باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

افراط گرایی اسلامی، اتحادیه ی اروپا و فرانسیس فوکویاما

راجر اسکروتن

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

به گفته ی راجر اسکروتن فوکویاما با توجه به اعتقاد خود به اصالت تاریخ در وفق دادن

 نظریاتش با واقعیت های سیاسی معاصر ناکام مانده و در برداشت خود از

 تاریخ دچار درک اشتباه می شود

 

فرانسیس فوکویاما دارای این استعداد طبیعی است که نوری امیدبخش و آمریکایی بر قرائت های اسراسر آمیز رومانتیک های آلمانی بتاباند. او اندیشه ی آخرالزمانی هگل در باره ی تاریخ را می پذیرد و به جای آن که این ایده را همانگونه که مارکس انجام داد بر روی پاهایش قرار دهد آن را از لباس های مراسم تدفین برهنه کرده و سپس به آن یک دست لباس کارناوال آکنده از ارزش های دموکراتیک می پوشاند.

فوکویا ما در کتاب « پایان تاریخ و آخرین انسان » نظریه اصلی اش مبنی بر آن که تاریخ به سوی ی یک غایت در حرکت است را از آلکساندر کوژو برداشت می کند، و این کسی است که تاریخ گرایی خود را با ژستی از خوش آمدگویی نیشدار به « آخرین انسان » نیچه پیوند زده است. کوژو نسل کاملی از روشنفکران فرانسوی پس از جنگ را با سخنرانی هایش در باره ی « پدیدار شناسی روح هگل » شدیداً تحت تاثیر قرار داد. وی در این سخنرانی ها در پیکره ی ورم کرده و پر از تکبر هگلی سوزن های قوی نیچه ای و هایدگری تزریق می کند و باعث می شود که آن موجود بیمار در رنج و عذابی بامزه به خود بپیچد.  

این واقعیت که او یک روس ذاتاً متنفر از زندگی بود، یک استالینیست به اقرار خودش و یک کارمند دولتی که نقش مهمی در پشت صحنه ی تاسیس « پیمان عمومی تعرفه و تجارت » (GATT) و جامعه ی اقتصادی اروپا بازی کرد باید توسط کسانی به خاطرها سپرده شود که مشتاق اند بدانند که کوژو واقعاً در به اطلاع رساندن پایان تاریخ خود آماده ی انجام چه کارهایی بوده است.

از نظر من این مرد یک جامعه ستیز خطرناک بود، کسی که از روسیه همراه با خودش قسمی شور و اشتیاق پوچ گرایانه (نیهیلیستی) را آورد که الهام بخش بولشویک ها بود و کسی که از این فکر که همه چیز در اطراف او مقدر شده است شدیداً به وجد می آمد. برای او ممکن نبود که به یک موفقیت بشری نگاهی بیندازد و از این فکر که آن دستاورد در آینده دچار تباهی می شود لذت نبرد. او در یک « غروب خدایان » از نوع تخیلی خودش زندگی می کرد و آرزویش در عین حال این بود که بتواند شکلی از حکومت پساتاریخی، جهانی و دیوانی (بوروکراتیک) خلق کند که شاید در آن تمامی ملحقات واقعاً انسانی محو شوند و تنها چیزی که به راستی برای او اهمیت داشت را بالاخره به وجود آورد: آخرین انسان، یعنی انسانی تهی از عشق و بی روح که او آن را به طور کاملاً دقیق و به خوبی می شناخت زیرا قبلاً عین آن را در خودش کشف کرده بود.

این اساساً به همت کوژو و ژان مونه بود که پروژه ی اروپایی شکل فعلی اش را به خود گرفت، شکلی از یک دیوان سالاری (بوروکراسی) انعطاف ناپذیر و غیر قابل اصلاح که خودش را وقف از میان بردن نه فقط علائق ملی مردم اروپایی کرد که همچنین نابودی فرهنگ مسیحی و نهادهای دموکراتیک که باعث شکوفایی آن شده بودند. اتحادیه ی اروپا یقیناً باید به همه ـ چه آنها که بر آن صحه گذاردند و چه آن کسانی که در باره اش هشدار دادند ـ نشان دهد که « پایان تاریخ » نه یک پیش بینی بلکه یک پروژه است و پروژه ای که به احتمال بسیار به خطا می رود. این پروژه ای است که همانقدر از دموکراسی جدا است که آن پروژه ی دیگر  « پایان تاریخ » که کوژو در آن مطرح شد، یعنی پروژه ی انقلاب کمونیستی که در آن « حکومت انسان جای خودش را به حکومت اشیاء » داد. پیش بینی فردریش انگلس تنها پیش بینی مارکسیستی بود که درست از آب درآمد: تحت حکومت کمونیستی حکومت انسان ها به واقع جای خودش را به حکومت اشیاء می دهد، زیرا در اینجا انسان ها تبدیل به شییء می شوند.  

اکنون از فحوای کلام فوکویاما در مقاله ی جدیدش در opendemocracy.net که در عین حال به عنوان موخره بر چاپ جدید کتاب معروفش « پایان تاریخ و . . . » نیز منتشر گردیده چنین به نظر من می رسد که او به این مسئله آگاهی یافته که اتحادیه ی اروپا در مسیری دموکراتیک به جلو نمی رود و این که گرایش های موجود در آن ـ که برای اولویت دادن به « حقوق گروه ها » در برابر حقوق فردی در حال افزایش است ـ اتحادیه اروپا را در مسیر برخورد با فلسفه ی روشنگری قرار می دهد (دقیقاً همان مسیر برخوردی که توسط کمونیست ها و فاشیست ها پیشتر از این انتخاب شده بود) و دیگر این که نوع دیوان سالاری موقر اما بی نیاز از پاسخ دهی که اتحادیه اروپا در تلاش ایجاد آن است در سراسر قاره دقیقاً نقطه ی مقابل آرمان هایی است که در قانون اساسی ایالات متحده تقدیس می شود.

شاید اروپا به راستی در حال رفتن به سوی « پایان تاریخ » است، چرا که گرفتار انکار آگاهانه ی هویت تاریخی خود شده است. اما کشوری که فوکویاما در آن زندگی می کند و در آن است که نظریه ی معروفش را مورد آزمون قرار می دهد ـ آنهم با تعداد اندکی مشاهدات دست اول و آن نظریه را هم البته از کوژو به ارث برده است ـ در حال رفتن به مسیر دیگری است که در اصل به آن حتی مسیر هم نمی توان گفت، بلکه گردش روزانه ی یک سازواره ی زنده است که توسط یک هویت ملی، بیعت تاریخی و یک فرهنگ یهودی ـ مسیحی که توسط هم زیستی انگل های لیبرالی اش تحریک می شود اتحاد خود را حفظ کرده است. اگر آمریکا و اروپا را در کنار هم قرار دهیم، یعنی همانگونه که اکنون فوکویاما انجام می دهد، یقیناً یک تفاوت چشمگیر را ملاحظه خواهیم کرد، میان جایی که آگاهانه از نظریه ی « پایان تاریخ » حمایت می کند و آنجا که از هیچ چیز دیگر مگر خودش پشتیبانی نمی کند و در هر دو جا تاریخ همچنان به جلو می رود.

فوکویاما میان تروریست های اسلامی با کسانی که تا به امروز در تاریخ اروپا و در میان خود دیده ایم شباهت هایی می بیند: با بولشویک ها، ناسیونالیست های افراطی، هیچ انگارهای بادر ـ ماینهوف. همه ی آنها در واکنش به جهان مدرن با هم مشترک هستند و همه شان در جستجوی یک جامعه ناب و الینه نشده (از خود بی خود نشده) می باشند، جامعه ای که مطابق با سید قطب در « سایه ی قرآن » می روید. و پاسخ من به آن چنین است: بله و نه. فوکویاما این نظریه را که لیبرال دموکراسی از مسیحیت نشات گرفته است به ساموئل هانتینگتون نسبت می دهد و این که از این رو هیچ گونه قانون جهانشمول برای تاریخ وجود ندارد که مطابق با آن جوامع بشری در همه جا همراه با تفوق اقتصادی در حال رشد خود به مسیر لیبرال دموکراسی بروند.

دلایل فوکویاما برای نپذیرفتن این نظریه آنقدر ها هم قانع کننده نیست. آنگونه که او معتقد است، افراط گرایی اسلامی قرائتی است از « سیاست های هویت سازی مدرن »، اما این توضیحی کافی برای موضع و نگرش او نیست. اصول و عقاید حزب محافظه کار انگلیس نیز قرائتی از « سیاست های هویت سازی مدرن » است اما این حزب به طور کل نگرش فلسفه ی روشنگری در باره ی جدایی میان حوزه ی عمومی و خصوصی را می پذیرد و علاوه بر آن به قانون سکولار و نهادهای آزاد کاملاً وفادار است و هرگز یک تروریست هم به وجود نیاورده است ـ من حداکثر نقطه ای هستم که این حزب می تواند در این مسیر برود. سیاست های هویت سازی چیزی را توضیح نمی دهد: همه ی آن به هویت بستگی دارد.

شما می توانید اسلام را به زور در جریان تاریخ جهانی جای دهید آنهم فقط آنگاه که این قبیل واقعیت ها را نادیده بگیرد: این که شریعت اسلامی قانون سکولار را به رسمیت نمی شناسد، این که اسلام ارتداد را با مرگ کیفر می دهد و این که فقط حقوق توافقی با مسیحی ها و یهودی ها را می پذیرد و کفار هیچ حقی ندارند. به همین خاطر به نظر می رسد که اسلام گرایی صرفاً معضلی عظیم و فزاینده برای دموکراسی های غربی نیست، بلکه همچنین یک معضل حل نشدنی برای دیدگاه رستگارباور (یونیورسالیست) از تاریخ بشر است.

این عقیده ی فوکویاما که هگل اولین فیلسوف تاریخ گرا بود اشتباه است. قبل از او ابن خلدون (1406 ـ 1332) و گیامباتیستا ویکو (1744 ـ 1668) قرار داشتند. ابن خلدون اشاره ی مفیدی در این خصوص داشت که جریانات تاریخی نه به تنهایی توسط فرهنگ و دانش که همچنین تحت تاثیر اراده برای تغییر نیز قرار دارند. به باور او این امر هنگامی که مردم به تجملات عادت کنند ضعیف تر می شود و از این رو سسلسله های پادشاهی و حکومتی مطابق با یک منطق به ظاهر زیست شناختی طلوع کرده و سپس رو به زوال می روند.

روشن است که این فرضیه ای بیش از اندازه ساده و ابتدایی است، اما چیزی به ما می دهد که در اغلب نظریه های تاریخی نادیده گرفته شده است و به ویژه در آن نظریه های آلمانی که کوژو و فوکویاما به آنها متوسل شده اند و آن چیزی نیست مگر میراث ثابت از زیست شناسی انسان. بیشتر آنچه ما به تاریخ نسبت می دهیم را باید درواقع به زیست شناسی نسبت داد، و از جمله ی آنها خوی تهاجمی، این که انسان ها خود را به طور ناحیه ای گسترش می دهند، سپربلاشدن، نژادپرستی و آن احساس در همه جا متداول که نیچه آن را خشم ((Ressentiment) می نامد.

مسیح به ما آموخت که بر چنین چیزهایی غلبه کنیم و بهای آن گونه بودن را هم خود پرداخت. شاید این تاثیر طولانی مدت فداکاری او است که باعث گردیده تاریخ اروپا تا این اندازه زیاد به یک جریان از رهایی دائمی از حقایق ناخوشایند زندگی شباهت داشته باشد. اما این واقعیت فقط می تواند همان نظریه ای را تایید کند که فوکویاما آن را به هانتینگتون نسبت می دهد: این که پیشروی تاریخ به سوی لیبرال دموکراسی دستاورد محلی فرهنگ مسیحی است.

 

تاریخ انتشار اولیه پنج شنبه 15 تیر 1385

 

opendemocracy.net

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.