باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باطلنمای شاه مشروطه خواه

علی محمد طباطبایی

 

 ( منتشر شده به تاریخ 15 بهمن 1381 در سایت ایران امروز )

 

نامه ی سرگشاده ی شاهزاده ی ایرانی به مردم ایران (با نام « میثاق با مردم » ) که طی روزهای گذشته در بعضی تارنماهای فارسی زبان قابل دریافت بود نه تنها واکنش های اندکی را موجب گردید که میان همان چند پاسخ وارده نیز هیچگونه همسخنی با نویسنده ی آن دیده نمی شود. اما مطلب کوتاهی که دنبال می آید را نباید به عنوان پاسخی دیگر به نوشته ی ایشان تلقی نمود. اکنون سالهای زیادی است که بر حسب اتفاق هر چند وقت یکبار سخنان یا   مصاحبه های شاهزاده پهلوی را در رادیو های خارجی می شنوم و یا در سایت های فارسی زبان می خوانم و به سرعت از آنها می گذرم. بی توجهی یا ناتوانی شاهزاده ی ایرانی در درک ریشه های انقلاب مردم ایران در بهمن 57 و عدم موضع گیری صریح ایشان به سیاست های ضد مردمی رژیم گذشته و تاکید یکجانبه بر شرایط بسیار بد فعلی باعث گشته است که تقریباً کمتر روشنفکر و آزادیخواهی سخنان وی را جدی تلقی کند.

اما در تمامی این سالها دو پرسش ذهن بنده را به خود مشغول داشته بودند، پرسشهایی که آرزو داشتم هم میهنان دانشمندم که در دانش سیاسی بسیار صاحب نظر و کارآزموده هستند مورد توجه و بررسی قرار می دادند، اما چنین نشد. شاید به این دلیل ساده که بیش از اندازه خام و کودکانه اند و می توان به سادگی از آنها گذشت. اما به قول نویسنده ی شهیر آلمانی هرمان هسه گاهی هم بد نیست که ما جهان را از زاویه ی ذهنی کودکانه نظاره کنیم.

پرسش اول که بنده نام آنرا « باطل نمای شاه مشروطه خواه » گذارده ام بسیار ساده است. شاهزاده ی ایرانی به طور تلویحی قول می دهد که اگر مردم ایران برای بار دیگر با حکومت مشروطه ی سلطنتی موافق باشند وی حاضر خواهد بود که با جان و دل این وظیفه را در نقش شاه مشروطه خواه محقق سازد. به همین خاطر هم هست که وی به طور مرتب از طریق رادیوهای خارجی با مردم به گفتگو می نشیند و مصاحبه می کند. از این طریق هم برنامه های کلی و آزادیخواهانه ی خودش را مطرح می سازد و هم حکومت فعلی ایران را به عنوان   نقطه ی مقابل حکومتی که وی قبول دارد شدیداً محکوم می نماید و به طور ضمنی ادعا می کند که چنانچه در آینده به عنوان پادشاه در ایران به سلطنت برسد تمامی تلاش خود را برای برپایی جامعه ی آزاد و مرفه به انجام خواهد رساند. اما این دقیقاً همان نکته ای است که نغض کننده ی محدوده ی اختیارات یک شاه مشروطه است. در نظام های مشروطه ی سلطنتی جهان امروز شاه مقامی تشریفاتی و حاشیه ای بیشتر ندارد، مقامی که نه مسئولیتی در قبال مشکلات مردم و آزادی های اجتماعی دارد و نه اصولاً به کسی پاسخگو است و نه اصلاً خودش را درگیر اینگونه مسائل سیاسی و حساس می کند. غیر از این هم اگر باشد دیگر شاه مشروطه نیست. در حقیقت آن کس که باید در چنین نظامی پاسخگو باشد نخست وزیر و اعضای کابینه ی او هستند. اصولاً شیوه ی برخورد شاهزاده پهلوی به مسائل و مشکلات مردم ایران و ارائه ی راه حل هایی برای آینده ی این مملکت هیچ فرقی با یک فعال سیاسی ندارد و این دقیقاً همان موقعیتی است که یک شاه مشروطه نمی تواند داشته باشد. حتی اگر بپذیریم که ایشان در آنچه می گویند صادق هستند و در آینده به عنوان یک پادشاه به آنها عمل خواهند کرد به طور ضمنی پذیرفته ایم که ایشان پا را از محدوده ها فراتر گذارده اند. اصولاً تلاش شخصی برای تحقق پادشاه مشروطه خواه یک پارادوکس یا باطل نماست به این معنا که اگر وی بخواهد عملاً در چارچوب مشروطه خواهی فعالیت کند حق هیچگونه فعالیتی را ندارد زیرا در چنین حالتی دیگر پادشاه مشروطه نیست بلکه یک فعال و یا یک لیدر حذبی سیاسی است. از این متناقض نما تر وجود ندارد که شخصی هم برای برپایی یک نظم سیاسی و کاملاً تابع قانون فعالیت کند، هم بخواهد که خودش بالاترین مقام حکومتی آینده باشد و هم همزمان یکی از رئوس برنامه هایش تشریفاتی و پاسخگو نبودن همان بالاترین مقام حکومتی. اگر همه چیز به همان شکلی پیش برود که شاهزاده آرزو می کند ما در آینده در بهترین حالت یا با مقامی تشریفاتی و واقعاً زائد روبرو خواهیم بود که کاری نخواهد داشت جز شرکت در برنامه های افتاحیه نمایشگاه ها و جشنواره ها و ملاقات تشریفاتی با سیاستمداران میهمان از کشورهای دیگر و یا آنگونه که بنده حدس می زنم یعنی در بدترین حالت با یک محمد رضا شاه دیگر مواجه می شویم. یعنی حاکمی که به خاطر پیاده کردن نظام حکومتی که قرار است تابع قانون باشد به ناچار خود قانون را قربانی خواهد کرد.

اما اکنون به مورد دومی بپردازیم که گفتم ذهن بنده را سالهاست به خود مشغول داشته و آن این واقعیت است که وقتی کسی برای برپایی نظام جمهوری فعالیت می کند از پیش می داند که حتی اگر قرار باشد خودش کاندید ریاست جمهوری شود ابتدا باید رای اکثریت مردم را بدست آورد که آنهم برای چندسالی بیشتر معتبر نخواهد بود و سپس نوبت انتخابات بعدی فرا می رسد، اما کسی که برای استقرار نظام سلطنتی (چه از نوع مشروطه و چه هر نوع دیگر آن) تلاش می کند، یا از این تلاش به پادشاهی رسیدن شخص بخصوصی را مد نظر دارد و یا پادشاهی شخص خودش را. به دیگر سخن تمامی کوشش و فعالیت شاهزاده ی جوان ما برای تغییر نظام حکومتی ایران هر تاثیر نیکویی هم که برای مردم داشته باشد برای ایشان و  خانواده ی محترمشان البته موقعیت پادشاهی را به ارمغان خواهد آورد، مقامی که نسل اندر نسل در خانواده ی وی ادامه خواهد یافت. اصولاً وقتی ایشان از انتخاب و رای مردم صحبت می کنند نظرشان بر انتخاب نظام سلطنتی است وگرنه هرگز منظورشان این نیست که در انتخاباتی شرکت جویند که در آن چندین و چند نفر برای احراز چنین مقامی اعلام آمادگی نموده اند. به دیگر سخن گویا پادشاهی فقط و فقط برازنده ی ایشان است و بس. اگر منظور بنده را گرفته باشید می خواهم بگویم که نتیجه ی مستقیم تلاش های موفقیت آمیز چنین شخصی در درجه ی اول برای خود و خانواده و نزدیکانش است و همانقدر که فعالیتی سیاسی محسوب می شود تلاشی کاملاً شخصی نیز خواهد بود، اما شخصی که برای استقرار نظام جمهوری جد و جهد کند منافع شخصی چندانی نمی تواند داشته باشد.

در انتهای مطلب کوتاه خود نیز مایلم به این نکته اشاره کنم که در شرایط فعلی ایران برقراری سیستم مشروطه ی سلطنتی نه مقدور است و نه مفید. از این جهت مقدور نیست که  مشروطه سلطنتی خود نتیجه ی کشمکش طولانی میان قدرت حکومتی استبدادی از یک طرف و نیاز روزافزون مردم یا حد اقل بخشی از مردم برای محدود کردن چنین قدرتی به خاطر منافع شخصی است. یعنی پیامد چندین قرن فعالیت مبارزاتی و سیاسی نخبگان مردم است. منظور بنده این است که استقرار چنین نظامی با یک انتخابات ساده یا تدوین قانون اساسی جدید بدست نمی آید. مضحک تر از همه این است که شخصی که گویا قرار است در آینده نقش شاه را بازی کند به استقرار چنین نظامی یاری رساند. بنده تعجب می کنم از روشنفکرانی که برای تظاهر به قانون گرا بودن خود وعده ی استقرار چنین نظامی به طرفداران آن را به   همه پرسی که قرار است یک روز در آینده برگزار شود حواله می دهند. حتی اگر چنین همه پرسی انجام شده و رای بیاورد مطمئن بدانیم که عمل نخواهد کرد. رعایت شیوه ها و قواعد زندگی جمعی درست مانند رعایت قواعد یک بازی است. افرادی که اصولاً عادت به باختن ندارند یا نمی توانند خود را در نقش بازنده ببینند هرگز قواعد بازی را به طور جدی و پیوسته رعایت نمی کنند. ما هنوز که هنوز است منافع فردی خود را مقدم بر منافع دیگران  می دانیم بنابراین باید زندگی در جهان مدرن را اول یاد بگیریم. این ظاهراً مرحوم بازرگان بود که برای اولین بار به ما آموخت (که هنوز یاد نگرفته ایم) که مردم سالاری وارد کردنی نیست بلکه آموختنی است. برای آموختن آن در شرایط فعلی کشور ما نیز تنها شیوه ی حکومتی جمهوری واقعی است. اما نظام مشروطه مفید هم نیست زیرا شاه در چنین نظامی اصولاً مقامی تشریفاتی بیشتر نیست و سوال بنده این است که وجود چنین مقامی اصلاً به چه کار ما می آید.

درکشورهایی مانند انگلستان یا هلند که نظام های مشروطه ی سلطنتی امتحان خود را به نحو احسن پس داده اند البته تغییر نظام به جمهوری فایده ای در بر نخواهد داشت، کما اینکه گفته می شود هزینه ی سالیانه ی دربار در انگلستان از هزینه ی دفاتر ریاست جمهوری بسیاری از کشورهای اروپایی کمتر است، اما اشتباه خواهد بود اگر تصور کنیم که در جایی مانند ایران که سلطنت دارای پیشینه ای بسیار منفی بوده است و حتی یک قرن تلاش برای محدود کردن آن به جایی نرسیده با برگزاری یک انتخابات و سوگند وفاداری پادشاه همه چیز خود به خود درست خواهد شد. همانگونه که در بالا اشاره شد حتی اگر شاهزاده ی ما در نیت و اهدافی که بیان می کند کاملاً صداقت را رعایت کند جامعه ی فعلی ایران وجود چنین شخصی را نمی پذیرد. اصولاً مردم خواهان شخصیتی یا مقامی هستند که بتواند به نحو احسن فعال باشد و از حقوق و منافع آنها (چه منافع قانونی و چه منافع نامشروع) حمایت و پشتیبانی کند بنابراین حتی در یک حالت فرضی در ایران که نظام مشروطه ی سلطنتی اسقرار یافته است هر روز و هر ساعت همه گونه فشار به پادشاه برای موضع گیری و حمایت یا محکوم کردن و غیره وارد خواهد شد که نتیجه ی آن نیز روشن است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.