باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

آلمان ساعت صفر

رالف داهرن دورف

برگردان علی محمد طباطبایی

 

 

 

هشتم ماه می همیشه برای من خاطره های 1945 را فرا می خواند، زیرا خاتمه ی جنگ دراروپا به واقع یک ساعت صفر بود.

هنگامی که سروکله ی اولین سربازان شوروی از انتهای خیابان کوچک ما در حومه ی غربی برلین پیدا شد، دیگر می دانستیم که کشتار بزرگ به انتهای خود  رسیده است. پدر من که در نهضت مقاومت بود بالاخره از زندان براندنبورگ بازگشت و من دیگر نیازی نبود که خود را مخفی کنم، یعنی عملی که پس از آزادی ام از اردوگاه گشتاپو در آغاز ماه فوریه به بعد انجام داده بودم. یک جوری بالاخره زندگی جدیدی آغاز می گشت.

هرچند که در ابتدا نوبت آشوب و بی نظمی بود. نازی ها رفته بودند، اما نیروهای اشغالگر هنوز هیچ نوع از حکومتی را جایگزین نکرده بودند. ما همگی مغازه های محلی را غارت می کردیم. من هنوز هم جلدهای کم حجم اشعار رومانتیکی را دارم که آنها را من شانزده ساله شخصاً از یک کتابفروشی برداشته بود. نفرات نیروهای اشغالگر نیز دست به غارت و وحشیگری می زدند. پیدا کردن غذا کار بسیار دشواری بود. پدر من از زندان بیرون آورده شده و مستقیم به مرکز برلین منتقل گردید، جایی که او می بایست دفتر تامین انرژی برق شهر را برپا کند. این وظیفه ای بود که می بایست به معنای واقعی کلمه از هیچ انجام شود. برای مدتی نه از برق خبری بود، نه از وسائط نقلیه و نه شکلی از زندگی سازمان یافته. 

آیا این شکست بود یا آزادی؟ پاسخ این پرسش برای آلمانی ها ساده نبود، هرچند که خانواده ما به وضوح و از هر جهت که بگوئیم آزاد شده بود. در آن زمان پرسش این گونه بود: آزادی برای چه کاری؟ از این به بعد نکلیف ما چه خواهد بود؟

مادرم به من نصحیت کرد که « باید کمک کنی ». به این ترتیب من به مقامات مسئول ناحیه ای که در آن زندگی می کردیم خدمات خودم را عرضه کردم و در توزیع مواد غذایی اصلی در تعداد اندکی از فروشگاه های منطقه سلندورف یاری نمودم.

هرچند که هفته ی بعد به مدرسه بازگشتم. من یک جواز عبور ویژه با عنوان « قربانی فاشیسم » با خود داشتم. اما دیگران صلیب های آهنی خودشان را نشان می دادند که برای عملیات نظامی قبلی دریافت کرده بودند. بعضی ها هم پناهندگانی از شرق بودند و بسیاری از آنها خانه هایشان در حمله های هوایی از بین رفته بود و تقریباً همه ی آنها غصه دار از دست دادن عزیران خود بودند. 

با این وجود ساعت صفر چندان به طول نیانجامید. این تقریباً باورنکردنی است که تنها ظرف 3 سال بعدی از سیاست های آزاد سازی که در پی اصلاح پولی روی داد پدیده ای به حرکت در آمد که از آن به عنوان « معجزه ی اقتصادی آلمان » صحبت می کنند.

برای آن که دقیق تر گفته شود: به این ترتیب بود که معجزه ی اقتصادی آلمان غربی آغاز گردید. مثال آلمان نشان می دهد که نیروهای اشغالگر تا چه اندازه می توانند متفاوت باشند. در ناحیه ی اشغالی شوروی ها پیشرفت کند بود و مهم تر از آن این که همه چیز با نوعی بندگی جدید همراه بود. حتی اردوگاه های کار اجباری مانند بوخن والد نگهبان ها و زندانی هایش عوض شد، اما همچنان مورد استفاده باقی ماند.

از طرف دیگر نیروهای غربی در آلمان پس از یک دوره ی کوتاه از خصومت، سیاست انتقال قدرت کنترل شده را در پیش گرفتند. طی یک سال پس از خاتمه ی جنگ اداره های آلمانی با مجریان بومی وجود داشت و طی سال بعدی انتخابات. در باره ی دموکراسی صرفاً به موعظه اکتفا نمی شد، بلکه عملاً به اجرا در می آمد و می توانست بر سنت های آلمانی استوار گردد.

یقیناً همه ی اینها را نباید به حساب نیکخواهی نیروهای اشغالگر گذارد بلکه آنها همچنین نتیجه ی جنگ سرد بودند که تازه آغاز گشته بود و البته استحکام بخشیدن سهمی که هرکدام از دو طرف در آلمان داشتند. اما حتی در چنین حالتی نیز می توان از این جریان درسی هایی گرفت.

در این خصوص دو مورد وجود دارد که سزاوار یادآوری هستند. یکی از آنها اقتصادی است و با طرح مارشال ارتباط پیدا می کند. شاید مایه ی تاسف است اما در هر حال حقیقت دارد که دموکراسی چنانچه شرایط اقتصادی در حال بهبودی و پیشرفت باشد با سهولت بیشتری ریشه می دواند. لازمه ی چنین پیشرفتی قبل از هر چیز خودیاری است، اقدام های تک به تک افرادی که حاضر نیستند بدبختی و فلاکت ساعت صفر را برای مدت طولانی بپذیرند.

چنین خودیاری می تواند توسط خط و مشی های سیاسی (یعنی آنچه لودویک ارهارد پدر « اقتصاد بازار آزاد »  در آلمان انجام داد) موردتشویق قرار گیرد، اما در هر حال مقداری سرمایه برای شروع مفید است. در همین جا بود که طرح مارشال مبتنی بر کمک و حمایت آمریکایی ها نقش حیاتی خود را بازی کرد. به نحوی مشابه اتحادیه ی اروپا به کشورهای پساکمونیستی برای طی کردن همین مسیر کمک نمود و همچنان به کمک های خود ادامه می دهد.  

درس دیگر درسی است اخلاقی، و البته دشوار تر. محاکمه های نورنبرگ مجرم بودن رهبران نازی را بدون هرگونه تردیدی آشکار ساخت، البته اگر هنوز هم تردیدی در ذهن مردم باقی مانده بود. اما اگرچه همه ی اینها اهمیت بسیار داشتند، لیکن آلمان مسیر دشوار برای دورشدن از ساعت صفر را با دغدغه برای گذشته آغاز نکرد.

در واقع سال های آدناور پس از 1949 توسط بسیاری به عنوان سالهای « بازسازی » توصیف شده اند، زیرا بسیاری از چهره های کم اهمیت تر نازی ها همچنان در پست های خود باقی ماندند. به این ترتیب کشور به سهولت گذشته خود را انکار نکرد، اما به جلو گام برداشت. سال ها بعد، هنگامی که اقتصاد بازار آزاد و دموکراسی سیاسی تثبیت شدند، آلمان به سوی « تصفیه حساب با گذشته ی خود » تغییر مسیر داد و آن هم البته به نحو بسیار موثری.

گذشته ی ناسیونال سوسیالیستی آلمان چنان به طور منحصر به فردی هولناک است که مقایسه ی آن با کشورهای دیگری که دارای تاریخ مشابه مصیبت زده ای هستند بی فایده است. با این حال لهستان به شیوه ی خودش راه مشابهی را پس از 1989 آغاز نمود: ابتدا پرداختن به زمان حال وآنچه تازه است و سپس تلاش برای غلبه بر گذشته و کنارآمدن با آن. رویهم رفته برای کنار آمدن با ساعت صفر یک ملت این شیوه ی بهتری است و نه حالت عکس آن.

دراروپا 8 ماه می 2005 فرصتی است برای نگاهی با اندوه و خشم به گذشته. این همچنین مجالی است برای نگاهی به آینده با غرور، آن هم در پرتوی دستاوردهای دهه های اخیر و البته موجبی است برای امید بیشتر.

 

رالف داهرن دورف نویسنده ی کتاب های مورد تحسین قرار گرفته ی بسیاری است. وی نمانیده ی پیشین اتحادیه ی اروپا از آلمان بود و عضو پیشین مجلس عوام انگلستان، همچنین رئیس قبلی مدرسه ی اقتصادی لندن و مسئول پیشین کالج سنت آنتونی در آکسفورد.

 

تاریخ انتشار اولیه چهارشنبه 11 خرداد 1384

 

 

  1: Germany’s Zero Hour by Ralf Dahrendorf.

Project Syndicate 2005.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.