کشورهایی که دین در آنها کمترین اهمیت را نزد مردمش دارد سالم ترین
و موفق ترین نقاط جهان اند
فیل سوکرمن
برگردان علی محمد طباطبایی
این روزها چنین به نظر می رسد که جهان بیش از گذشته به دین گرایش دارد. در سرتاسر خاورمیانه شکل های پرشوروحرارتی از اسلام هم محبوبیت بیشتری در میان مردم کسب می کند و هم به لحاظ سیاسی فعال تر شده است. کشورهای اسلامی مانند لبنان و ایران که 40 سال پیش تا اندازه ای سکولار شده بودند اکنون آکنده از بنیادگرایی اسلامی می باشند. در ترکیه و مصر امروزه تعداد فزاینده ای از بانوان حجاب را به عنوان مظهر آشکاری از تعهد دوباره و قوت یافته دینی انتخاب می کنند. اما این فقط در کشورهای اسلامی نیست که دین در حال شکوفایی می باشد.
از برزیل گرفته تا السالوادور، مسیحیان پروتستان پیروی کلیسای اوانگلیک با موفقیت بسیار در حال گسترش هستند و به این ترتیب در سرتاسر آمریکای لاتین شوروشوق مقدسی از خود به جای می گذارند. گرایش به نوعی ایمان مسیحی موسوم به Pentecostalism نیز با قدرت هرچه تمام تر نه فقط در سرتاسر آمریکای لاتین که در آفریقا و حتی تا اندازه ای در چین در حال افزایش است. و بسیاری از کشورهای سابق اتحاد شوروی که برای دهه ها نوعی از بی خدایی به آنها تحمیل شده بود، پس از پایان دوره کمونیسم نه فقط دوباره با همان ایمان دینی سابق خود بازگشته اند که دین در آنها بسیار مقتدر و پرتحرک و سرزنده است. در اینجا، یعنی در ایالات متحده آمریکا نیز دین به وضوح زنده و سرحال است. با ملاک شرکت در مراسم کلیسایی و باور به خدا، مسیح و انجیل، دین در ایالات متحده در مقایسه با بیشتر دموکراسی های پیشرو قوی بنیه تر و مستحکم تر است.
در مجموع می توان گفت که از نبراسکا تا نپال، از گرجستان تا گواتمالا و از یوتا تا اوگاندا انسان ها در سرتاسر جهان باشوروحرارت هرکدام خدایان گوناگونی را می پرستند، به طور مرتب در مراسمی در کلیساها، معابد و مساجد شرکت می کنند، مصرانه متن های مقدس خود را مطالعه می کنند، فرمانبردارانه مراسم دینی خود را به جا می آورند و فعالانه در آئین های معنوی خود شرکت می کنند، با متانت جهان را در برابر گناه محافظت می نمایند، پرهیزگارانه روزه می گیرند و مشتاقانه دعا می کنند و سپس نیایش بیشتری به جا می آورند، سرود دینی می خوانند و به این ترتیب این یا آن نجات دهنده، پیامبر یا خدا را پرستش می کنند و به آن عشق می ورزند.
اما واقعیت این است که در تمامی نقاط جهان اوضاع به این منوال نیست. من در اینجا می خواهم که به یژه به دو کشور، یعنی به دانمارک و سوئد اشاره کنم که احتمالاً دین در آنها در مقایسه با کشورهای دیگر کمترین نقش و جایگاه را دارد و شاید حتی بتوان گفت که در تمامی تاریخ جهان مشابه آن را نمی توان یافت. در میانه تمامی این دینداری های پرهیجان در جهان، و در ورای دریاهای متلاطم و پهناور قداست، دانمارک و سوئد همچون قایق های کوچک، خشنود و ماندگار از زندگانی سکولار شناور هستند، مکان هایی که در آنها بیشتر مردم اعتقادی به دین ندارند و مسیح یا ویشنو را پرستش نمی کنند، متن های مقدس را ارج نمی گذارند، مراسم دینی و نیایش به جای نمی آورند و به جزم های اساسی ادیان بزرگ جهانی باوری ندارند.
در اسکاندیناوی پاکیزه و سبز انسان های اندکی در باره خدا صحبت می کنند و تعداد کسانی که وقت زیادی برای اندیشه در باره موضوعات الهیات می گذارند زیاد نیست و علی رغم آن که رسانه های آنجا بر خلاف معمول در سال های اخیر گزارش های بسیاری در باره دین پخش کرده اند، حتی این نیز به عنوان تلاشی برای دست و پنجه نرم کردن و پی بردن به یک پدیده عجیب بیگانه در جهان گسترده ی خارج از این منطقه که نمی خواهد ناپدید شود عرضه شده است، یعنی رویدادی که برای تمامی مردم جهان دارای معنا و اهمیت بسیار زیادی است مگر برای دانمارکی ها و سوئدی ها.
اما وضعیت جوامعی که در آنها ایمان به خداوند بسیار بسیار اندک است، شرکت در مراسم کلیسایی به طور چشمگیری ناچیز و دین جنبه ای آشکارا حاشیه ای و پنهان دارد چگونه است؟
بسیاری از انسان ها بر این تصوراند که دین همان چیزی است که اخلاقیات مردم را سرپا نگاه می دارد و این که جامعه ای بدون خدا جهنمی بر روی زمین است: آکنده از فساد اخلاقی و انواع شرارت ها و مالامال از گمراهی و انحراف. هرچند در باره این دو کشور اسکاندیناوی هیچ کدام از این اتهام ها صحت ندارد. علی رغم این که این کشورها ممکن است دارای نرخ های نسبتاً بالایی در دزدی و جرم های کوچک باشند، و اگر چه نرخ این جرائم به نظر می رسد که در سالهای اخیر در حال افزایش است، اما نرخ جرائم همراه با خشونت از جمله قتل، حمله و تجاوز در آنها بسیار پائین است. با این وجود اکثریت مردم دانمارک و سوئد بر این باور نیستند که خدایی در آسمان وجود دارد که دائم رفتار آنها را زیر نظر گرفته و افراد خوب را به بهشت و بدها را به جهنم می فرستد. بیشتر مردم این دو کشور بر این اعتقاد نیستند که گناه جهان را فرا می گیرد و این تنها مسیح پسر خداوند ـ که برای گناهان انسان به صلیب کشیده شد ـ می باشد که چاره کار آنها است. حتی می توان گفت که بیشتر دانمارکی ها و سوئدی ها اعتقادی به مفهوم « گناه » ندارند.
به این ترتیب سوئدی یا دانمارکی نوعی اعتقادی زیادی به خدا ندارد و در عین حال گرایش به جرائم سنگین نیز در آنها بسیار کم است. اما آیا این بی اعتقادی آنها باعث نمی شود که انسان هایی عبوس، افسرده و ملول باشند؟ پاسخ رووت ونهوفن (Ruut Veenhoven) استاد بازنشسته ممتاز از دانشگاه اراسموس در روتردام که تخصصش نقش شرایط اجتماعی در شادکامی انسان است به این پرسش منفی است. ونهوفن در بررسی وضعیت شادکامی انسان ها در کشورهای مختلف یک شخصیت برجسته در سطح جهانی محسوب می شود. اخیراً او 91 کشور را از جهت میزان و درجه شادکامی در یک فهرست مرتب نمود. این بررسی او بر امتیازهای انباشتی که از تحقیقاتی در سطح جهان به دست آمده بود مبتنی است. بر اساس این برآوردها، در سطح جهان کشوری که مردمش از جهت سطح کلی شادکامی در رده اول قرار دارد دانمارک کوچک، صلح جو و نسبتاً بی خدا است.
ارتباط میان دین ـ یا فقدان آن ـ و سلامتی اجتماعی یقیناً پیچیده است. ادعای آن که سکولاریسم به طور قطع و همیشه برای جامعه خوب و دین بد باشد دشوار است. و البته اثبات ادعای مقابل آن نیز که غالباً بیان می شود به همان اندازه دشوار: این که سکولاریسم پیوسته برای جامعه بد است و دین همیشه خوب. بی تردید دین می تواند از بعضی جهات جزئی مثبت و مفید برای ایجاد جامعه ای سالم، شکوفا و سعادتمند باشد و هنگامی که عوامل موثر برای ساختن جامعه مطلوب مورد نظر باشد دین می تواند نیرویی موثر به حساب آید.
برای مثال در اینجا، یعنی در ایالات متحده اندیشه های دینی اغلب در مقام وزنه تعادل مفید در برابر انگ توان فرسای فردگرایی عمل می کند، یعنی در برابر خصوصیتی که می تواند فراگیر و غالب باشد. انجمن های دینی در آمریکا در حکم مراکز تجمع مردمی، عرضه کننده مشاوره به انسان ها و مراکزی برای انواع کمک های روزانه به مردم هستند. و بسیاری از تحقیقات به انجام رسیده در این خصوص نشان می دهد آمریکایی هایی که کمابیش دارای اعتقادات دینی هستند در مقایسه با بی دینان از زندگی خود اظهار رضایت بیشتری کرده و خود را سعادتمندتر می دانند، ازدواج های موفق تری دارند و روابط خانوادگی در آنها بهتر است و نشانه های کمتری از افسردگی در آنها دیده می شود. در نگرشی تاریخی پی می بریم که انتشار و افزایش دلبستگی دینی، باور به خدا و اعتماد به انجیل گاهی عامل تعین کننده ای در ایجاد مدارس برای کودکان، برپایی دانشگاهها، ساختن بیمارستانها برای بیماران و ساختن خانه برای افراد بی خانمان، نگهداری از یتیمان و افراد مسن، مقابله کردن با سرکوب و ظلم، برقراری نظم و قانون و نشو و نمای دموکراسی بوده است.
هرچند از جهت های دیگر دین چه بسا دارای چنین اثرات مثبت اجتماعی نباشد. درواقع دین اغلب یکی از علت های اصلی تنش های اجتماعی، خشونت، فقر، سرکوب، نابرابری و هرج و مرج در جهان بوده است. نگرش کوتاهی به وضعیت جهان فاش می سازد که ایمان متداول به خدا یا احساس شدید دینی در یک کشور فرضی لزوماً به معنای تضمین سلامت اجتماعی نخواهد بود. مگر نه آن که بیشتر کشورهای دینی و با ایمان در جهان در عین حال در میان خطرناکترین و فقیرترین کشورها قرار می گیرند. و برعکس، هیچ دلیلی وجود ندارد که فقدان باور گسترده به خدا یا درجه بسیار پائینی از دینداری در کشوری فرضی برابر با فروپاشی اجتماعی باشد. واقعیت این است که اغلب دموکراسی های بی دین در میان موفق ترین و شکوفا ترین کشورهای جهان هستند.
برای روشن تر شدن موضوع باید اضافه کنم که استدلال اصلی من این نیست که علت اساسی برای درجه بالا و ستایش آمیزی از سلامت اجتماعی در اسکاندیناوی درجه اندک دینی بودن آنها است. اگرچه یقیناً می توان چنین نتیجه ای گرفت و ادعا نمود که توجه حداقل به خدا و به زندگی پس از مرگ و توجه بسیار زیاد به حل مسائل زندگی روزمره در روشی خردمندانه و سکولار به پیامدهای مثبت و موفقیت آمیز اجتماعی در اسکاندیناوی منجر شده است ـ که درواقع این آن استدلالی نیست که من طرح آن را در اینجا مورد نظر دارم. آنچه من می خواهم بگویم در واقع رد این ادعای جلب توجه کننده است که معتقد است بدون دین جوامع بشری همگی محکوم به زوال هستند.
اگر شامه شما متوجه این بو شده است که من در اینجا سنگ خود را به سینه می زنم، حس بویایی شما در وضعیت سالمی قرار دارد. این ادعا که بدون دین جامعه محکوم به فنا است حقیقتاً باید به چالش گرفته شود زیرا جدا از این که با نتایج علوم اجتماعی نمی خواند برای خودش یک ادعای به شدت سیاسی است که ما آن را مرتب از بعضی از محبوب ترین و تاثیرگذارترین محافظه کاران آمریکا می شنویم. این افراد به طور جداگانه نماینده یا سخنگوی اکثریت دینداران آمریکایی نیستند، اما آنها در کنار هم نغمه جمعی غیورانه و خوفناکی سرهم می کنند که روزانه به قلب و ذهن میلیون ها انسان نفوذ می کند.
من می توانم در اینجا پت رابرتسون را مثال آورم، بنیان گذار « ائتلاف مسیحی » و از موفق ترین مبلغان تلویزیونی مسیحیت که بطور دائم سکولاریسم را محکوم می کند. و همینطور آن کولتر، محافظه کار خبره در برنامه های رسانه ای که در یکی از پرفروشترین کتاب هایش می نویسد جوامعی که به مفهوم و اهمیت خدا بی توجه باشند به سوی برده داری، نسل کشی و ددمنشی پیش می روند و چنانچه در جامعه ای نظریه تکاملی داروین به طور گسترده مورد پذیرش قرار گیرد اخلاقیات از آنجا رخت بر می بندد. و صاحب نظر محافظه کار ویلیام جی بنت ادعا کرده است که « تنها پاسخ قابل پذیرش » برای مبارزه با مشکلات اجتماعی ایمان سراسری به دین است و این که بدون دین جامعه فاقد « بهترین و قابل اعتماد ترین لوازم و روش ها برای تقویت خوبی ها » در حیات اجتماعی و روابط انسانی است.
مسیحیان محافظه کار در آمریکا تنها کسانی نیستند که چنین نظرگاهی را تبلیغ می کنند. کیت وارد استاد الهیات در دانشگاه آکسفورد اخیراً استدلال کرده است که جوامع ای که فاقد باور شدید به عقاید دینی هستند به طور اجتناب ناپذیر غیراخلاقی، ناآزاد و نابخردانه هستند. بنا به ادعای او هرجامعه غیردینی که در آن باور جدی به خدا وجود ندارد جامعه ای است « بدور از اخلاقیات . . . و آزادی » و در نهایت وی آنها را « فاقد شأن و منزلت انسانی » دانسته است. جان دی کاپوتو که استاد دین و علوم انسانی دردانشگاه سیراکوز است علام کرده که انسان هایی که بی دین اند و به خدا عشق نمی ورزند چیزی بیشتر از بی ادبان خودخواه نیستند و از این رو می خواهد بگوید که جامعه ای که در آن مردم بی دین غلبه دارند مکانی تقریباً فاقد عشق و محبت و فرومایه است.
ایمان به خدا یقیناً می تواند به باورمندان منفرد آسایش روانی و عاطفی ببخشد ـ به ویژه در ایام بیماری، درد، غصه و عدم اطمینان. و تاریخ به روشنی نشان داده است که رابطه دینی و ایمان به خدا اغلب می تواند موجب شود که افراد یا فرهنگ ها عدالت را توسعه داده و جامعه را به سوی وضعیت سالم تری رهنمون شوند. با این وجود این واقعیت همچنان باقی است که در جهان امروز نه دینی ترین کشورها بلکه سکولارترین ها هستند که در ایجاد مدنی ترین، عادلانه ترین، ایمن ترین، منصفانه ترین، انسانی ترین و شکوفاترین موفق بوده اند. نمونه های درخشان آنها سوئد و دانمارک است. هسته مشاوران آلمانی یعنی بنیاد هانس بوکلر اخیراً کشورها را از جهت موفقیت در برپایی عدالت اجتماعی در داخل جوامع خود در فهرستی به ردیف کرده است. دانمارک و سوئد دو کشوری که از نظر دینداری مردمش در پائین ترین مکان جای می گیرند در این فهرست در مکان اول و دوم قرار دارند.
هنگامی که ما ارزش های بنیادین و دستورات اخلاقی را که بخشی از اصول ادیان بزرگ جهان است مورد توجه قرار دهیم با طنز دینی اجتماعی بزرگی ـ اصطلاحی که بهتر از آن را پیدا نکردم ـ روبرو می شویم. این دستورات و ارزش ها شامل نگهداری از بیماران، ناتوانان، سالمندان، فقرا، یتیمان، آسیب پذیران، بخشش و شفقت و نیکوکاری و نیت خیر نسبت به همنوعان، و پروراندن گشاده دستی، افتادگی، درستکاری و راستگویی و توجه و نگرانی عمومی نسبت به خودپسندی های فردی است. در واقع این ارزش های سنتاً دینی در بی دین ترین جوامع امروزی جهان ما بیش از هر جای دیگری استقرار یافته، نهادینه شده و در سطح جامعه به اجرا گذارده شده اند.
فیل سوکرمن استاد میهمان در رشته جامعه شناسی در کالج پیتسر است. این مقاله از کتاب او « جامعه بدون خدا » اقتباس شده است.
The Virtues of Godlessness
By PHIL ZUCKERMAN
http://chronicle.com