باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

فرهنگ مقدم است

تورکی الحمد

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

به راستی چگونه است که هند جنوبی می تواند از یک کیلومتر مربع غذای 385 انسان را تهیه کند، حال آن که آفریقای استوایی که بارانی است و آب و هوایی مشابه هند دارد و از جهت زمین و موقعیت طبیعی با هند برابر است به دشواری می تواند غذای 4 نفر را از یک کیلومتر مربع به دست آورد؟

این پرسشی است که سیاستمدار و متفکر فرانسوی آلن پیرفیت مطرح می کند. وی در کتابش « معجزه ی اقتصادی: از شهرهای فنیقی تا ژاپن » می نویسد: « آنچه کاملا مسلم است این که در جستجو برای عللی که باعث این تفاوت عظیم میان کشور تامیل و کشورهای سواحلی می شود زمین نقش اصلی را ندارد، بلکه این تفاوت ها به خود مردم این نواحی باز می گردد ». 

با منطق مشابهی می توان پرسید: چگونه ژاپن که منابعی ندارد به اینجا رسید؟ هلند کشوری کوچک که دریاها را مطیع خود ساخت چگونه از هیچ به ثروت رسید؟ دوبی جایی که نه کشاورزی میسر است و نه دامداری چگونه توانست صحرای خشک را به یک مرکز توریستی و سرمایه گذاری از تمامی نواحی جهان تبدیل کند؟ سنگاپور و مالزی در جهان امروز چگونه با سایر نقاط به رقابت می پردازند؟ و آنهم در حالی که کشورهای دیگر که همه چیز دارند نه در گذشته و نه در حال جایگاهی ندارند و نمی توانند از ثروت های خدادادی خود استفاده کنند. بعضی از آنها مجبورند با کمک های مالی و بخشش های کشورهای دیگر که منابع طبیعی بسیار کمتری دارند به زندگی ادامه دهند، هرچند که این کشورها خود از جهت عوامل دیگر که مهمتر از هدیه طبیعت است کمبودی ندارند.

محمد بن راشد المکتوم (نخست وزیر امارات متحده عربی) تا حدی به این پرسش پاسخ می دهد: « نمی توانیم دست به سینه منتظر بنشینیم و بگوئیم نمی دانیم که آینده برای ما چه پیش خواهد آورد! اگر اجازه دهیم که حوادث، آینده ی ما را رقم زنند، آنها نوعی آینده برای ما تعین می کنند که مورد تمایل خودشان است و نه آنچه مورد نظر ما است. اگر ما آینده را تعین نکنیم در واقع گذشته را انتخاب کرده ایم . . . امروز توقع این است که ما خود را از گذشته جدا نکنیم زیرا گذشته در آگاهی ما زنده است، بلکه ما باید خود را از باقی ماندن در گذشته جدا کنیم (محمد بن راشد المکتوم. « رویای من: چالش ها در مسابقه برای برتری » دوبی 2006).   

تونی بلر با منطق مشابهی می گوید: « من نسبت به گذشته ی کشورم افتخار می کنم، هرچند علاقه ای به زندگی در این گذشته ی افتخار آمیز ندارم ». به سخن دیگر، شیوه ی برخورد به موضوعات و تلقی ما از آنها است و نه خود موضوعات که یک موضع و جایگاه را معین می کند، حال ما چه یک فرد، یک گروه، یک کشور یا یک تمدن باشیم.

معضل عقب ماندگی و پیشرفت، برتری و حقارت در واقع به خوی و منش و ذهنیت های انسان باز می گردد و نه در درجه ی اول به مسائل مالی، اقتصادی، اجتماعی یا سیاسی و در نهایت این که همه ی این ها صرفا مظهری از یک تلقی و نگرش بخصوص، یک مفهوم خاص، یک فرهنگ ویژه و یک ذهن بخصوص هستند. برای مثال این ذهنیت برای هماوردجویی است که تجربه ی ژاپن را به وجود آورده، درست به همان ترتیبی که قبلا باعث بوجود آمدن تجربه ی آمریکا و انگلیس شده بود و قبل از آنها تجربه ی فنیقی ها ودیگران که نشان خود را بر تاریخ بشری گذاشته اند. حتی تاریخ نگاری مانند آرنولد توئین بی مفهوم چالش و هماوردجویی را تبدیل به مبنایی کرد که بر اساس آن فلسفه ی تاریخ خود را قرار داد و به کمک آن این نکته را توضیح داد که تمدن ها چگونه ایجاد شده و سپس فروپاشیده اند. هرچقدر این هماوردجویی بیشتر و شدیدتر باشد دستاوردها هم به همان نسبت زیاد تر است و برعکس. مطابق با فلسفه ی توئین بی تا اندازه ای این شرایط موجود در محیط جغرافیایی است که باعث ایجاد روح هماوردجویی می شود و انسان ها را وادار به تعقیب اهداف به ظاهر غیر ممکن می سازد، در حالی که شرایط محیطی مناسب است که جرقه ی پرومته را در روح انسان خاموش می کند و او را از آفرینش تمدن باز می دارد. با تسلیم شدن به شرایط محیطی زندگی انسان تکراری و در گیر رکود می شود و یک دور شرورانه به جریان می افتد، وضعیتی که در آن آغاز با پایان تفاوتی ندارد و انسان در همان جایی که هست می ماند.

اما شاید آنچه تویئن بی خیلی جزئی به آن پرداخته است (هرچند از نظر من مهمترین عامل است) این است که هماوردجویی فی نفسه آنقدرها هم مهم نیست که خود ذهن انسان مهم است و از این رو آن فرهنگی که با هماوردجویی سروکار پیدا می کند و به آن می پردازد. شرایط می توانند برای کسانی که در آن زندگی می کنند شدید باشد یا نباشد. اما اگر فرهنگ تسلیم در برابر این شرایط همان فرهنگی باشد که ذهن ها را مشغول می کند، بر قلب ها غلبه می یابد و رفتار انسان را به حرکت در می آورد، در چنین صورتی دیگر نباید انتظار داشته باشیم که چیزی متحقق هم بشود، حتی چنانچه تمامی منابع در دسترس باشد (یا نباشد). این دقیقا همان چیزی است که توسط محمد بن رشید بیان شده است، هنگامی که او خود و کشورش را ابتدا در مفاهیم و سپس در واقعیت به سوی آینده می برد. و یا هنگامی که تونی بلر گذشته ی کشورش را ستایش می کند آنهم در شرایطی که این فقط یک ستایش باقی می ماند و تبدیل به یک پروژه نمی شود. برای مثال آفریقا که یکی از غنی ترین نقاط جهان از جهت منابع طبیعی است، یکی از فقیر ترین و مستعدترین نقاط جهان در برابر قحطی و گرسنگی دائمی است، در حالی که چین می تواند جمعیت خود را سیر کند و در جهانی با دیگران به رقابت بپردازد که در آن فقط رقیبان واقعی می توانند دوام آورند.

 البته بعضی این را به استمعارگری و امپریالیسم نسبت می دهند یا به نظریه ی کشورهای مرکزی و پیرامونی. هرچند تمامی این توجیهات صرفا راهی برای فرار از نکوهش خودهای رنج دیده ی ما است. ملت های بسیاری هستند که از استعمارگری، امپریالیسم و استیلای خارجی دچار آسیب های جدی شده اند، اما آنها دوباره قد علم کرده و به شرکت فعال در رقابت ها بازگشته اند. حتی ایالات متحده یا همان رهبر بلامنازع فعلی و آینده ی نزدیک جهان، در گذشته ی تاریخی خود از تعدادی مهاجرنشین ناتوان تشکیل    می شد. و آفریقای جنوبی هم که روشن است از بقیه ی این قاره متفاوت می باشد. اما پرسش اینجاست که چرا؟ پاسخ ساده ی آن این است که فرهنگی که بر ذهن های آفریقایی ها مسلط است فرهنگ تسلیم به شرایط طبیعی است، چه شرایط سخت یا غیر سخت. اگر در تمام سال باران ببارد همه سعادتمند و خوشبخت بوده و محصولات و دام ها رونق خواهند داشت. اما اگر یکسال خشک و کم باران در پیش باشد، پیامد آن چنان قحطی است که کودکان و محصولات زراعی را نابود می کند. همه در انتظار باران می مانند، بدون عمل یا عکس العمل. آنچه می ماند انتظار و تسلیم است و همه ی این ها در درجه ی اول و قبل از آن که به عمل درآید در ذهن وجود دارد. آفریقای جنوبی اگر توسعه یافته و متفاوت از بقیه ی قاره است علت آن این نیست که بنیان گذاران و رهبران آن استعمارگران سفید پوست بوده اند یا این که فقط این انسان سفید پوست است که قادر به تمدن سازی است، بلکه به این خاطر است که فرهنگ مسلط آنها و ذهن انسان هایی که این فرهنگ را آفریده اند متفاوت بوده است.

در جهان عربی و اسلامی ما از زمان ناپلئون تا بوش، پیوسته این پرسش ذهن ما را مشغول کرده که چرا آنها پیشرفت کرده و ما عقب مانده ایم. واقعیت این است که پاسخ در دخالت های استعماری، در عقیم ماندن پروژه های اصلی از زمان محمد علی پاشا گرفته تا عبدل ناصر برای ایجاد رنسانس ما و در مفهوم های به انتظار نشستن و نقشه کشیدن قرار ندارد. بلکه مشکل اصلی در تلقی فرهنگی ما در برابر جهان پیرامونی ما جای دارد. مفاهیم چالش و هماوردجویی، پیشرفت و آینده به طور کل در فرهنگ ما وجود ندارند و غایب هستند و آنچه در فرهنگ ما وجود دارد بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی است و آنهم مطابق با دیدگاه این یا آن گروه و نه به عنوان یک رویکرد و تلقی کلی فرهنگی در برابر طبیعت و تاریخ و به هیچ وجه مبتنی بر توجه و تمرکز بر تمدن سازی نیست و مشکل اصلی هم همین است.

ما تقصیر همه ی مشکلات و عقب ماندگی ها را به گردن این گروه یا آن گروه می اندازیم و نه به گردن خودمان. مشکل ما در درجه ی اول یک مشکل فرهنگی است. تا زمانی که فرهنگ ما مورد انتقاد جدی قرار نگیرد و از عقده های ما گره گشایی نشود و آنها به سطح آگاهی هوشیار ذهنی ما تغیر جای ندهند، ما همین که هستیم باقی می مانیم. در هر حال انتخاب با خود ما است. یا وارد رقابت می شویم و باقی می مانیم و یا عاطل و باطل مانده و در نهایت نابود می گردیم.

 

 

 

Culture Comes First… by Turki al-Hamad.

http://www.asharq-e.com/news.asp?section=2&id=7383

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.