ادراک شباهت سیماشناختی در زندگی و هنر
ای.اچ. گمبریچ
بخش دوم
برگردان علی محمد طباطبایی
تصویر 2: چارلز ر برون، حیرت، 1698
البته این روش توضیح در بهترین حالت با یک ساده سازی غیرموجه کار میکند، یعنی چارچوب به هیچ وجه ایستا نمیماند. ما همگی در طی زندگی خود از یک روز به روز دیگر، و از سالی به سال بعد تغییر میکنیم. مجموعه ی مشهور تابلو های رمبراند مشتمل بر چهره هائی که از خودش از دوره نوجوانی تا سالخوردگی نقاشی کرده بود، هنرمند را نشان میدهد که این فرآیند بیرحمانه را مطالعه و تعقیب میکند.
اما تازه به هنگام ظهور فن عکاسی بود که ما از این اثرات زمانی کاملاً آگاه گشتیم. هنگامی که ما به تصاویر عکاسی شده ی خود و دوستانمان که چند سالی پیش از این برداشته شده اند مینگریم، به همراه تکانه ی روحی تشخیص میدهیم که ما همگی در جریان روزمره ی زندگی خود بسیار سریع تر از آنچه حاضر به تشخیص آن باشیم تغییر کردهایم. هرچقدر که یک شخص را بهتر بشناسیم و هر چقدر بیشتر چهره ی او را ببینیم، به همان مقدار نیز کمتر از این دگرگونی آگاه میشویم، به استثنای دوران پس از یک بیماری یا یک بحران شدید. احساس ثبات به طور کامل بر ظاهرِ در حال تغییر غلبه دارد. با این وجود هنگامی که فاصله ی زمانی به اندازه ی کافی طولانی باشد، این تغییر حتی مبنای سنجش را نیز مورد تاثیر قرار میدهد، یا به عبارتی خود چهره را، یعنی آنچه به طور زننده » نشانگر یا عقربه « خوانده میشود. این مسئله بیش از هر جای دیگر در دوران کودکی روی میدهد، یعنی وقتی نسبت ها [در بدن یا چهره] تغییـر میکنند و ما برای اولین بار صاحب یک بینی کامل می شویم. اما البته در دوران کهولت برای بار دیگر نیز به همچنین، وقتی که ما دندانها و موهایمان را از دست میدهیم. با این وجود تمامی رشد و زوال نمی توانند وحدت در چهره ی ظاهری یک فرد را ضایع کنند. شاهد این قضیه عکسهائی از فیلسوف معروف برتراندراسل است که او را در سنین چهار سالگی و نود سالگی نشان میدهند. یقیناً ساده نخواهد بود کامپیوتری را طوری برنامه ریزی کنیم که غیرمتغیرها را [از درون یک چهره] جدا سازد، و با این وجود چهره همان چهره باقی بماند.
اگر خود را به هنگام آزمودن این ادعا موردتوجه قرار دهیم و آن دو تصویر را با یکدیگر مقایسه نمائیم شاید دریابیم که ما ابتدا چهره ی کودک را به دقت وارسی کرده و مبنا قرار می دهیم تا در مرحله ی بعد چهره ی آشنای فیلسوف سالخورده را در آن یا بر روی آن منعکس سازیم. میخواهیم بدانیم که آیا میتوانیم شباهت را [به چشم خود] ببینیم. یا اگر [در آن لحظه] آمادگی ذهنی ما در حالتی بدبینانه قرار گرفته باشد میخواهیم به خودمان ثابت کنیم که نمیتوانیم شباهت را ببینیم. در هر حال آنها که با چهره ی جالب توجه برتراندراسل آشنائی دارند، مقایسه را از [سوی] کودک به [طرف] مرد سالخورده انجام میدهند و سعی می کنند تا مرد مسن را در کودک کشف کنند. اما در حالتی معکوس مادر او، اگر بر فرض زنده میبود، در ویژگیهای چهره ی مرد سالخورده به دنبال نشانه هائی از کودک میگشت و در این آزمایش احتمالاً موفقیت بیشتری کسب مینمود، زیرا او تغییرات آرام [فرزندش] را شخصاً تجربه کرده بود. تجره ی شباهت [یا در اینجا هویت] نوعی همجوشی ادراکی است که بر بازشناختن متکی است و در اینجا مانند هر کجای دیگر تجربیات گذشته روش را تحت الشعاع قرار میدهد.
تجربه ی بازشناختنِ سیماشناختی ریشه در همین همجوشی چهرههای بیشباهت به یکدیگر دارد. از نقطه نظر منطق، میتوان ادعا نمود که هر شیء از بعضی جهات به هر شیء دیگر شبیه است، همانگونه که در مورد هر کودک میتوان گفت که به هر کودک دیگر شبیه تر است تا به یک مرد کهن سال. و به همین ترتیب در مورد هر عکس میتوان ادعا نمود که با یک عکس دیگر نقاط مشترک بیشتری دارد تا با یک فرد زنده. چنین خرده گیری هائی فقط هنگامی نتیجه بخش و مفید واقع میشوند که ما را از فاصله ای آگاه سازند که گفتار منطقی را از تجربه ی ادراکی جدا میکـند. ما منطقاً برای مقولهبندیکردن اشیاء در شــیوه های دلخواه خود و برای نظم و ترتیب دادن آنها برحسب هرنوع کیفت یا ویژگی مشترک که ممکن است داشته باشند آزادیم، حال آنها چه وزن و رنگ و اندازه باشند و چه و نقش و کارکرد یا شکل ظاهر. علاوه بر آن در این کنش نظم بخشیدن ما پیوسته میتوانیم معین کنیم که یک شیء در کدام جنبه ها به شیء دیگر شبیه است.
تصویر 3: برتراند راسل در چهار سالگی
تصویر 4: برترداند راسل در 90 سالگی، عکس از لوته مایتنرـ گراف
ادامه دارد . . .
برای دانلود آهنگها و مطالب زیبای استاد محسن چاووشی به این وبلاگ اتصال حاصل یابید.........