف می شود. در « کار از کجا خراب شد » لوئیس به توسط توصیف افول تمدن اسلامی در واقع توضیح می دهد که چگونه خاورمیانه اسلامی به وضعیت فعلی خود از جهت سکون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی رسیده است. او نه فقط در توصیف اینکه چرا تمدن اسلامی افول کرد ناکام می ماند که همچنین در اینکه چرا تلاش های متمرکز برای اصلاح ـ و حتی نسخه برداری از غرب ـ بی ثمر می ماند در حالیکه همان اصلاحات در جوامع دیگر به موفقیت می رسند.
به همین سان لوئیس شرح می دهد که چگونه خشم و نومیدی از عدم توانایی برای نوسازی (تجدد) بعضی از مسلمانان را به گرویدن به بنیادگرایی اسلامی و بعضی از بنیاد گرایان را به سوی روش های تروریستی غیر اسلامی ترغیب نمود. و او حد اقل بعضی از علت های خشم و ناامیدی را نام می برد. لوئیس به ویژه مسئله ی حمایت آمریکا از اسرائیل و حکومت های خودکامه را مورد بررسی قرار می دهد، اما این موارد را بسیار مختصر و مفید و نه چندان عمیق، آنگونه که در مقاله ی اولیه اش در روزنامه ی نیویورکر به آن پرداخته بود به حال خود رها می کند.
بدین گونه است که کتاب جدید او خواننده را راضی نمی کند. لوئیس اینجا نیز برای خاطر خوانندگانش به پرسش های عمیق تر نمی پردازد. او هنوز هم توضیح قانع کننده ای ارائه نمی کند که چرا خاورمیانه ی اسلامی در جازده است، چرا تلاش هایش برای اصلاح ناکام مانده، چرا به نحو چشمگیری در ادغام شدن در اقتصاد جهانی در طریقی معنی دار موفق نبوده و بالاخره چرا این شکست ها به عضم جدیدی برای موفقیت ختم نشده (همچون آسیای شرقی طی پنجاه سال گذشته، و به تحقیق در هندوستان. آمریکای لاتین و حتی بخش هایی از صحرای آفریقا) اما خشم و ناامیدی با غرب تا بدین اندازه نافذ و خصمانه بوده که از آن تروریسمی سنگدلانه و انتحاری به ثمر نشسته، آن هم بدون توجه به ممنوعیت های دین اسلام برای چنین اعمالی.
اگر دانش و معرفت بسیار لوئیس را بپذیریم، بنابراین باید از او انتظار پاسخ به این پرسش ها را داشته باشیم. وقتی که او سرانجام چنین کند، بدون شک دیدگاه های او همانگونه که آثارش همیشه هستند باعث برانگیختن مجادله می شود. اما تا زمانیکه ما دانشمندانی فرزانه و با خرد چون لوئیس داریم که تبین های خود را برای درد و رنج فعلی در خاورمیانه ارائه می دهند، بعید است که در رسیدن به آن قسم از درک و فهم مسائل منطقه که شاید برای ما تکیه گاهی برای کشف مسیری فراتر از آنها فراهم کنند توفیق یابیم.