باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

ارزش ها در زمانه ی طغیان

امیر طاهری

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

امیر طاهری کتاب جدید پاپ بندیکت « ارزش ها در زمانه ی طغیان »  را بررسی می کند

 

با وجودی که پاپ بندیکت به ما چیزی در این باره نمی گوید که عنوان کتاب جدید او به کدام طغیان اشاره دارد، اما برای خواننده به زودی روشن می شود که او وضعیت فعلی بشر به طور کل و اروپا به طور اخص را با چنان درجه ای از بدبینی می نگرد که از نظر گاه یک اسقف مسیحی غیر منتظره است. در هر حال مگر نه آن که همیشه مسیحیت به عنوان دین امیدوار شناخته شده بود.

اولین علت بدبینی پاپ سلطه ی به قول او « سه ارزش موهوم » بر جهان است. لیکن اشکال کار اینجاست که پاپ توضیح نمی دهد منظورش از این سه اصطلاحی که به کار می برد چیست. برای مثال آیا او می خواهد به ما بگوید که منظورش این است که پیشرفت های بی سابقه ی اخیر در علوم پزشکی در حکم تهدیدی برای بشریت است؟ آیا باید مسیر خود را از دانشی به سوی دیگر تغییر دهیم که به ما در کشف همواره بیشتر اسرار طبیعت کمک کرده و این امکان را برایمان فراهم آورده که از منابع آن برای بهبود زندگی خود استفاده بریم؟ دیگر آن که از چه جهت می توان آزادی را به عنوان « ارزش موهوم » در نظر گرفت؟ اتفاقا کتاب پاپ درست همان زمانه ای منتشر می شود که جهان برای برگزارکردن صدمین سالگرد تطهیر از برده داری آماده می شود، یعنی آن زشتی و پلیدی که مسیحیت در کنار سایر ادیان هرگز برای گناهان خود در خصوص آن مورد پرسش قرار نگرفته است. برای کسانی که از زنجیرهای اسارت برده داری رهایی یافته اند آزادی چیزی حقیقتا واقعی بود و نه اسطوره ای یا موهوم.  

علت دوم برای بدبینی ظاهری پاپ کاهش جمعیت شناختی اروپا است. اروپاخواهی (یا یوروفیلی) پاپ، حالا اگر آن را به عنوان اروپامرکزی هم ننامیم، گاهی چنان آتشین است که انسان تعجب می کند آیا او مسیحیت را چیزی بیشتر از یک جزء سازنده از مخلوط پیچیده تر ایدئولوژیک می بیند که در آن میراث هلنی و حکمت مدرسی قرون وسطایی نیز حضور دارند.

پاپ در کتاب خودش شدیدا توجه خود را بر اروپا معطوف ساخته یعنی جایی که به باور او تقریبا در حال از دست دادن هویت خود به ویژه توسط مهاجرین مسلمان است و انسان متعجب می شود از این که آیا او فراموش کرده که بیش از نیمی از جماعت کاتولیک جهان در قاره های دیگری زندگی می کنند. در جایی از کتابش (صفحه ی 41 و آخرین پاراگراف) پاپ از   « غیر جهانشمولی واقعی » دین مسیح سخن می گوید.

حتی هنگامی که پاپ از زوال اروپا اظهار تاسف می کند، آنچه در واقع طنینی از نظریه ی اسوالد اشپنگلر آلمانی است که بیش از یک قرن قبل از ما مطرح شده بود، بازهم به احتمال زیاد نگرانی او بی مورد است. اگر ما اروپا را نه در واژه های قومی که همیشه شیوه ای خطرناک بوده است مورد توجه قراردهیم، بلکه به عنوان الگویی از تمدن، روشن می شود که جهانی که اکنون می شناسیم یک فرآورده ی اروپایی است. همان گونه که دهه های بسیاری پیش آرنولد توین بی تاریخ نگار بریتانیایی پیش بینی کرده بود الگوی اروپایی دولت ـ ملت توسط تمامی مردم سراسر جهان پذیرفته شده است. ژاپنی ها، چینی ها، هندی ها، ایرانی ها و عرب ها اکنون رمان ها و اشعاری به سبک اروپایی می نویسند، نقاشی هایی نظیر تابلوهای اروپایی ترسیم می کنند، برنامه های تلویزیونی و فیلم های سینمایی خود را مطابق با سرمشق های اروپایی می سازند، کتاب ها و روزنامه هایی به شیوه ی اروپایی ها منتشر می کنند، و تقریبا همه جا با موسیقی هایی به سبک اروپایی می رقصند. بیشتر آنها نیز لباس هایی        می پوشند که از مدهای اروپایی اقتباس شده است و شدیدا مشتاق رسیدن به همان ارزش های اروپایی ها هستند که پاپ عذر آنها را به عنوان ارزش های « موهوم » می خواهد. یعنی عذر پیشرفت، علم و آزادی.

امروزه تمامی کشورها از جمله به اصطلاح جمهوری های اسلامی پاکستان، ایران و سودان دارای نظام های حقوقی هستند که اصل و منشا آنها اساسا اروپایی است. و تمامی کشورها امضاکنندگان بیش از 22 هزار منشور، قرار داد، پروتکل و پیمان نامه بین المللی هستند که توسط اروپایی ها و بر اساس ارزش ها و سنت های اروپایی نوشته شده است.

در بعضی موارد شیوه های آشپزی ملی از اروپایی شدن صرف نظر کرده است، هرچند که  « بالتی » محبوب ترین غذای امروز هندوستان در یورکشایر ابداع شده است و « چوب ـ سویی » معروف ترین غذای چینی دارای دستورالعمل طبخ آمریکایی است که تاریخ آن به دهه ی 1920 باز می گردد.

بعضی اقوام اروپایی به ویژه آلمانی ها ایتالیایی ها و اسپانیایی ها نیز شاید با انقراض احتمالی روبرو باشند، زیرا به اندازه ی کافی زادولد ندارند. اما معنای آن این نیست که اروپا به معنای دقیق کلمه در حال محو شدن است. حتی در بد برترین حالت از چنین سناریویی که برای آلمان ایتالیا و اسپانیا پیش بینی شود هیچ کس به طور جدی نمی تواند بر این نظر باشد که این کشورها به صحراهای بی سکنه تدبیل خواهند شد. اگر سکنه ی فعلی نتوانند به اندازه ی کافی کودکانی به بارآورند، مهاجرین جدید برای تصحیح عدم تعادل جمعیت شناختی آماده اند. یک مثال برای این موضوع سال گذشته در اسپانیا روی داد هنگامی که دولت ورود مهاجرین غیرقانونی را قانونی نمود و به این ترتیب یک شبه 1 میلیون اسپانیایی جدید ایجاد گردید.

بندیکت می پذیرد که « اروپا نیازمند تزریق خون تازه است » اما آشکارا مضطرب است از این که این خون تازه ای که اروپا نیازمند آن است از عرب ها، آفریقایی ها و ترک ها بیاید، حالا چینی ها که دیگر جای خود دارند. هرچند نگرانی او البته ریشه ی نژادپرستانه ندارد، بلکه از باور او به این که گروه های قومی غیر اروپایی در برابر ارزش ها و سنت های اروپای ایمن و بی تفاوت هستند ناشی می شود، به ویژه اکنون که اسلام، فرهنگ بومی آفریقایی و سنت های آسیایی آغاز به تایید و اثبات خود نموده اند.

سومین دلیل بدبینی پاپ آن چیزی است که او آن را به مقام خدایی رساندن دموکراسی می نامد. او می نویسد که یک اکثریت (در یک دموکراسی) قسمی ایجاد الوهیت است که در برابر آن هیچ گونه استینافی وجود ندارد.

اما آیا سخن او درست است؟ هرکس که با تاریخ سیاسی اخیر اروپا آشنایی داشته باشد می داند که پاسخ کاملا منفی است. تغییرات اکثریت و از این رو تغییرات دولت ها همیشه جنبه های عادی از زندگی تمامی دموکراسی های اروپایی از زمان جنگ دوم جهانی بوده است. برای مثال در فرانسه سابقه نداشته است که در دو انتخابات پیاپی یک اکثریت واحد به قدرت برسد.

پاپ هنگامی که درس بزرگ ارسطو را به یاد ما می آورد که می گفت هر نظامی با زیاده روی در اصول بنیادین خود به زوال می افتد کاملا به مطلب درستی اشاره می کند. از این رو دموکراسی نیز می تواند با دادن آزادی های زیاده از حد به زوال منتهی شود. با این وجود دموکراسی در مقایسه با یک نظام دینی از سازوکارهای به مراتب بیشتری برای اصلاح اشتباهات خود برخوردار است. علت آن این است که دموکراسی می تواند اشتباه خود را در انتخابات بعدی بی اثر سازد. حال آن که ادیان رسمی برای آن که بتوانند اعتراف به انجام فقط یک اشتباه بکنند نیازمند قرن ها زمان هستند. خواننده ی کتاب پاپ خوشحال خواهد شد از دیدن آن که بندیکت شانزدهم از اوریگن نقل قول می آورد، یعنی از آن عالم الهیات بزرگ مسیحیت آغازین (و فردی که در واقع اهل جایی بود که امروزه الجزایر نام دارد). دلیل این خوشحالی آن است که اوریگن را کلیسا تکفیر نموده بود و او همواره به عنوان فردی بدعت گذار باقی ماند تا آن که واتیکان در دهه ی 1960 این اشتباه خود را اصلاح نمود. همچنین برای خواننده بسیار خوشایند است دیدن آن که پاپ از هانس کونگ در موارد متعددی نقل قول می آورد، آنچه نشان می دهد که عالمان الهیات پس از سالیان دراز از مخاطره ی طرد شدن و شاید حتی خطر تکفیر واقعی توسط کلیسا به فیض الهی پاپی باز می گردند. اما آنچه هنوز هم شگفت انگیزتر است این که بندیکت به حمایت از « طرحی برای فرهنگ جهانی » کونگ نزدیک تر می شود.

با این حال بندیکت هنوز هم در اصلاح اشتباه کلیسا در زنده زنده سوزاندن فیلسوف بزرگ جیوردانو برونو به دستور دادگاه تفتیش عقاید در 1601 آمادگی ندارد. بنابراین تعجبی ندارد که عالم الهیات محبوب پاپ اتفاقا سنت آگوستین است، فردی که وسواس دائمی اش گناه کردن بود و به طور بیمارگونه ای بدبین و البته بازهم عجیب نیست که پاپ برای ساختن الگوی آرمانی خود از حکومت به سوی افلاطون می رود. او ادعای مشهور افلاطون را نقل می کند یعنی این که فقط کسانی که خودشان خوبی را شناخته و شخصا آن را تجربه کرده اند قادر به حکومت مطلوب بر دیگران هستند.  

بندیکت اولین فردی نیست که فریب جهان بینی تمایت خواهانه ی افلاطون را می خورد. حکومت پاپ ها در واقع قرن ها است که برای استحکام  نظریه اش در خصوص خطاناپذیری مقام پاپی از آن استفاده می کند. یقینا همین مفهوم از مصونیت از خطا است که هسته ی نظریه ی ولایت فقیه را تشکیل می دهد، یعنی ایدئولوژی که در حال حاضر در ایران حکومت می کند و بر این ادعا بنا شده است که فقط روحانیون « پرهیزکار و متدین » هستند که می توانند « وظیفه ی الهی » حکومت بر زمین را به عهده بگیرند. نیازی به گفتن ندارد که بیشتر مسلمان ها و از جمله اکثریت خود شیعیان حکومت ولایت فقیه را به عنوان نوآوری نادرست و گمراه کننده می دانند.

پاپ با اقرار به غیرممکن بودن نظام فکری مبتنی بر اصول افلاطونی اعتراف می کند که کلیسا نباید تبدیل به یک حکومت شود، همانگونه که قرن ها چنین نبوده و اکنون نیز نیست، حد اقل تا آنجا که به واتیکان مربوط می شود. با این وجود پاپ اضافه می کند که کلیسا باید « در خدمت حکومت » باشد. آیا منظور او هرحکومتی است از جمله حکومت آپارتایدی که کلیسای آفریقای جنوبی از آن حمایت می کرد؟ چرا باید دست حکومت را در تمامی امور باز گذارد؟ آیا مسیح خودش تمایز میان آنچه به سزار متعلق است و آنچه مربوط به خدا می شود را تبلیغ نمی کرد؟

بندیکت درتمامی تفکرات خودش آشکارا گرفتار شبحی است که به باور او اروپا را گرفتار خود کرده است، یعنی شبح اسلام. روشن است که پاپ اطلاعات وسیعی از اسلام ندارد، خلائی که برای یکی از بهترین عالمان الهیات مسیحیت معاصر تعجب برانگیز است. پس نباید عجیب باشد وقتی تنها مسلمانی که او آن را در موارد متعدد نام می برد اسامه بن لادن است، کسی که گرچه یقینا به عنوان مسلمان به دنیا آمده، اما به دشواری می تواند به عنوان فاضلی که مظهری از ایمان اسلامی است به حساب آید.

پس از انتشار این کتاب در اواخر سال گذشته پاپ در دیدار رسمی از ترکیه با رهبران آن کشور ملاقات نمود. گزارش هایی وجود دارد مبنی بر آن که او مخالفت تند خود با ورود ترکیه به اتحادیه ی اروپا را تعدیل نموده است. هرچند در کتابش پاپ از این نظر حمایت می کند که چون « ترکیه هرگز بخشی از اروپا نبوده » نباید درها را به روی او باز نمود. اما این عقیده بسیار عجیب است زیرا امپراتوری عثمانی که ترکیه در واقع از میان آن بیرون آمده است برای قرن ها قدرت اصلی اروپا بود. در قرن نوزدهم قدرت های اروپایی به امپراتوری لقب « مرد بیمار اروپا » را داده بودند، آنچه به روشنی نشان می دهد که حتی دشمنان آن این امپراتوری را به عنوان بخشی از واحد سیاسی بزرگتر اروپا تلقی می کرده اند.

اما رویهم رفته این کتابی است مسحور کننده که خواندن آن برای تمام کسانی که به بحث های صادقانه میان انواع دین های جهان علاقمند هستند لذت بخش خواهد بود. ارزش بندیکت در این است که او بر خلاف بعضی از مقام های قبلی جدیدترش عقاید خود را صادقانه با خواننده در میان می گذارد و به موضع خود بیشتر از جانب یک عالم الهیات اهمیت و ارزش می دهد تا به عنوان رهبر واتیکان.

 

 

Values in a Time of Upheaval by Amir Taheri.

www.asharq-e.com

   

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.