باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

باغ مخفی

گلچینی از ترجمه های منتشر شده من از سال ۱۳۸۰ تا به امروز در سایت ایران امروز و بعضی نشریات دیگر

تمدن اسلامی مسیحی

ریچارد بولیت

برگردان علی محمد طباطبایی 

  

نظر سنجی های به عمل آمده در اغلب کشورهای اسلامی حکایت از آن دارد که در حدود 15 درصد از جمعیت این کشورها خواهان حکومتی با گرایش دینی هستند که قواعد و آداب و رسوم مذهبی خود را به تمامی شهروندان تحمیل نماید. پس از انتخابات اخیر در آمریکا آیا بازهم می توان تردید داشت که حداقل 15 درصد از رای دهندگان آمریکایی نیز دارای گرایشی مشابه با این مردم مسلمان هستند؟ این نظریه را شاید بهتر از هرکس باب جان سوم رهبر کلیسای انگلیکن در تبریک خود به پرزیدنت بوش بیان کرده است: « با انتخاب مجدد شما خداوند با لطف و رحمت خود آمریکا را از شر بی دینی و شرک نجات داد ـ آمریکایی که شاید استحقاق چنین موهبتی را نداشته باشد ». 

شعارهای عامه پسندی مانند « برخورد تمدن ها » یا « کار از کجا خراب شد؟ » (1) باعث ایجاد تفرقه میان مسلمان ها و مردم غیر مسلمان شده اند، البته آنهم توسط این آموزه غلط که ایمان و سنت اسلامی با جهان مدرن سازگاری ندارد. در واقع اسلام و غرب چه به لحاظ تاریخی و دینی و چه احساسی و عاطفی به یک تمدن واحد اسلامی ـ مسیحی متعلق هستند. خصومت فعلی آنها در برابر یکدیگر به دشمنی که پروتستان ها و کاتولیک ها را برای قرن ها از یکدیگر جدا نگه داشته بود شباهت بسیار دارد. اما سرانجام پروتستان ها و کاتولیک ها با تساهل و مدارا خو گرفتند و بالاخره مسلمان ها و غیر مسلمان های غرب نیز در کنار یکدیگر به زندگی صلح آمیز می پردازند.

آنچه باعث پیوند مسیحی ها و یهودی ها در یک تمدن یهودی ـ مسیحی گشته صرفاً اعتقاد مشترک به خداوند و به یک کتاب مقدس نیست، بلکه تاریخی است از نزاع و مصالحه و بیزاری و جاذبه، تاریخی که در احترام و توجه متقابل و بازشناسی ارزش های مشترک به سرانجام خود می رسد. آنچه اسلام و مسیحیت غربی را در کنار غرب مدرن و سکولار به یکدیگر ارتباط می دهد ـ سکولاریسمی که در واقع مسیحیت به آن بال و پر داده ـ شباهت بسیار در باور مشترک به خداوند و یک کتاب مقدس است، البته همراه با دوره هایی از رویارویی و نبرد در میانه ی دوره هایی از وام گیری های فرهنگی. 

مسلمان ها غالباً شاهد هستند که غرب تعمداً میراث اسلامی علم و فلسفه که شالوده های مدرنتیه غربی را شکل داده انکار می کند. این اتهامی منصفانه و قابل پذیرش است. هرچند که البته این نیز به همان اندازه صحت دارد که وام گیری از علم و فلسفه طی دو قرن گذشته مسیر معکوسی را طی کرده است.

وام گیری فرهنگی بیشتر در سطح مسائل روزمره به وقوع پیوسته است. صابونی که غربی ها خود را با آن روزانه شستشو می دهند، و قهوه و آب پرتقال صبحانه شان و شکری که در آنها می ریزند، همگی از جهان اسلامی اقتباس شده است، همچون لعاب رنگین فنجانه قهوه هایشان و شیشه ی شفافی که آب پرتقال خود را از میان آن می نوشند. روزنامه های ما نیز محصول دیگری از وام گیری فرهنگی است، هم خود کاغذ آن و هم ایده ی چاپ.

هنگامی که اروپا در وام گیری فرهنگی خود عمیقاً مستغرق بود، پی در پی از جنگ های صلیبی و درگیری صحبت می کرد. اکنون که جهان اسلامی در پایان روابط وام گیرانه است، ما سخنان جنگ افروزانه و نگوهش آمیزی در باره ی فرهنگ غربی می شنویم، گویی هیچکس علاقه ای ندارد که خود را محتاج به یک فرهنگ بیگانه نشان دهد.

با این وجود مبلغین رویارویی فرهنگ ها به ما می گویند که اسلام با دموکراسی ناسازگار است و به طور بی وقفه درپی جنگ و ستیز. البته آنها مشاهده می کنند با وجودیکه ما در طرف خود چندتایی هم متعصب تندرو داریم ـ مانند تیموتی مک وی در بمب گذاری مشهور در اکلاهوما ـ لیکن فرهنگ ما دسیسه های بین المللی برای کوبیدن هوپیماها به آسمان خراش ها را تولید نمی کند. با این ووجود این ادعای تکراری و ملال آور در باره ی دموکراسی و جنگ بی پایان مورد قبول صدها اندیشمند مسلمان قرار گرفته که در حال نوشتن و سخنرانی در باره ی اندیشه ی در حال تحول اسلامی در شرایط آشتی جویانه ی قرن 21 هستند. 

پرسش از تروریسم نیازمند تامل و دقت جدی تری است. چنانچه یک رئیس جمهور آمریکایی و سکولار نیروهای پلیس را در خدمت خاموش کردن تمامی افکار و نظرات دینی در میدان سیاست آمریکا به کار گیرد، و تمامی واعظین را به اردوگاه های کار اجباری بفرستد، و رهبرانی را که به طور علنی با دیدگاه های او به مخالفت برخواسته اند کنار گذارد، آمریکایی های پروتستان بر علیه او دست به اسلحه خواهند برد. چنین حالتی نیز روی خواهد داد، چنانچه یک رئیس جمهور آمریکایی و پروتستان سکولارها را به نحوی مشابه سرکوب کند، یعنی کسانی که در تلاش برای مخالفت سیاسی با وی هستند. این که آمریکایی ها هواپیماها را به آسمان خراش ها نمی کوبند به آن خاطر نیست که انسان های معقولی هستند، بل علت آن این است که آنها دارای یک نظام سیاسی آزاد و بازی هستند که حقوق آنها را برای ابراز دیدگاه هایشان و تلاش برای تغییر دولت ها از طریق انتخابات تضمین می کند. 

معضل جهان اسلام و ریشه ی ناخشنودی دینی مسلمان ها فقدان آزادی است و نه دشمنی با مدرنیته یا نفرت از غرب. هرچند که وقتی دولت های غربی از حکومت های استبدادی به حمایت سیاسی و نظامی     می پردازند، همانگونه که در بسیاری از کشورها برای دهه ها انجام داده و هنوز هم می دهند، دیگر خود را به هدف های آشکاری برای خشم مسلمان ها تبدیل می کنند.

راه برون رفت از تنگنای متقابل در آزادی سیاسی قرار دارد و نه در جنگ و خشونت، و این موضوعی نیست که بر کسی پوشیده باشد. لیکن رسیدن به آزادی دشوار است، زیرا رژیم های استبدادی نقاط ضعف بسیاری برای ضربه خوردن دارند. نه تنها جنگ ساده تر است که حکام مستبد را نیز در عقیده ی خود به این که آمریکا هرگز « دوستان » خود را تنها نمی گذارد تشویق می کند، حال هرچقدر آنها به طور ظالمانه تری مخالفت را سرکوب کنند فرقی نمی کند.   

این وضعیت باید تغییر کند. حتی یک نفر از دو طرف نباید برای استمرار حکومت های استبدادی کشته شود. به چالش گرفتن غرب پرسش از بازگشتن از حمایت ظلم و تعدی است، و به چالش گرفتن حکام ستمگر پیداکردن راه هایی برای آزادی است که به هرچ و مرچ نمی انجامد. اما به چالش گرفتن جمعیت بیشمار مسلمان ها، یعنی کسانی که برای خود و کودکانشان خواهان داشتن سهمی در انتخاب حکومت هایی هستند  که تحت فرمان آنها زندگی می کنند، نشان دادن گشادگی در برابر کثرت گرایی سیاسی است. آزمون تمامی این چالش ها تلاش برای انتخابات آزاد با احزاب سیاسی اسلامی است که در سحطی کاملاً برابر با تمامی نیروهای سیاسی دیگر در فعالیت های سیاسی و اجتماعی شرکت می جویند.

در این میان، هرچقدر مردم در غرب سریع تر ریشه های دینی خود را مورد تصدیق قرار داده و نقش تعصب دینی خود در سوء ظن به مسلمان ها را مورد پذیرش قرار دهند، به همان نسبت نیز به امید بیشتری می توان به کاهش تنش ها داشت. و باز هم هرچقدر مسلمان ها زودتر اطمینان و دلگرمی کافی به چشم اندازهای آزادی برای طرد افراط گرایان پیرامون خود به دست آورند، به همان نسبت نیز غرب سریع تر می تواند درخواست از حمایت از دوستان مستبد خود را کنار گذارد. 

تمدن اسلامی ـ مسیحی برای قرن ها یک واقعیت بود، هرچند که البته هیچ کس از دوطرف دلیل خوبی برای پذیرفتن آن نداشت. هر دو طرف در حالی که توسط دریاها و مرزهایی با قشون مسلح از یکدیگر جدا شده بودند، برای تسلیم کردن خود به گزافه گویی های خصمانه احساس آزادی می کردند. اما امروزه ما دیگر جدا از یکدیگر زندگی نمی کنیم. جهان امروز دیگر نمی تواند آشتی ناپذیری و سرسختی دیروز را به کار گیرد و از عهده ی بسط چنین خشونتی به آینده ای نامعلوم از میان لاف زنی های « جنگ با ترور » برنمی آید.

مسیحی ها و یهودی ها در قرن 19 تجربه ی تحمل و بردباری متقابل را آغاز کردند، چیزی که متاسفانه موفقیت و دوام چندانی نداشت. اما هنگامی که بدترین هراس های آن دوره سپری شدند، مردمی از هر دو طرف ایده ی جدیدی را مورد استقبال قرار دادند که می گفت آنها هر دو به یک تمدن مسیحی ـ یهودی تعلق دارند. بیائید امیدوار باشیم که مسلمان ها و کشورهای غربی نیز می توانند ریشه ها و سرنوشت مشترک خود را در یک تمدن اسلامی ـ مسیحی بدون عبور کردن از قرن دیگری از مصیبت و بدبختی متحقق سازند.

1ـ اشاره ای است به کتاب مشهوری از برنارد لوئیس با همین عنوان. مترجم.

Islamo – Christian Civilization by Richard Bullit

Agenceglobal.com . November 2004

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.